چند خطی در ستایش ستارگانِ زمینیِ پایتخت؛ خدا میبیند

مدیر بنیاد دیپلماسی عمومی ایران، در یادداشتی به نیروهای خدماتی و امدادی که در زمان جنگ فعالیتشان قطع نشد، پرداخته است.
مدیر بنیاد دیپلماسی عمومی ایران، در یادداشتی به نیروهای خدماتی و امدادی که در زمان جنگ فعالیتشان قطع نشد، پرداخته است.
به گزارش خبرنگار مهر، احسان محمد حسنی، مدیر بنیاد دیپلماسی عمومی ایران، در یادداشتی به فعالیتهای دستگاههای خدماتی در دوران جنگ 12 روزه و استمرار آن پرداخته است.
مشروح این یادداشت را در ادامه میخوانید:
«درخت گردوی داخل باغچه خانهمان مریض شده بود و نیاز به معالجه داشت، باید وقت میگذاشتم و درمانش میکردم، اما هم فرصت نبود و هم زیر بمباران پایتخت، مغازه بازی که داروی تقویتی برای درختان داشته باشد نیافتم! کلافه بودم و هوای گرم ِاواخر خرداد و کوچه خالی و ساختمانی که تقریباً همه همسایهها از شهر رفته بودند هم مضاعف شده بود و نمیتوانستم به کسی بسپارم رسیدگی به احوالِ این درختِ چند ساله بیمارم را. هر روز که به محل کار میرفتم برایم عجیب بود سرسبزیِ درختان شهر! من از عهده نگهداری یک درخت در حیاط کوچک خانهمان در این ایام جنگ بر نیامدم، کدام دست مهربان و اصلاً چه کسی در آن روزهایی که شهر خالی از سکنه شد، فضای سبز شهر را آنطور خرم و شاداب و با طراوت نگه داشت؟
! در آن روزهای خدایی، نه تنها یک بوستان کوچک هم خشک نشد بلکه حتی یک درخت خشکیده در تهران بزرگ هم به چشمم نیامد! آفرین به جوانمردان گمنامی که با مِهر، فضای سبز شهرمان را پدری و تیمار کردند. در کف شهر هم که بعد از دو سه روز، ایست و بازرسیهای بسیج و فراجا پهن شده بودند و مردم با دیدنشان احساس امنیت و آرامش میکردند، اما من حواسم شش دانگ متوجه تابلوهای تبلیغاتی - محیطی شهر بود. هر طرف که سر میچرخاندم با شعارهای روحیه بخش و جملات درست و تصاویرِ به جا، تابلوها به روز میشدند و تازه غیر از آن، در میدان هفتم تیر و برخی میدانهای دیگر، کارهای حجمی و رویدادهای هنریِ مربوط به جنگ تحمیلی بر پا بود. همه کارها متنوع و متفاوت! بله؛ درست بعد از تدارک گسترده بچههای فرهنگی اجتماعی شهرداری برای عید غدیر و قبل از آماده کردن شهر برای استقبال از ماه محرم، حالا دقیقاً زیر آتش بمبها و موشکها و ریزپرندههای اهداییِ آمریکا و هم پیمانانش به ماشین جنگی رژیم صهیونیستی، آثار هنری خلاقانه و هنرمندانه و ارزشمندی خلق شد که شنیدم برخی از این کارها مثل اجرای مستقل و خودجوشِ نقاشیهای دیواریِ برادر خوبم آقاسید علی میرفتاح، همچنان ادامه دارد. مرحبا به بچههای زیباسازی تهران با این همه غیرت و ذوق و سلیقهی ناب. در طول شبانه روز که ناگزیر بودم چند بار برای جلساتی از این طرف شهر به آن سوی شهر بروم، بعید میدانم کسانی که شهر را ترک نکرده بودند، در کل مدت جنگ و پس از آن، کف خیابانها زبالهای دیده باشند! من هم شهادت میدهم که شهر از همیشه پاکیزهتر بود. مگر چند هزار کارگر پسماند شهرداری، کشور را ترک و برای همیشه به افغانستان کوچ نکردند؟ تو گویی تهران، درگیر جنگی نفسگیر و نابرابر نبود! پس این شهرِ دَرندَشت را چه کسی میروبید و نظیف نگه میداشت؟ کدام نیروی کاری حاضر بود زیر بمبارانِ مهیب شهر، نیمه شبها که مثل بازیهای کامپیوتری، صدای غرش موشک و زوزه پهپاد و رگبار پدافند از آسمان شنیده میشد، جارو در دست بگیرد یا زباله جابهجا کند؟! اما شهر هر روز تمیز بود و زیبا... فیاللعجب! هرجا و هر ساختمان و محلهای که بمباران شد، اول اکیپ آتش نشانی بود که مثل صاعقه خود را میرساند، هنوز کار شیربچه های آتش نشانی تمام نشده، تیمهای امدادیِ نواحی شهرداری برای آواربرداری از راه میرسیدند! در سریعترین زمان ممکن، مدیریت شهری، خانوادههای آسیب دیده را در هتلهای موجود و خالیِ تهران اسکان داده و همزمان اسباب و لوازم خانگیِ سالم و برجای مانده مردم را جابجا کرده و سر و سامان میداد! شاهد بودیم که حتی یک روز میدانهای میوه و تره بار تهران خالی یا تعطیل نشد و پر از اجناس متنوع، پاسخگوی نیاز مردم بود. بر حسب بررسی و اطلاعِ صاحب این قلم، تقریباً تمامی اماکن متعلق به شهرداری تهران، در اختیار سایر نهادهای انقلاب بود و بدون تعارف همه امکانات مادی و منقول شهر هم در اختیار مردم آسیب دیده از جنگ! اتوبوسها و مترو و سایر خدمات هم که جای خود! از رسیدگی به پیکرهای مطهر شهدای جنگ نگفتم که در معیت خانوادههای داغدارشان به بهشت زهرا (س) منتقل میشدند و از نزدیک دیدم که معراجِ جدید شهدا و سردخانه و امکانات اساسی و کارآمد در مجموعه مدیریت بهشت زهرا ساخته و فوراً تدارک دیده شده بود. تقریباً هیچ خانوادهای معطل و بلاتکلیف نشد. خادمین بی ادعای سازمان بهشت زهرا (س) هم مثل سایر بخشهای شهرداری، دو هفتهای بود که به خانه نرفته بودند اما با همه خستگی و تکاپوی مثال زدنی، باز هم با روی خوش و مهربان و درکِ شرایط روحیِ خانوادههای داغ دیده، مثل پروانه به دورشان میگشتند!
از سامان دادن قطعهای جدید، تا غسل دادن و کفن و دفن شهدا، و پذیرش و پذیرایی از خانوادهها، همه و همه با نظم و تدبیر و تسلطِ بچههای با اخلاص شهرداری، بی وقفه در حال انجام بود.
حالا که این یادداشت را مینویسم از یکی دو نفر از اعضای محترم هیأت دولت شنیدم که عملیات بازسازی و ترمیم خانههای آسیب دیده مردم در پایتخت را هم شهردار تهران داوطلبانه بر عهده گرفته و بر مدیریت شهری تکلیف کرده! در تمام این اتفاقات، کسی به این نگاه نکرد که خدمات گیرندهها، با حجاب اند یا بی حجاب، مسیحی اند یا مسلمان، شیعه هستند یا اهل سنت، از قومیت و دین و مذهب و اعتقادات و آئین انسانها سوال نشد! خادمین شهرداری تهران همه را در آغوش گرفتند و به عموم مردم خدمت کردند و حتماً مأجورند. این جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، در کنار همه ویرانیها و خسارتها و داغها و از دست دادنِ عزیزانمان، چقدر برکات داشته! چقدر همدلی، چقدر عشق، چقدر مسئولیت پذیری، چقدر دلسوزی، چقدر محبتهای برانگیخته شده، چقدر زیبایی... پروردگارا؛ چطور شکرگذاری کنیم اینهمه دست لطف و عنایت تو را بر سر این مردم. و چطور نبینیم این شکوه و زیبایی را از جنس آنچه بانوی مان عقیله بنی هاشم فرمود که «ما رأیتُ الا جمیلا»؟ در کنار تشکر از مردم بینظیر و شجاع و فداکار ایران و دولتِ مردمی و حماسه آفرینی نیروهای مسلحِ قهرمان و در رأس همه، رهبر عزیزتر از جانمان، زیباییهای آفریده شده در این نبرد آخرالزمانی را ببینیم و از خالقین مؤمن و خدوم این تصاویرِ به یاد ماندنی قدردانی کنیم. من تمام قد به احترام برادر ارجمندم دکتر زاکانی و یاران و همرزمان عزیز و خط نگهدار و خستگی ناپذیر ایشان در شهرداری تهران میایستم و به ایمان و تعهد ایشان درود میفرستم و دستمریزاد میگویم و نصرت الهی و لبخند رضایت امام عصر (عج) را برایشان آرزومندم. و در آخر چه زیبا گفت شاعر حماسه سرای انقلاب اسلامی، محمد رسولی عزیز که:
خدا با ماست، او اینجاست، هم مقصود، هم راه است
همیشه نصرتش در باور ِِ ان تَنصرالله است
نجابت، پایمردی، یکدلی، ایمان، امید اینجاست
به هر سو رو کنی، جامی جوان، سروی رشید اینجاست
به کف پیراهنی خونین، کسی از راه میآید
خدا زنده ست ای مردم، ولیُ الله میآید
کوچکترین سربازِ این میهن خدایی - احسان محمدحسنی
مدیر بنیاد دیپلماسی عمومی ایران»