دوشنبه 5 آذر 1403

کدامیک از اندیشمندان مسلمان اندیشه فیثاغوریان را به ارث بردند؟

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
کدامیک از اندیشمندان مسلمان اندیشه فیثاغوریان را به ارث بردند؟

احمد حسین شریفی گفت: شیخ اشراق در «المشارع و المطارحات» اشاره کرد که ذوالنون مصری میراثدار اندیشه فیثاغوریان در تمدن اسلامی است. شیخ اشراق به هیچ فرقه تصوفی وابسته نبود و نمی‌توانست باشد.

احمد حسین شریفی گفت: شیخ اشراق در «المشارع و المطارحات» اشاره کرد که ذوالنون مصری میراثدار اندیشه فیثاغوریان در تمدن اسلامی است. شیخ اشراق به هیچ فرقه تصوفی وابسته نبود و نمی‌توانست باشد.

به گزارش خبرنگار مهر، همایش ملی «بزرگداشت شیخ اشراق» توسط معاونت پژوهشی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با همکاری ستاد ملی بزرگداشت شیخ شهاب‌الدین سهروردی عصر دیروز شنبه هشتم مرداد 1401 در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کشور برگزار شد.

در این همایش مهدی محقق، منوچهر صدوقی سها، حسن بلخاری، احمد حسین شریفی، غیاث‌الدین طه محمدی، قاسم پورحسن، سید محمد علی دیباجی، حسن سیدعرب، سیما و سعید انواری سخنرانی کردند. همچنین پیام تصویری غلامعلی حداد عادل نیز در این همایش پخش شد. قسمت نخست این گزارش را از اینجا بخوانید و در ادامه با قسمت دوم همراه شوید:

وجه تسمیه نام «مشایی» به مشی علمی متفکرانش است

مهدی محقق در این همایش گفت: شیخ اشراق از اعاظم فلاسفه اسلام است و همو بود که طریقی را معرفی کرد که در فلسفه اسلامی تازه و نو بود. معمولاً فلسفه در تمدن اسلامی را به مشایی، اشراقی و حکمت متعالیه تقسیم می‌کنند. نمایندگان فلسفه مشا در تمدن اسلامی فارابی و ابن سینا هستند. علت نامگذاری این طریق به «مشا» این است که نمایندگان آنها «مشی علمی» داشتند.

وی افزود: برخی می‌گویند که وجه تسمیه مشا در این است که این فلسفه ملهم از اندیشه ارسطو بود و او نیز درس‌هایش را هنگام راه رفتن ارائه می‌کرد. این باور بسیار عوامانه است. مشائیون، مشی علمی داشتند و می‌خواستند که از علت پی به معنا ببرند. به همین دلیل هم رابطه و برهان علیت از امتیازات فلسفه مشایی است.

نمایندگان فلسفه مشا در تمدن اسلامی فارابی و ابن سینا هستند. علت نامگذاری این طریق به «مشا» این است که نمایندگان آنها «مشی علمی» داشتند

محقق ادامه داد: اما وجه تمسیه کلمه «اشراق» این است که از مشرق آمد و مشرق همان ایران باستان است. یعنی فلسفه اشراقی ملهم از فلسفه ایران باستان و حکمت خسروانی است. اندیشه حکمایی که به آنها فهلویون می‌گویند، یعنی حکمای فهلوی. حکمای ایران باستان هم در منطق و هم در فلسفه تفکرات خاصی داشتند که مبانی‌اش به فراموشی سپرده شده بود.

با شیخ اشراق کشف و شهود تبدیل به «مسئله» شد

محقق در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به یک مبنای مهم در نظام فلسفی شیخ اشراق گفت: شیخ شهاب الدین سهروردی کسی بود که کشف و شهود را در برابر استدلال و عقل مطرح کرد. فلسفه مشا مبتنی بر عقل و استدلال است، اما فلسفه اشراقی مبتنی بر شهود و اشراقات درونی است. شیخ آثار متعددی داشت که دو مجلد از آنها به تلاش هانری کربن منتشر شد و جلد سوم آن هم که شامل آثار فارسی شیخ است با کوشش سیدحسین نصر در ایران رنگ انتشار به خود دید.

وی اضافه کرد: ضرورت دارد که ما آثار شیخ اشراق را مورد مطالعه قرار بدهیم و روی آنها کارهای علمی بکنیم. نباید همینطور دست به سینه بنشینیم تا یک مستشرقی مثل هانری کربن بیاید و سهروردی ما را از دل تاریخ بیرون بکشد و به ما معرفی کند. خودمان باید به تحقیق و تتبع درباره آثار متعدد او بپردازیم. امیدوارم نسل جوان فعلی به این مهم توجه کنند و آثار این حکیم بزرگوار را از دست ندهند تا بتوان طریق فکری او را برای نسل‌های آینده به یادگار گذاشت.

تسلط خارق العاده سهروردی به انواع علوم اسلامی

حجت‌الاسلام احمدحسین شریفی دیگر سخنران همایش ملی بزرگداشت شیخ اشراق بود. وی سخنان خود را در موضوع درس‌هایی که می‌توان از سهروردی آموخت بیان کرد. وی گفت: سهروردی در قله حکمت و فلسفه اسلامی و ایرانی قرار دارد. او یک نظریه‌پرداز و صاحب یک مکتب فلسفی است. حدود 36 سال سن داشت که به شهادت رسید. چگونه ممکن است که شخصی در این سن به جایگاه رفیع در حوزه اندیشه برسد و تا قرن‌ها نامش بر تارک اندیشه فلسفی بدرخشد؟

وی افزود: قطعاً رسیدن به این جایگاه مقدمات فراوانی می‌خواهد و پیش‌نیازهای علمی و عملی فراوانی برای آن لازم است و خود او در آثار خود به این پیشنیازها اشاره می‌کند. او در اغلب علوم اسلامی تسلط خارق العاده‌ای داشت و علیرغم سن اندک پیشنیازهای علمی خود را فراهم کرده بود. در حوزه‌های قرآن و تفسیر قرآن آدم احساس می‌کند که سهروردی نه تنها حافظ قرآن بود - با توجه به ارجاعاتی که در منابع مختلف به کلام الله مجید می‌دهد - که نسبت به همه فلاسفه پیش از خود بیشترین بهره را از اسوه - متن تمدن اسلامی داشت و تفاسیر رمزی و اشراقی فوق العاده‌ای در آثار خود از قرآن ارائه می‌دهد که بی نظیر است.

سهروردی می‌گوید: خمیره حکمتی که در فیثاغوریان بود به ذوالنون مصری رسید. البته ارتباط اندیشه‌های معنوی ذوالنون مصری با فیثاغوریان یک ایده پژوهشی است و باید روی آن کار کرد، این ارتباط را سهروردی برقرار می‌کند

شریفی ادامه داد: در حوزه‌های حدیث، فقه و اصول نیز یک متخصص به معنای واقعی کلمه بود. کتاب شاهکاری در علم اصول از ایشان رسیده که برخی می‌گویند منتسب به اوست و برخی هم شواهد فراوان ذکر کرده‌اند که کاملاً از آن خود اوست. قطب الدین شیرازی از دانش ایشان در فقه و اصول و حدیث سخن‌ها گفته است. سهروردی در رمزشناسی، حکمت یونان، حکمت ایران، حکمت مصر و هند با توجه به منابعی که در اختیار داشت، شدیداً کار کرده بود. در حوزه‌های تصوف و عرفان اسلامی نیز که از بزرگان است.

اندیشه فیثاغورثیان به کدامیک از اندیشمندان مسلمان رسید؟

نویسنده کتاب «نظریه‌های فرا اخلاق» در ادامه با اشاره به متنی از کتاب «المشارع و المطارحات» سهروردی که گستردگی دانش او را اثبات می‌کند، گفت: اگر کسی می‌خواهد در حوزه علم و فلسفه نظریه‌پردازی کند و به جایی برسد و صاحب حرف شود باید زحمت بکشد و کار کند. سهروردی خود می‌گوید که برخی تصورشان این است که با قرائت یک کتاب حکیم می‌شوند. سهروردی خود علیرغم همه مشکلاتی که در عصر زندگانی‌اش داشت، شبانه‌روز کار می‌کرد.

وی افزود: مشارع و مطارحات نشان می‌دهد که شیخ اشراق بررسی‌های تاریخی هم می‌کرده است. او در این متن می‌گوید که آخرین کسی که در یونانیان که می‌توان بر اساس اخبار صحیح گفت که صاحب حکمت اشراقی بوده افلاطون است و پیش از او هرمس. او حکمت یونانی را دقیقاً بررسی می‌کند و آنانی را که صاحب حکمت اشراقی و نوری بودند، جدا می‌کند و درباره آنها توضیح می‌دهد. او ایران باستان را نیز فراموش نمی‌کند و مطالعات شدیدی در حکمت فهلویون داشته است و بویژه از کیومرث و کیخسرو نام می‌برد.

شریفی ادامه داد: سهروردی ادامه می‌دهد که خمیره حکمتی که در فیثاغوریان بود به ذوالنون مصری رسید. البته ارتباط اندیشه‌های معنوی ذوالنون مصری با فیثاغوریان یک ایده پژوهشی است و باید روی آن کار کرد، این ارتباط را سهروردی برقرار می‌کند. سهروردی ادامه می‌دهد که حکمت فیثاغوریان از ذوالنون مصری به سهل بن عبدالله تستری به ارث رسید. بازهم ارتباط اندیشه‌های صوفیانه تستری با ذوالنون مصری یک ایده پژوهشی است. با اینکه در ظاهر ذوالنون مصری مربوط به تصوف مغرب است و تستری مربوط به تصوف بغداد و تفاوت‌های جدی بین این دو نحله وجود دارد.

رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران همچنین به عقیده سهروردی در میراث‌بری بایزید بسطامی از حکمت خسروانی اشاره کرد و گفت: به باور سهروردی در «المشارع و المطارحات» تداوم روح حکمت خسروانی در سلوک را باید در اندیشه‌های ابویزید بسطامی دید. پس از ابویزید حسین بن منصور حلاج، خمیره حکمت خسروانی را به ارث برده است. به باور سهروردی پس از حلاج نیز ابوالحسن خرقانی و ابوالعباس قصاب آملی وارث این حکمت هستند.

نویسنده کتاب «نظریه پردازی اسلامی در علوم انسانی» گفت: سهروردی ارتباط میان حکمت یونان، حکمت خسروانی و عرفان و تصوف اسلامی را در کوتاه‌ترین کلمات بیان کرده است. همچنین بحث ارتباط میان اندیشه‌ها را هم به خوبی و کوتاهی مطرح کرده است. ببینید تصوف بایزید تفاوت‌های بنیادین با تصوف ذوالنون دارد، اما او به این تفکرات توجه داشته و بیان کرده که هرکدام میراثدار چه تفکری بودند.

سهروردی متفکری مستقل و عارفی یکه بود

شریفی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به سخنی از سیدحسین نصر درباره سهروردی، گفت: استاد نصر در جایی بیان کرده که یکی از نکات مجهول در دوره سهروردی این است که مربوط به کدام سلسله تصوف بود و خرقه از چه کسی به ارث برد و از کدام پیر سیر و سلوک آموخته بود؟ به باور دکتر نصر این‌ها سوالات مهمی است که پاسخی به آنها داده نشده است.

شیخ جدیتی در تقریر و تغییر اصطلاحات فلسفی داشت. جعل اصطلاح می‌کرد و نمی‌خواست بر اساس اصطلاحات فلسفه مشا حرکت کند. نوآوری در جعل اصطلاحات فلسفی داشت و یکی از کارهای خارق العاده او همین نکته است

وی افزود: به ذهن من می‌رسد که ایشان اساساً وابسته به هیچ سلسله صوفیانه نبود و اصولاً هم نمی‌توانست باشد. شیخ اشراق از نظر اندیشه و روحیه‌اش نمی‌توانست سرسپرده یک سلسله و یک شخص بوده باشد. بدون شک نگاه او به تصوف و عرفان ویژه بوده است و تراث عرفانی ما را به خوبی می‌شناخته است. نام بیش از 20 نفر از بزرگان عرفان متعلق به نحله‌های مختلف را نقل می‌کند و همه را هم می‌شناخته و به خوبی از همه استفاده کرده است.

نویسنده کتاب «روش شناسی علوم انسانی اسلامی» اضافه کرد: بدون شک شیخ اشراق بویژه در دستگاه فلسفی‌اش تحت تأثیر تصوف و عرفان بوده است. در فلسفه اشراق بسیاری از اصطلاحات حوزه عرفان را در مبنای فلسفی‌اش به کار گرفته است. اساساً شیخ جدیتی در تقریر و تغییر اصطلاحات فلسفی داشت. جعل اصطلاح می‌کرد و نمی‌خواست بر اساس اصطلاحات فلسفه مشا حرکت کند. نوآوری در جعل اصطلاحات فلسفی داشت و یکی از کارهای خارق العاده او همین نکته است. اما در حوزه عرفان چنین کاری نکرد بلکه اساساً یک فصل در یکی از کتاب‌هایش به اسم رساله کلمه التصوف به شرح اصطلاحات عرفان پرداخت.

شیخ اشراق همه مراکز علمی را دیده بود

شریفی بخش دیگری از سخنان خود را به سیر شیخ اشراق در مراکز علمی وقت اختصاص داد و گفت: مرحوم شمس‌الدین شهرزوری که معتبرترین زندگینامه سهروردی را نوشته است، تعبیری درباره او دارد که مهم است. می‌گوید که او اهل سیر و سفر بود و به شهرهای زیادی سفر کرد و با عالمان اسلامی و عارفان و متصوفه مراوده و گفت‌وگو داشت. اموری را از اینها استفاده کرد و چیزهایی را بهره گرفت، اما خودش در فکر مستقل بود و استقلال فکری و طریقه معنوی داشت.

وی افزود: شیخ اشراق در پایان «مشارع و مطارحات» این جمله را می‌گوید که من همه مراکز علمی و اندیشه‌ای در جهان اسلام را دیدم و عمرم را در سفر و بهره‌گیری از کسی که از این اندیشه‌ها اطلاع داشته باشد، گذراندم، اما همدم و همفکری نیافتم. حتی شاگرد اهل هم نیافتم. بنابراین شیخ اشراق که نشاط علمی‌اش در اوج بود، وابستگی به یک سلسله خاص نداشت و خودش هم نمی‌خواست که محدود به یک سلسله شود.

نور در فلسفه اسلامی جنبه معرفت‌شناسانه دارد

در همایش ملی بزرگداشت شیخ اشراق پیام تصویری غلامعلی حدادعادل نیز پخش شد. حداد عادل در بخشی از پیام تصویری خود با بیان اینکه مطالعات درباره سهروردی در چند دهه اخیر در ایران آغاز شده و گسترش پیدا کرده و همچنان ادامه دارد گفت: از پیشگامان این راه می‌توان به‌هانری کربن و سید حسین نصر اشاره کرد که در سال‌های پیش از انقلاب با تصحیح آثار سهروردی راه را برای آشنایی با او هموار کردند و دیگران هم این راه را طی کردند.

وی در ادامه با طرح این سوال که چگونه شد نور در حکمت سهروردی جانشین وجود بر فلسفه مشاء شد؟ اشاره کرد: حکمای اسلامی با توجه به معارف قرآنی و هستی شناسی آن و رشدی که فلسفه در دوران اسلامی کرده بود، احساس می‌کردند وجود به صورت خشک و عبوس و مجردی که از فلسفه یونان به آنها رسیده قابلیت اینکه هستی و مبدا آن را در جهان بینی اسلامی معرفی کند و رابطه انسان را با خالق شرح دهد ناتوان است. وجودی که در فلسفه یونان بوده و از طریق حکمت ارسطویی و مشایی به حکمای اسلامی رسیده است.

حداد عادل افزود: بنابراین آنها در پی جایگزینی بودند که قابلیت‌های وجودی و ظرفیت‌های فراتر داشته باشد و بر همین اساس گفتند نور هم جنبه هستی شناسی و معرفت شناسی دارد و پشتوانه‌ای برای هستی شناسی است. بنابراین نور از جهت معرفت شناسی و زیبایی و حسن و هدایت‌گری قابلیت ارتباط بین انسان و مبدا هستی را دارد یعنی انسان اگر مبدا هستی را نور بداند بهتر از وجود به تنهایی می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند. پس مفهوم نور علاوه بر قابلیت‌های فلسفی می‌تواند در جهان بینی اسلامی رابطه انسان و خدا را شرح دهد.

حدادعادل در ادامه با بیان اینکه از جهت فلسفی حکمای ما به اصالت، وحدت و تشکیک وجود قائل بودند عنوان کرد: نور بهترین مصداق این سه است و کسانی که خارج از سهروردی می‌خواهند این معانی را شرح دهند از تمثیل نور حرف می‌زنند و آن را جانشین وجود می‌کنند. این انتخاب هوشمندانه در فلسفه و حکمت اسلامی‌تحت تأثیر رشد و بسط فلسفه و معارف اسلامی‌صورت گرفته و حکمت اشراق در ایجاد حکمت متعالیه ملاصدرا مؤثر بود.