یک روز بارانی در نیویورک، محصول یک وودی آلن بیحوصله
شاید یکی از دلایلی که این کارگردان نتوانسته روابط دراماتیک را برای دو جوان از نسل تازه به تصویر بکشد، فقدان درک از جهانبینی و روابط نسل تازه باشد که نمیتوان انکار کرد حالا با این کارگردان کهنسال، شکاف نسلی و نظرگاه کامل متفاوتی دارند و قاعدتا نسل جوان که این روابط را در بستر اثر تازه این کارگردان میبیند، به درک مشترکی نمیرسد و فلسفه روایی این فیلم را پس میزند.
فیلم سینمایی «یک روز بارانی در نیویورک | A Rainy Day in New York» تازهترین ساخته وودی آلن است؛ کارگردان 84 سالهای که حالا پس از این فیلم، بعد از 45 سال فیلمسازی بدون وقفه، نوزده نامزدی اسکار و چهار مجمسه طلایی، یک سال به خود استراحت داده است؛ آن هم در شرایطی که تازهترین اثرش همچون چند فیلم پیشین آنچنان که انتظار میرفت، مورد توجه منتقدین و تماشاگران قرار نگرفت و به اثر شخصی از یک کارگردان بیحوصله بدل شد.
«تابناک»، مهدی خرم دل؛ «یک روز بارانی در نیویورک | A. Rainy Day in New York» که وودی آلن در سال 2017 برای آمازون استودیوز ساخت، یک کمدی رمانتیک درباره دو جوان است برای گذران تعطیلات آخر هفته به نیویورک میآیند و به محض رسیدن به آنجا با وضعیت بد جوی و یکسری ماجراهای دیگر روبهرو میشوند. آلن این بار گروهی از بازیگران را از جمله تیموتی شلمی، ال فانینگ، سلنا گومز، جود لا، دیهگو لونا و لیو شرایبر مقابل دوربین ویتوریو استورارو برده و داستانش را به تصویر کشیده است.
آمازون به واسطه اتهاماتی که متوجه وودی آلن شده بود، این فیلم را با تاخیر دو ساله و آن هم زمانی که آلن تصمیم گرفت پس از 45 سال به خود استراحت دهد، پخش کرد؛ کمدی رمانتیکی که میزانسنش از پارک مرکزی نیویورک تا راهروهای موزه مت و لابی هتل کارلایل وسعت دارد و در واقع آلن که نشان داده به این شهر علاقه دارد، خود شهر را به عنوان یکی از پرسوناژها در نظر گرفته و به آن صرفا از منظر یک صحنه برای تصویر کشیدن درام ننگریسته است. آلن با نگاه نوستالژیکی که به این شهر داشته، روایت عاشقانهای را متکی بر موتیفهای آشنایی که از او سراغ داریم، به تصویر کشیده است.
این فیلم به خصوص برای تماشاگری که هیچ آشنایی با نیویورک ندارد، میتواند ملال آور باشد و حتی شاید تماشاگری که این شهر را میشناسد، حوصلهاش سر برود و از این منظر میتوان گفت: وودی آلن یکی از شخصیترین فیلمهایش را ساخته است. این اتفاق به لطف توسعه ویاویدیها برای همه فیلمسازان صاحبنام در حال وقوع است و در همین مسیر بود که مارتین اسکورسیزی با خیال راحت و تکیه بر بودجه نتفلیکس، مرد ایرلندی را ساخت یا آلفونسو کوارون به مدد بودجه همین ویاویدی توانست رما را خلق کند. از این منظر مسیری باز شده که میتواند حاصل آن، نزدیکترین فیلمها به سلیقه کارگردانان باشد، هرچند ممکن است این سلیقه شخصی و دور از فشار مرسوم کمپانیهای میجر، همراستا با سلیقه تماشاگران نباشد.
با این حال سلیقه شخصی وودی آلن نیز تفاوت محسوسی با فیلمهای پیشینش نظیر «نیمه شب در پاریس» یا «از رم با عشق» ندارد. رویدادها، اشخاص را در کنار هم قرار میدهد، موقعیتهای عاشقانهای شکل میگیرد و یک اتفاق ساده منجر به پایان رابطه بدون سوز و آه و به سادهترین شکل ممکن میشود. این الگو بارها و بارها توسط این کارگردان تکرار شده و این بار، اما روابط دراماتیک حتی عمق آثار پیشین را ندارد و کمتر بر جزئیات کاراکترها تمرکز شده است. تمرکز عمده آلن بر روی به تصویر کشیدن فضا بوده و فرم در همین سطح میماند و روابط دراماتیک دو جوان از نسل تازه، به عنوان تم اصلی فیلم الکن باقی میماند.
شاید یکی از دلایلی که این کارگردان نتوانسته روابط دراماتیک را برای دو جوان از نسل تازه به تصویر بکشد، فقدان درک از جهانبینی و روابط نسل تازه باشد که نمیتوان انکار کرد. حالا با این کارگردان کهنسال، شکاف نسلی و نظرگاه کامل متفاوتی دارند و قاعدتا نسل جوان که این روابط را در بستر اثر تازه این کارگردان میبیند، به درک مشترکی نمیرسد و فلسفه روایی این فیلم را پس میزند. البته شاید بر خلاف تصور ما، اساسا همه عوامل از جمله داستان عاشقانه این فیلم صرفا برای به تصویر کشیدن «یک روز بارانی در نیویورک | A Rainy Day in New York» بوده باشد که در این صورت آلن مسیر اشتباهی را نرفته است!