کارآگاهبازی از نوع اقتصادیاش
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در یک نگاه کلی و با لحاظ بازه زمانی چهار دهه گذشته، سریالهای پلیسی - معمایی تلویزیون را میتوان به دو گروه تقسیم کرد. دسته اول، آثاری که بیشتر به تعقیب و گریز و بگیر و ببند و تکاپو و تحرک استوار هستند و به نوعی میخواهند آمادگی جسمانی و هوش و فراست پلیس را توامان به نمایش بگذارند. در چنین سریالهایی که از شاخصترینشان میتوان «خواب و بیدار» مهدی...
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در یک نگاه کلی و با لحاظ بازه زمانی چهار دهه گذشته، سریالهای پلیسی - معمایی تلویزیون را میتوان به دو گروه تقسیم کرد. دسته اول، آثاری که بیشتر به تعقیب و گریز و بگیر و ببند و تکاپو و تحرک استوار هستند و به نوعی میخواهند آمادگی جسمانی و هوش و فراست پلیس را توامان به نمایش بگذارند. در چنین سریالهایی که از شاخصترینشان میتوان «خواب و بیدار» مهدی فخیمزاده و «شلیک نهایی» محسن شاهمحمدی را مثال زد، مولفه اکشن بر گرهافکنی و خلق معما میچربد و پلیسهای چنین آثاری عموماً به لحاظ بدنی ورزیده و چابک و البته از بُعد ذهنی مبتکر و باهوش هستند. گروه دوم، اما شامل سریالهایی میشوند که اولویت در آنها با طرح معماهای پیچیده و چندلایه و درگیر کردن مخاطب با این مشغولیات ذهنی و همراه کردن او با قهرمان داستان در حل معما است. در چنین سریالهایی، شخصیت اصلی که پلیس - کارآگاه است غالباً چنان میانهای با فعالیتهای بدنی ندارد و ترجیح میدهد به جای ماهیچههای بازو از سلولهای خاکستری مغزش برای چیره شدن بر معادلات چندمجهولی قصه بهره بگیرد. پلیسهای این سریالها که مثالهای ماندگارش میشود «سرنخ» مرحوم کیومرث پوراحمد و «کارآگاه علوی» حسن هدایت، شوخطبع و طناز هم هستند و رفتوآمدهای کلامی جذابی را حتی با متهمان برقرار میکنند. سریال «بازپرس» به کارگردانی احمد معظمی که این شبها روی آنتن شبکه یک سیما است، در میانه این دو سیاست و استراتژی کلی آثار نمایشی پلیسی_ معمایی تلویزیون قرار میگیرد و تلاش دارد تا از هر دو مولفه اکشن و معما برای جذب هر چه بیشتر مخاطب منتفع شود. اصولاً ساخت سریالهای پلیسی در تلویزیون کار آسانی نیست. از کمبودها و مشکلات نرمافزاری و سختافزاری که بگذریم راضی کردن و جلب خاطر مخاطبان این نوع آثار نمایشی به سهولت محقق نمیشود، چرا که علاقهمندان مجموعههای پلیسی_ معمایی شاهد نمونههای جذاب و برخوردار غیرایرانی بودهاند و سطح توقع بالایی دارند و بهطور قطع، در مقام قیاس برمیآیند.
از این منظر، نویسنده و کارگردانی که میخواهد پا در این عرصه بگذارد باید دست پُری به لحاظ خلاقیت و نوآوری داشته باشد تا بتواند مخاطب سختگیر را با خود همراه کند. برگ برنده و نقطه عطف سریال بازپرس پرداخت به مقوله فساد اقتصادی و رانتخواری است که اتفاقاً از موضوعات داغ جامعه امروز ایران بهویژه در یک دهه اخیر بهشمار میرود و افکار عمومی نسبت به آن بسیار حساس و کنجکاو است. به عبارت دیگر، سریال بازپرس یک اثر نمایشی پلیسی_ معمایی است که اقتصاد در آن نقش پررنگی دارد و به نوعی، حرف اول و آخر را میزند. سریالی که میخواهد پرده از رانتخواریها بردارد و دست مفسدان اقتصادی را رو کند. قهرمان و شخصیت اول سریال یعنی بازپرس صدرا با بازی محسن قصابیان از جنوب به پایتخت منتقل میشود تا پیگیر یک پرونده فساد اقتصادی باشد که افراد و عوامل مختلفی از جمله یک آقازاده، تهیهکننده و... در آن دخیل و سهیم هستند. مداقهای بر سیر سریالسازی پس از انقلاب نشان میدهد که مجموعههای نمایشی شبیه به سریال بازپرس با چنین موضوعات حساس و مورد علاقه افکار عمومی، کمتر در تلویزیون ساخته شده و جای چنین آثاری در رسانه ملی چقدر خالی بوده و همچنان هست. از این منظر، سوژه و قصه سریال احمد معظمی میتواند برگ برندهای باشد در جذب مخاطب و عاملی برای مقبول افتادن در نظر بینندگان. چنین سوژه جذابی البته همچنان که میتواند عامل اصلی گیرایی و پرمخاطب شدن یک سریال شود، این قابلیت را هم دارد که اثری نمایشی را تا مرز سقوط و نابودی هم پیش ببرد، آن هم به لحاظ آسیبی که از ناحیه شعارزدگی و کلیشهگرایی میتواند متوجه اثر باشد. سریالی مانند بازپرس همچنان که میتواند با برخورداری از یک سوژه بکر و کمتر پرداخت شده به اثری ماندگار و تماشایی تبدیل شود، با این تهدید نیز مواجه است که به واسطه گرفتار آمدن در دام کلیشه و شعار، به اثری خنثی و ملالآور تنزل یابد. آسیب و آفتی که به نظر میرسد سریال بازپرس تا اینجای کار توانسته از آن جان سالم بهدر ببرد و با ترسیم و پیروی از یک خط روایی منطقی، مخاطب را با خود همراه کند. هر موضوع و مسئلهای که در سریالهای پلیسی بخواهد گلدرشت شود و از قاب بیرون بزند، مبتلا به شعار و کلیشه میشود و بیننده را دلزده و مایوس میسازد. نکته دیگر؛ بخشی از جذابیتهای فیلمها و سریالهای پلیسی به کاریزما و قابلیتهای بازیگر نقش پلیس، ورای بدیهیات و اصول اولیه و الزامات در شخصیتپردازی کاراکتر بازمیگردد. حتی بسیار پیش آمده که بازیگر از خود چیزی به نقش و کاراکتر افزوده که عامل جذابیت مضاعف و یکی از شاخصههای اصلی شخصیت شده است. به نظر میرسد سازندگان سریال بازپرس با سپردن نقش اصلی قصهشان به محسن قصابیان ریسکی پرخطر، اما جذاب را به جان خریدهاند. محسن قصابیان از تئاتر میآید و سالهاست که بر روی صحنه میدرخشد. نقش آفرینی او در قالب کاراکتر شهید تیمسار منصور ستاری در فیلم سینمایی منصور را نیز میتوان صفحه جدیدی در عرصه فعالیتهایش در بازیگری بهویژه جلوی دوربین قلمداد کرد. با این حال، قصابیان چهره چندان شناخته شدهای دستکم برای بینندگان تلویزیون نیست و کارگردان سریال بازپرس با انتخاب او به عنوان بازیگر نقش اصلی اثرش ریسک کرده است، بهخصوص که سایر نقشها را هنرپیشههای شناخته شدهای همچون فرهاد قائمیان، محمدرضا شریفینیا، مهدی فخیمزاده، فریبا کوثری، اندیشه فولادوند و... بازی میکنند. البته شاید تعمدی هم در کار بوده و کارگردان خواسته تا مخاطب هیچگونه سابقه و پسزمینه ذهنی از قهرمان و شخصیت اصلی سریالش نداشته و بتواند با او نهایت همذاتپنداری و همراهی را داشته باشد. البته نباید از این مهم نیز بگذریم که قصابیان در همین قسمتهایی که از سریال رفته، نشان داده بازیگر توانایی است و به خوبی میتواند از پس نقشهای پرچالشی مانند صدرا بربیاید. با تمام این تفاصیل، به نظر میرسد همچنان شاخصترین امتیاز سریال بازپرس، پرداختن به بحث فساد اقتصادی به عنوان یکی از مبتلائات جامعه ما در چند سال اخیر و موضوعی جذاب و چالش برانگیز برای مردم و به تبع آن مخاطبان تلویزیون و بینندگان مجموعههای نمایشی باشد.