گرگهای دوندر؛ نمایشنامهای از زورگویی و مهربانی
رمان «گرگهای دوندر» اثر احمدضیا سیامک هروی یکی از مشهورترین رمانهای افغانستان است. وقتی این رمان را مطالعه کنید، بوی دود و صدای ترک خوردن چوبهای داخل بخاری را میتوانید حس کنید.
رمان «گرگهای دوندر» اثر احمدضیا سیامک هروی یکی از مشهورترین رمانهای افغانستان است. وقتی این رمان را مطالعه کنید، بوی دود و صدای ترک خوردن چوبهای داخل بخاری را میتوانید حس کنید.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: سالها پیش وقتی در کتابفروشی احراری (در هرات) از آقای احمدی کتاب هدیه میگرفتم با کتابی روبهرو شدم که از نویسندههای هرات بود. وقتی که چشمی به نویسندهاش انداختم با خود گفتم که در شِلف کتابهایم همهی رمانها از نویسندههای خارجیاند چرا از نویسندههای کشور خودمان کتابی ندارم همینطور چند دقیقهای با خودم کلنجار رفتم تا تصمیم گرفتم که این کتاب را نیز هدیه بگیرم.
مدت زیادی در بین کتابهایم گذاشته بود تا سرانجام چندی پیش حمیدالله کامگار «کاکایم» در کمنت کتابی که در فیسبوک به معرفی گرفته بودم نامی از آقای سیامک هروی بردند. یادم افتاد که کتابی از همین نویسنده، چندی پیش از کتابخانه گرفته بودم. رفتم سراغ کتابهایم و گشتم تا سرانجام پیدایش کردم. (گرگهای دوندر) چه کتابی.
بعد از مطالعه با خود گفتم چقدر دیر به این کتاب رجوع کردم، چه میدانستم که اینقدر مرا به خود جذب خواهد کرد. اصلاً فکر نمیکردم که چنین کتاب دلچسبی باشد. گرگهای دوندر اثری زیبا از احمد ضیا سیامک هروی که در زمستان سال 1389 خورشیدی به چاپ نخست و در بهار سال 1395 خورشیدی به چاپ دوم رسید. زمانی که آقای هروی دستی به قلم داشتند من هنوز در این دنیا نبودم و این برای من جای افتخار است که رمانهای ایشان را مطالعه کنم. آقای هروی با این اثر خود روایتی کامل از دردها و مشقتهایی که مردم این کشور در طول ادوار تاریخ به خود دیدهاند را به جامعه ادبی افغانستان هدیه کرده است.
وقتی گرگهای دوندر را مطالعه کنید، بوی دود و صدای ترک خوردن چوبهای داخل بخاری را میتوانید حس کنید. در وقت مطالعه این حس به شما دست خواهد داد که نویسنده جملات کتاب را از وجود خود پارچه کرده و کلمه به کلمه آن را از عمق ژرفهای وجودش به تحریر درآورده است.
در شروع خواننده با یک رؤیا مقابل میشود. رویایی که در کشمکش یک عذاب وجدان است. رویایی که حالا جان فرزندی را نیز در این رودخانه کشانده است «پایت را از روی سینهام بردار، درد به سینهام پیچیده است. قفسه سینهام میترکد و استخوانهایش خرد میشوند. طاقتم دیگر تمام است. پایت را از روی سینهام بردار، دیگر تحمل پای کثیفت را ندارم. بگذار نفسی بکشم. برو، دیگر چشمهایم طاقت دیدنت را ندارند. دیگر نمیتوانم به اشارهی ابرویت بدوم. برو، دیگر غلامت نیستم. آنروزها را فراموش کن که تفنگت بودم، گلولهات بودم، چماق دستت بودم، سنگت بودم. گفتی بزن، زدم. گفتی بکش، کشتم. گفتی زنده به گورش کن، کردم. گفتی خفهاش کن، کردم. گفتی نجاتش بده، دادم. گفتی تاراجش کن، کردم...... پایت را از روی سینهام بردار و فرزندم را پس بده» رویایی که سبحان آن را پیش خود مجسم ساخته است.
همین که چند صفحه از داستان را مطالعه کنید متوجه خواهید شد که موضوع از چه قرار است برعکس بعضی رمانها که تا 40 یا 50 صفحه هم متوجه داستان نخواهی شد. نثر کتاب بسیار روان و بعضی از ابیات آن به زبان محلی هراتی نگاشته شده است. داستان گرگهای دوندر بیشتر در ماهول کروخ، اطراف کوهها و در دشتهای آن میچرخد. در حین مطالعه خودتان را در میان کوههای پر جنب و خروش که از برف پوشانیده شده است، خواهی یافت. این کتاب داستانش بر میگردد به زمانی که امریکاییها وارد افغانستان شدند و راه برای دزدان و سر راهگیران باز شد. داستان گرگهای دوندر با وجودی که در مورد کروخ و اهالی آن نوشته شده است اما در برگیرنده اوضاع تمام مردم افغانستان است. داستان جماعتی زورگو و گردنهگیر. بیشتر شخصیتهای داستان دزداند و همه کسانیاند که زندگیشان با زورگویی سپری میشود.
سبحان که حالا عذاب وجدان او را در برگرفته است و غیر از آه و نفرین دیگران و دود تریاک دیگر چیزی برایش در بساط نمانده است، در پی پسرش است تا او را از راهی که خود روزی در آن غوطهور بود برگرداند. او که خود نیز روزی از همین جماعت زورگو بود. زمانیکه در تفنگداری کسی به گرد پایش هم نمیرسید اما حالا دیگر پیر شده است.
مصطفی، پسر سبحان که نقش اصلی و قهرمان داستان است و روایت بر محور او میچرخد، به خاطر معشوقهاش نگار سر از کوهها در میآورد. معشوقی که اصلاً به او نمیرسد و داستان را غمگین میکند. قادر زینلها، لطیف سیاوشانی، نادر، ظاهر، عثمان و... همه از یک جنساند، جماعتی گردنهگیر و زورگو، اما مصطفی فرق میکند در دل او میتوان رحم، مروت و شفقت را دید.
نادر شخصیتی اعصاب خشک و عصبانی، دزدی که خیلیها از او حساب میبرند و رئیس گروهی که در کوه آسمانی قرار دارند. او که قرار بود دخترش نگار را به عقد مصطفی درآورد و خسر او شود به خاطر مرگ دخترش درهم میشکند. مرگی که خودش باعث و بانی آن میشود و کوه آسمانی را برایش جهنم میکند و در همان کوه توسط سبحان که روزی یاور نادر بود و در همهی کارهایش با او همقدم بود جان به لب میشود.
قادر شخصیت بد دیگر داستان است که زیاد عمر نمیکند. او نگار دختر نادر را میدزدد تا به عقد خود درآورد و نادر در پی گرفتن دخترش، میرود تا همهشان را قتل عام کند. ناگهان پیش از حمله متوجه یک آتشسوزی میشود و آن دخترش است که خود را آتش زده است و به همین دلیل نادر در پی انتقام گرفتن از ایل و خاندان قادر به نازنین میرسد و نازنین دختر کوچک و بیگناه داستان که قربانی کارهای دیگران میشود.
هر چه که داستان را مطالعه میکنید صفحه به صفحه و کلمه به کلمه آن برایتان دلچسبتر خواهد شد و تا به آخر داستان کتاب را نمیتوانید زمین بگذارید. زمانی که من کتاب را مطالعه میکردم آب و هوای غوریان فوقالعاده سرد و برفی بود. زمانی که از کوههای پر برف دوندر و از هوای سرد کروخ و اطراف آن در کتاب بحث میشد خودم را یکی از شخصیتهای داستان فرض میکردم و حس همزاد پنداری را برای من تداعی میکرد.
در این بین مامایی نیز ایفای نقش میکند. مامایی مهربان که نقش خوبی دارد و به دلیل جنگهای داخلی مهاجرت را پیش گرفته بود و حال سپس به کشور و خانه آبا و اجدادی خویش برگشته بود که از قضا او نیز درگیر همین قضایا میشود و با اختطاف شدن نواسه خواهر خود یعنی نازنین روبهرو میشود.
همین بخش از کتاب رمان را دچار ضعف کوچکی میکند. در آخر که همه داستان در خون آغشته میشود و خیلی از شخصیتهای گروه نادر کشته میشوند و سبحان بدون پسرش مجبور است اول نازنین دختری که مصطفی و نادر آن را ربوده بودند، به پدر و مادرش تحویل دهد و بعد هم دست خالی به خانه برگردد، این که نازنین دوباره به خانه میرسد، با سرنوشت این طفلک کوچک و به خانواده و مامای مهرباناش چه میشود، زیاد مبهم است و دیگر هیچ اثری از ماما و خانواده او نیست در حالی که بخش زیاد و مهمی از کتاب را به خود اختصاص داده است.
در پهلوی اینها رمان با آثاری از غم و اندوه به پایان میرسد، مصطفی همراه پدر به خانه بر نمیگردد و با وجود مرگ نادر هنوز قصد دارد که در کوهها بماند و در آخر اینکه مطالعه رمان خودش زیباست و اگر نویسندهاش از دیار خودت باشد که چه بسا شیرینتر است. در بخش ویراستاری، کتاب شامل کمی اشتباهات حروفنگاری از جمله رعایت نکردن فاصله و نیم فاصلهها در بعضی جاها و اشتباهات لغتی است که در اینجا آنها را به معرفی میگیریم:
- در همه جای کتاب از نام «قادر زینلها» استفاده شده است اما در صفحه 46 «زنیلها» نگاشته شده است.
- در صفحه 65 بهجای کلمه «زودتر» اینچنین «زدوتر» نگاشته شده است.
- به جای «گنجشکان» اینچنین «کنجشکان» در صفحه 75 نگاشته شده است.
- به صفحه 74 بهجای کلمه «پرندههای» اینچنین «پرندهای» نگاشته شده است.
- در صفحه 92 چنین کلمه «در جایت اولیهاش» است که درستاش این است «در جای اولیهاش بر میگردد».
- در صفحه 124 به جای کلمه «ندیدهای» اینچنین «ندیدهای» نوشته شده است.
- در صفحه 210 به جای «به درون خود میخزد» اینچنین «به دورن خود میخزد» نگاشته شده است.
- در صفحه 170 کلمه «منطقه» را اینطور یافتم «منتطقه».
- در جایی دو بار از کلمه «را» استفاده شده است، اینچنین «و دودکش را بخاری را گرم میکند» و اولین «را» بیمورد است و در جایی دیگر هم یک «را» کم نگاشته شده است به جای «این را راست گفتی» اینچنین «این راست گفتی» است.
- در جایی کلمه «مطمئن» اینچنین «مطمین» نگاشته و در جای دیگر کلمه «زیر» به اینشکل «زیز» نگاشته شده است.
و چند اشتباه کوچک حروفنگاری دیگر که لازم به ذکر نیست اما از اینها که بگذریم کتابیست واقعاً لایق مطالعه و احترام، کتابیست که میشود با آن زیست و لحظه لحظهاش را از سر گذراند.
مختصری درباره سیامک هروی
«سیامک هروی در نوزدهم ثور سال 1346 خورشیدی در روستای خواجه سرمق، شهرستان انجیل هرات متولد شد. او ابتداییه را در دبیرستان امیر دوست محمدخان هرات خواند و در سال 1359 خورشیدی جهت ادامه تحصیلات به کابل رفت و دبیرستان حبیبیه را به اتمام رساند. سیامک هروی در سال 1362 خورشیدی شامل دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل شد و بعد از یک سمستر تحصیل در آن دانشکده، با دریافت بورسیه تحصیلی به روسیه رفت و از سال 1984 میلادی الی 1990 میلادی در دانشگاه «استاوراپل» کشور روسیه درس خواند و با اخذ ماستری در رشته زبان و ادبیات روسی در سال 1991 میلادی به وطن برگشت.
او دوره مأموریت خویش را به حیث خبرنگار در سال 1373 خورشیدی از آژانس اطلاعاتی باختر آغاز کرد و بعد در پستهایی چون: مسئول بخش خبر و مدیر شعبه عکاسی آژانس باختر، رئیس و مدیر مسئول روزنامه انیس، مسئول بخش پالن و استراتیژی دفتر مطبوعاتی ریاست جمهوری، مسئول شعبه تولید دفتر سخنگوی و ریاست مطبوعات ریاست جمهوری کار کرد و به تاریخ سوم سنبله سال 1383 خورشیدی به حیث معاون سخنگوی رئیس جمهور حامد کرزی مقرر شد. او بعد از 10 سال کار در پست معاونت سخنگوی رئیس جمهوری به تاریخ یازدهم جدی سال 1392 خورشیدی به وزارت خارجه تبدیل و به حیث معاون سخنگوی وزارت امور خارجه تعیین شد و بعد در اول سرطان 1392 خورشیدی به حیث مستشار در سفارت افغانستان در لندن تقرر یافت. سیامک هروی با رویکار آمدن اشرف غنی از وظیفهاش استعفا داد.
سیامک هروی نقاشی نیز بلد است و بر علاوه مقالات و نوشتههای زیادی در مطبوعات، تا کنون دوازده جلد کتاب نوشته که سوژه اصلی تمام رمانهای او را «جنگ، درد و زندگی در افغانستان» احتوا میکند.
آثار منتشر شده سیامک هروی
مرغ تخم طلایی؛ مجموعه قصههای عامیانه 1366 خورشیدی / مردههای عصبانی؛ مجموعه طنز، 1383 خورشیدی / اشکهای تورنتو در پای درخت انار؛ رمان، 1388 خورشیدی / گرگهای دوندر؛ رمان، 1389 خورشیدی؛ بازچاپ 1394 خورشیدی / سرزمین جمیله؛ رمان، 1391 خورشیدی، بازچاپ 1396 خورشیدی / تالان، رمان؛ 1392 خورشیدی / گرداب سیاه؛ رمان، 1393 خورشیدی / برگشت هابیل؛ رمان، 1394 خورشیدی / بوی بهی؛ مجموعه داستانهای کوتاه، 1395 خورشیدی / دختران تالی؛ رمان، 1397 خورشیدی / خدایان منسوخ؛ رمان، 1399 خورشیدی / در رکاب عشق؛ رمان، 1400 خورشیدی».
نویسنده: تمیم عرفان