شنبه 20 بهمن 1403

گفتگویی با علامه حسن زاده / خودسازی، انسان‌سازی و مدینه فاضله‌سازی

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
گفتگویی با علامه حسن زاده / خودسازی، انسان‌سازی و مدینه فاضله‌سازی

به مناسبت رحلت جانسوز علامه حسن زاده عاملی، مروری شده بر بخشی از کتاب و اشاره به حیات پر برکت و زوایای ناگفته از زندگی ایشان

به مناسبت رحلت جانسوز علامه حسن زاده عاملی، مروری شده بر بخشی از کتاب و اشاره به حیات پر برکت و زوایای ناگفته از زندگی ایشان

خبرگزاری مهر_ فرهنگ و اندیشه: یاسر عسگری پژوهشگر و مدیر انتشارات راه یار در یادداشت کوتاهی به معرفی و مرور کتاب «گفتگو با علامه حسن زاده آملی» پرداخته و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.

در ادامه مشروح متن این‌یادداشت را می‌خوانیم:

استاد علامه حسن زاده آملی از شخصیت‌های برجسته علمی و اخلاقی دوره معاصر بود که در علوم مختلف صاحب تألیف و صاحب نظر بوده است. کتاب «گفتگو با علامه حسن زاده آملی» از جمله آثار خوب و خواندنی درباره زندگی و فعالیت‌ها و دغدغه‌های اوست. این کتاب شامل شانزده مصاحبه است که در طول سالیان متمادی (در دهه‌های شصت و هفتاد) با ایشان منتشر شده و در برخی مطبوعات مانند کیهان فرهنگی، بینات، نامه علم و دین، روزنامه رسالت، فصلنامه حوزه، رواق نور، پیام انقلاب، کیهان اندیشه، روزنامه جمهوری اسلامی، نور علم، روزنامه کیهان، کیهان علمی نوجوانان. این کتاب به اهتمام محمد بدیعی گردآوری و تدوین و از سوی انتشارات تشیع در قم منتشر شده است و مطالعه‌اش برای هر کتابخوانی، جذاب و درس آموز است؛ زندگی و خاطرات عالمی که دغدغه‌اش بیان همراهی «علم و دین» و همسویی «قرآن و برهان و عرفان» است و بر «خودسازی، انسان سازی و مدینه فاضله سازی» حرکت می کند.

1. آنچه که در این کتاب برجسته می‌نماید روحیه «علم آموزی» و «جستجوگری علمی» فوق العاده علامه حسن زاده است که این روحیه در همه سنین ایشان ادامه یافته است. شاید بتوان گفت یکی از محاسن وی، شرکت در دروس تفسیر اساتید مختلف و حضور در محافل علمی و اخلاقی اساتید برجسته است. از دروس تفسیر حضرات آیات شعرانی، الهی قمشه ای، تا علامه طباطبایی. «عمده درس تفسیر بنده خدمت آقای شعرانی بود. بنده از اول تا آخر تفسیر مجمع البیان طبرسی را کلمه به کلمه خدمت ایشان خواندم. خیلی آن محفل درس تفسیر برای من ارزشمند بود.» (ص 26)

2. یکی از نکاتی که درباره زندگی علمی و حوزوی استاد حسن زاده باید گفت این است که ایشان بیشتر تحصیل‌کرده حوزه علمیه تهران است تا قم. ایشان غالب درس‌های جدی را در تهران در محضر اساتید برجسته آموختند مانند حضرات آیات شعرانی، رفیعی قزوینی، محمدتقی آملی، الهی قمشه‌ای، میرزا احمد آشتیانی، فاضل تونی، سید احمد لواسانی و شیخ علی محمد جولستانی (ص 159) و اساتید شاخص ایشان در حوزه علمیه قم هم علامه طباطبایی و برادرشان آیت الله محمدحسن الهی و آقازاده آیت الله سید علی قاضی (حجت الاسلام استاد سید مهدی قاضی طباطبایی) است. (ص 158) «آقای شعرانی ذوالفنون بودند. بنده هم اساتیدم را به تجربه در فنون، مثل ایشان ندیدم.» (ص 29) و از تعابیرش درباره علامه شعرانی، بر می‌آید که به شدت از ایشان متأثر است و نقش ایشان در قوام شاکله علمی استاد حسن زاده بسیار برجسته است.

3. هر استادی سبک خاص خود را در علم آموزی دارد. علامه در گفتگوهایش شیوه‌ها، راهکارها و پیشنهادهای مختلفی را بیان می‌کند. از جمله می‌گوید: «هم کوشش و هم کشش می‌خواهد، صبر می‌خواهد و انسان جویای علم و معرفت، همه چیز را باید زیر پا بگذارد، مگر خدا و راه استکمال را. با پریشان خاطری و کثرت تعلقات و هم گوناگون داشتن و عدم استقامت، نمی‌توان به جایی رسید. استاد باید قوی باشد، اما شاگردان هم باید استقامت داشته باشد. تا استقامت نباشد، کسی به جایی نمی‌رسد. (ص 109) یا می‌گوید: «در تحصیل علم، قناعت ناپسند است.» (ص 244) «در علم، نباید طالب علم بگوید بس است.» (ص 64) «انسان نباید از تحصیل خسته بشود. بخصوص، کسی که می‌خواهد با منطق وحی و زبان ولایت، آشنا بشود.» (ص 110)

از سویی دیگر به درستی بیان می کند: «با شتاب و بدون تأمل کافی، کسی به جایی نمی‌رسد. راه ملا شدن این نیست. باید مقدمات کار قوی و محکم باشد. در بسیاری یک نحوه عجله وجود دارد که اینها بعدا پشیمان می‌شوند و این حیف است.» (ص 111-112) بر تفکر و تأنی تأکید دارد و می‌گوید: «انسان از جمع کتاب عالم نمی‌شود و گرنه کتابفروش‌ها می‌بایستی اعلم من فی الارض باشند.» (ص 160)

بر نقش و جایگاه استاد تأکید ویژه ای دارد: «برای طالب کمال، استاد کامل خیلی دخیل است. آن کلیدها و مفاتیحی که از استاد عاید شاگرد می‌شوند، آن کدهایی که از استاد استفاده می‌کردند، آن اصول و امهاتی که از استاد به دست می‌آیند، اهمیت بسزایی دارند.» (ص 159 160) وی تواضع و ادب در مقابل استاد و حفظ حریم استاد را در توفیقات زندگی علمی و عملی‌اش یاد می‌کند و می‌گوید: «بنده حریم اساتید را بسیار بسیار حفظ می‌کردم و سعی می‌کردم در حضور استاد، تکیه به دیوار ندهم، سعی می‌کردم چهار زانو ننشینم. حرف [و اشکال] را مواظب بودم زیاد تکرار نکنم، [زیاد] چون و چرا نمی‌کردم که مبادا سبب رنجش استاد شود.» (ص 106)

4. علامه حسن زاده در پاسخ به سئوالی درباره پیشنهاد و توصیه به طلبه‌ها می‌گوید: «طلبه مشوقش درس و کتاب و استاد است و محضر استاد... باید به عزم و اراده و استقامت، پیش رفت. با تن پروری و تجملات زندگی و پریشان خاطری نمی‌شود. امکان ندارد انسان بخواهد درس بخواند و دنبال آبادی و عمران دنیا هم باشد. این دو با هم جمع نمی‌شود.» (ص 104) از سویی می‌گوید: «نفس مطمئنه، علوم و معارف را می‌گیرد. نفس مضطر به جایی نمی‌رسد. شخص پریشان خاطر، عالم نمی‌شود. هم واحد می‌خواهد. اصولا تعقل با تعلق جمع نمی‌شود.» (ص 105) از سویی پیشنهاد می‌دهد: «کتاب‌های تذکره را بخوانید. با شرح حال بزرگان آشنا شوید و ببینید که در راه معشوقشان که تحصیل علم و کمال است مشتهیات نفسانی را زیر پا گذاشتند.» (ص 105)

5. علامه می‌گوید: «انسان حد یقف ندارد.» (ص 67) و بر این تأکید دارد که: «خودتان را ارزان مفروشید و به امور مادی خودتان را گرفتار نسازید.» (ص 146) شاید این تعبیر، یکی از کلام‌های پرتکرار علامه در هر جلسه و مجلسی باشد که «خودتان را ارزان مفروشید.»

6. علامه معتقد است «ما در عالم، کاری مهمتر از خودسازی نداریم و تمام این درس و بحث، برای آن است که خودمان را درست بسازیم.» (ص 129) علامه در این زمینه، اهتمام ویژه ای به «قرآن» دارد و دائما انس با قرآن را به مخطبان پیشنهاد می‌دهد و تکرار می کند: «قرآن کتاب انسان ساز است... این کتاب انسان ساز و مدینه فاضله ساز است که باید در متن وجود عالم و آدم پیاده شود.» (ص 68) از سویی مهمترین صنع و هنر انبیاء (ع) را آدم سازی و تشکیل مدینه فاضله انسانی می‌داند. (ص 227)

7. یکی از روحیات قابل تحسین علامه، روحیه آزادمنشی و حق‌جویی و حق گویی ایشان بوده است. ایشان در گفتگویی با ماهنامه «کیهان فرهنگی» (ش 5، مرداد 1363) می‌گوید: «بدون تعصب مذهبی، حاشا و کلا، بنده خودم در یکی از نوشته‌هایم عنوان کرده‌ام و گفته‌ام که من از دین در آمدم و دوباره دین را قبول کردم. خواه مردم بپذیرند، خواه نپذیرند، بنده، بله بنده، حسن زاده آملی از دین بدر آمدم و دوباره دین را پذیرفتم. بنده دین آبایی ندارم، دین تقلیدی و طایفه‌ای ندارم، من اثنی عشریه به تحقیق شدم، نه به تقلید.» (ص 49)

8. یکی از مزایای آثار علامه این بوده است که کم و بیش در آثار و مکتوبات خویش، فضای اجتماعی و سیاسی آن مقاطع را بیان می‌کند و خاطراتش از دوران گذشته بیان می کند که برای مخاطبان و نسل آینده و محققان تاریخ می‌تواند بسیار مفید یا تأمل برانگیز باشد. برای نمونه می‌گوید: «بنده از خاطرم نمی‌رود بدون هیچ استثناء، مساجد شهر ما، آمل، را انبار پنبه و غلات و این‌جور چیزها قرار داده بودند. ستمشاهی که می‌شنوید، به معنای واقعی کلمه، ستمشاهی بود. آن سال که ما طلبه شدیم، رضاخان اوضاعی برای کشور، پیش آورده بود!... یکی از مساجد شهر ما را (که حالا آن را آباد کرده و ساخته‌اند) طویله کرده بودند! مردم که از دهات، با اسب و استر می‌آمدند، آنجا را مورد استفاده قرار می‌دادند. فوق این حرف هم هست که به لحاظ اینکه خلاف ادب می‌شود، عرض نمی‌کنم. (ص 98) «شما نمی‌دانید رضاخان پهلوی و پسرش بر سر علم و عالم، چه بلایی آوردند.» (ص 108)

یا می‌گوید: «مرحوم [آیت الله محمدآقا] غروی، با آن سطح عالی علمی که از شاگردان بنام حوزه نجف و از شاگردان مرحوم نائینی و مرحوم اصفهانی و آقایان دیگر بوده و مجتهد مسلم زمان خودشان به شمار می‌رفت. می‌فرمود: من تعهد دارم روزانه در خیابان‌ها و بازار آمل، هر روز به یک طرف قدم بزنم، تا مردم به کلی روحانیت را فراموش نکنند.» (ص 99) یا تعبیر دیگری از قول ایشان بیان می کند: «از سلطه اجانب، کار دینداری به جایی رسیده بود که من بعضی از روزها با لباس روحانی در خیابان و بازار آمل بدین قصد عبور می‌کردم که مردم مرا ببینند و دین و دینداری را فراموش نکنند و مبدأ و معاد از یادشان نرود.» (ص 159)

9. علامه معتقد است که ما یک شاعر حکیمی به نام علی بن ابیطالب قیروانی داشتیم که به غلط، دیوان او به حضرت وصی امام علی (ع) نسبت داده شده است. (ص 116) در لابلای گفتگوها و کتاب‌هایش از این نکات و نظرات کم نیست و می‌توان نظرات علامه در گوشه و کنار یافت. برای نمونه می‌گوید: «این حرف که شهرت داده‌اند که فلسفه و منطق را از یوانان گرفته‌اند. این حرف‌هایی است خیلی سطحی و رایج.» (ص 49) «حاشا که اسلام در علوم انسان ساز و مدینه فاضله سازی و در معارف حق الهیه... متضمن ذره‌ای، به قدر خردلی، نیاز به احدی، به فرقه‌ای، به طایفه‌ای داشته باشد.» (ص 50) یا می‌گوید: «انسانی که دارای اعتدال مزاج است، از هیچیک از رشته‌های علوم زده نمی‌شود، بلکه خواهان علم است و می‌خواهد همه چیز را بداند. بنده نیز به اندازه ظرفیت و قابلیت خودم، الحمدلله از هیچ رشته‌ای روی گردان نبودم و به آن مقدار که برایم میسور شده، استقبال نموده‌ام و بحمدلله در همه این رشته‌ها تألیف و تصنیف دارم.» (ص 142 و 143) می‌گوید: «زبان هر قوم و فرقه‌ای نردبان رسیدن به معارف آن فرقه آن است» (ص 143) «اگر مقدورم بود تمامی زبان‌های دنیا را فرا می‌گرفتم. ما روی عشق و علاقه به زبان زمان‌مان که فرانسه بودم و در آن موقع بسیار رایج بود به فراگیری آن پرداختم... اگر دستم می‌رسید و با هزاران اگر دیگر، مایل و علاقمند بودم که دیگر زبان‌ها را نیز فرا بگیرم و از هیچ علمی و زبانی انزجار ندارم.» (ص 144)

10. این کتاب ابعاد ناگفته یا کمتر شنیده شده‌ای از علامه بیان می‌کند که می‌تواند برای مخاطبان جذاب باشد. اینکه علامه در دهه سی، به مدت نه سال به استخراج تقویم می‌پرداخت.(ص 55) تقویم نجومی‌اش را منتشر می‌کرده، حتی در دو مورد پیش بینی محاسبات نجومی دقیق و خاصی انجام داد که در آن زمان، باعث محبوبیت و شهرت او در آن ایام شد. از توجه علامه به «ادبیات» می‌گوید. هم ادبیات فارسی، هم ادبیات عربی. اینکه دانستن ادبیات فارسی و عربی را هم برای طلاب و روحانیون ضروری می‌داند. هم در نوشتن و هم در بیان و هم ضرورت آن برای درک معانی و معارف قرآن و روایات اسلامی. می‌گوید: «بنده به کلیله و دمنه علاقه داشتم... من چیزهایی را که راجع به کلیله می‌دیدم جمع آوری و یادداشت می کردم... من سالیانی با کلیله و مرزبان نامه حشر داشتم، اما کلیله در ما عجین شده بود و با آن خو کرده بودم. لذا بنده آن دو باب را بر اثر انس ممتد سالیان درازی که با کلیله داشتم با همان سبک نصرالله منشی ترجمه کردم و کوشش کردم که به سیاق دروس ایشان باشد.» (ص 41 و 42)

از ذوق شعری علامه سخن به میان می‌آید: «حقیقت این است که در زمینه شعر، بنده مثل دیگر رشته‌ها، خوشه چین خرمن بزرگان هستم. حشر با هر کسی ایجاب می کند که انسان به لحن و روش و خوی او در بیاید و به گفتار و شیوه او نزدیک شود. این یک امری قهری است. قسمتی از دیوان من، به روش غزلیات متعارف شعرای بزرگ ماست. قصایدی دارم گاهی شبیه قصاید سنایی، چون خیلی با ایشان حشر داشته‌ام. آن سبک و روش اثر گذاشته است و همان سبک را پسندیدم. شعر نو ندارم و طبع من هم این را اجازه نمی‌دهد.» (ص 36) نظرات علامه درباره برخی شعرا و اشعارشان هم می‌آید: 1) سنایی در قصاید خیلی تبحر دارد، چنان که سعدی و حافظ در غزلیات به خصوص حافظ که بعضی غزلیات او سکرآور است. 2) بیت و شعر حافظ، همه بیت الغزل معرفت است. 3) باباطاهر که دوبیتی‌هایش مثل شعله‌های آتش است. از یک کوره آتشین یا از یک آتشفشان خارج می‌شود.(ص 38) 4) [اشعار] جناب حکیم ابوالقاسم فرودسی، هر چند به صورت حماسه و سلحشوری و جنگاوری و دلاوری است، اما در اثنای گفتارش جا به جا، نکاتی بلند و مطالبی خیلی شریف عنوان کرده است.(ص 39) 5) گلشن راز شبستری چقدر خدمت به عالم عرفان کرده که آن مطالب نغز را در لباس زیبای شعر در آورده است. (ص 35)

از سویی یک حسرت خاص و از غفلتش از حفظ قرآن می‌گوید: «همان ابتدا عشق عجیبی به دیوان شعرا و نظم و شعر هم داشتم. روی این ذوق، همان وقت تمام دوبیتی‌های باباطاهر را حفظ بودم و تمام رباعیات خیام و اکثر غزلیات حافظ و همین طور اشعار دیگر را... و ای کاش از همان وقت کسی به من می‌گفت: آقا، به جای اینکه اینها را حفظ کنی، شروع کن به حفظ قرآن. و الان این حسرت برای من به جا مانده است که این عشق و علاقه‌ای که به دواوین شعرا داشتم، کاش در حفظ قرآن به کار می‌بردم.» (ص 23)

10. علامه روحیه قدرشناسی ویژه‌ای داشت. در عمل به این‌حدیث معصوم (ع) که هر کس کلمه‌ای به فردی آموخت حقی بر آموزنده دارد. از پدر و مادرش گرفته تا ملاباجی های مکتبخانه‌های قدیم و معلمان دوره ابتدایی و اساتید دروس مقدماتی حوزوی اش در آمل و همچنین اساتیدش در حوزه علمیه تهران و قم. او حتی قدردان لطف‌ها و همراهی‌های برخی فرهنگی‌ها و کتابفروشان هست. به صورت ویژه از میرزا حسن مصطفوی (کتابفروش و ناشر و نویسنده معروف کتاب «التحقیق فی کلمات القرآن») تقدیر می کند که کتاب‌ها را به صورت امانی یا اقساطی در اختیار او قرار می داده است. «آقای حاج حسن آقا مصطفوی... کتابفروشی داشتند... خیلی هم به ما محبت داشتند و من ممنون ایشان هستم که بسیاری از کتاب‌هایمان را از ایشان خریدیم به اقساط، آن کتاب‌ها را الآن داریم، اما از برکت وجودی ایشان است که به اقساط با ما راه آمدند.» (ص 127) نمی دانم چقدر از کتابفروشان امروزی اینگونه اند، ولی شخصیت ممتازی مثل علامه از نقش کتابفروش در زندگی علمی اش غافل نیست. به نقش ویژه پدر و مادرش در زندگی اش بسیار تأکید می کند. با اینکه مادرش را در سن کلاس دوم ابتدایی و پدرش را در سن پانزده شانزده سالگی از دست می‌دهد اما به عظمت از آنها یاد می کند.(ص 289) می‌گوید: «اگر چه خردسال بودم که مادرم را از دست دادم ولی آنچه برکت در زندگی من است از مادرم هست. مادر من به قداست، طهارت، پاکی، نجابت و تقوا زبانزد بود.» (ص 289) «برکاتی که از الطاف الهی نصیبم شده است همه از شیر طیب و دامن طاهر مادرم و روزی حلال پدرم بوده است.» (ص 157)