یک فیلم و یک ملاقات؛ دو اشتباه در حاشیه شهادت مامور ناجا
در این دنیای بی رحم که کرونا حس ناامنی را از همیشه به ما نزدیک تر کرده است، نمایش صحنه هایی که آن را تشدید می کند حتی اگر با نیت خیر اتفاق افتاده باشد در بهترین حالت یک اشتباه تکنیکی است.
در این دنیای بی رحم که کرونا حس ناامنی را از همیشه به ما نزدیک تر کرده است، نمایش صحنه هایی که آن را تشدید می کند حتی اگر با نیت خیر اتفاق افتاده باشد در بهترین حالت یک اشتباه تکنیکی است.
خبرگزاری مهر - گروه جامعه - آزاده سهرابی*: درگیری اشرار با سرهنگ «علی اکبر رنجبر» شهید نیروی انتظامی و شهادت وی از اتفاقات غم انگیز غیرقابل باوری است که روزهای اخیر مخابره شد. هر چند دستگیری قاتل او در کمترین زمان باعث افتخاری دیگر برای نیروی انتظامی است. در این مجال اما موضوع بحث چگونگی مخابره و برخی حاشیه هایی است که در 24 ساعت گذشته رخ داد.
دو فیلم در همین زمان بازدید بسیاری داشته و در فضای مجازی وایرال شده است. یکی صحنه شهادت این شهید نیروی انتظامی و دیگری رو به رو شدن پسر شهید رنجبر با قاتل. قصد نگارنده واکاوی ابعاد روانی انتشار گسترده این تصاویر در فضای مجازی است.
واکنشهای انسانی در هر جامعه به رویدادهای محیطی و اینکه آن رویداد چه میزان میتواند از منظر روانی آسیب رسان باشد، وابستگی به چند موضوع دارد: در وهله نخست اینکه در آن زمان و مکان آسیب پذیری روانی جامعه و تک تک واحدهای انسانی اش در چه وضعیتی است. ما این روزها به دلیل طولانی شدن شرایط کرونا و آسیب های اقتصادی و پر بودن از دیدن تصاویر خشونت که در همین فضای مجازی دست به دست می شود، انسان های آسیب پذیری هستیم. فطرت انسان خشونت را با زدن زنجیر وجدان بر آن نهی می کند حتی اگر در ذات ما میل به خشونت وجود داشته باشد. حالا تصور کنید مدام و مدام در شرایط شکننده روانی در معرض فیلم هایی باشیم که در آن انسان ها آسیب می بینند و یا جان خود را از دست می دهند؛ حالا اگر آن فرد قهرمان و یا فرد تامین کننده امنیت مای شهروند باشد دیگر بار بیشتری را به روان ما تحمیل می کند. حس ناامنی که در چنین ویدئویی که از شهادت ماموز نیروی انتظامی دست به دست گشت، استیصال این مامور در عدم استفاده از حق قانونی اش یعنی سلاح برای برخورد با مهاجم چیزی را در مخاطب می شکند. حتی اگر قاتل خیلی زود دستگیر شود، اثری که این فیلم در ناخوداگاه شهروندان می گذارد غیر قابل کتمان است.
اینچنین بی پروا نشان دادن فردی که حتی لحظهای برای گرفتن جان یک انسان تردید نمی کند و با قساوت او را به قتل می رساند، هیچ روی خوشی برای ما نخواهد داشت.
ما می دانیم که در جامعه افراد روانپریش که هیچ نشانهای از حس گناه ندارند، متاسفانه وجود دارند اما ما چه سودی می بریم از نشان دادن چنین افرادی؟ وقتی می خواهیم طرف مظلوم را نشان دهیم و ظالمانه شهید شدن سرهنگ نیروی انتظامی را باید بدانیم ناخواسته صحنه خشونت را انتشار داده ایم. در عین حال اتفاق بدتر این است که ذهن مخاطب را برای تفسیر این صحنه باز گذاشته ایم و بسیاری از مخاطبان از ناتوانی مامور امنیت شهروندان در برابر یک زورگو می گویند. این بد است!
در درجه دوم موضوع واکنشهای انسانی در هر جامعه به رویدادهای محیطی و اینکه آن رویداد چه میزان میتواند از منظر روانی آسیب رسان باشد، اینکه شدت واکنش ما به رویدادهای محیطی بسیار وابسته به فرهنگ و تجربه های پیشین است. تربیت و فرهنگ دو مقولهای است که میتواند یک پدیده را به امری نکوهیده تبدیل کند و به عنوان یک هشدار اخلاقی در ناخوداگاه انسانی باقی بماند یا میتواند رنگ بی تفاوتی بر آن بپاشد. مدام و مدام نشان دادن صحنه های خشونت حتماً برای مخاطب رنگ بی تفاوتی به همراه دارد هر چند تمام فرهنگ دینی و اخلاقی آن جامعه پایه های قوی در رحم و عطوفت و رفتار سالم داشته باشد.
در درجه سوم نیز شدت واکنشهای انسانی در هر جامعه به رویدادهای محیطی بسیار وابسته به شرایط روانی جامعه است. هر آنچه در محیط رخ بدهد و با جنبه وجدانی افراد ناسازگار باشد، میزانی از آسیب را به همراه دارد چرا که فرد ناچار است برای واکنش یا عبور از آنچه غیراخلاقی و غیرانسانی پنداشته، به میزانی از سازگاری دست یابد که خود این امر باعث ایجاد اضطراب میشود. نکته مهم در این میان این است چنین اتفاقاتی خشم تولید می کند. طبیعی است من مخاطب وقتی کسی به پاسدار امنیت من حمله می کند، علاوه بر حس ناامنی یک خشم نیز داشته باشم که آن خشم را باید جایی بروز دهم که همه افراد در بروز این خشم سازگارانه رفتار نمی کنند و اینگونه حس ناامنی و آن خشم خود به ایجاد فضای نا آرام روانی جامعه دامن می زند. از همین رو قطعاً نمیتوان از کنار فیلم شهادت مامور نیروی انتظامی و تأثیر آن بر روان افراد جامعه به راحتی بگذریم. در این روزگار افراد با انواعی از اضطرابها برای کنار آمدن با شرایط جدید دست و پنجه نرم میکنند و برای سازگاری میزانی از اضطراب را (بسته به داشتن زمینههای اضطرابی) تجربه میکنند. هر نوع رویداد محیطی که بخواهد بخش دیگری از وجود فرد را به چالش بکشد بار مضاعفی بر روان مضطرب انسان امروز است. یک سو او دارد با اضطراب ناشی از رویدادی محیطی که به صورت واقعی و عینی آسیب زا است مبارزه میکند و از این سازگاری باید روان خود را نجات دهد و از یک سو دچار اضطراب ایی ناشی از احساس های سرکوب شده مثل خشم می شود.
اینکه در چنین فیلمی فارغ از اینکه قاتل کیست و مقتول کیست، رواج یک صحنه خشونت بار است باید ما را به فکر وادارد که آیا ما به قصدمان که کاهش جرم است یا نشان دادن ماموری که حتی برای نجات جانش اسلحه نکشید، اسلحه کشید اما شلیک نکرد، نزدیک شده ایم؟ ما نمیتوانیم بدون توجه به تاثیر این روشها در دراز مدت تنها به نتیجه لحظهای آن بسنده کنیم. حقیقت این است که دیدن صحنه مرگ یک انسان دل می خواهد! اصلاً نمی شود تصور کرد - و بهتر است تصور نکنیم - که یک فرد می تواند چنین فیلمی را ببیند و بعد از دیدن و قبل از دیدن آن همان انسان باشد! و باز این در حالی است که این تصاویر بدون در نظر گرفتن اینکه این روزها از کودک و نوجوان همه به آن دسترسی دارند وارد فضای مجازی می شود.
این فیلمها گاهی آنقدر آسیب رسان است که بسیاری از رسانههای جهان پیش از نمایش دادن بخشهایی از آن، به تماشاگر بارها و بارها تذکر میدهند در صورت داشتن مشکل قلبی یا اعصاب، از تماشای آن خودداری کنند، البته باز هم تنها بخشی از این ویدئوها به نمایش درمی آید اما متأسفانه در کشور ما هیچ کنترلی روی این موارد نیست.
نه تنها روانشناسان که حتی در دین اسلام هم آمده که تماشای مکرر صحنههای مکروه و خشونت بار انسان را بتدریج قسیالقلب میکند.
حال بعد از پخش این فیلم ما شاهد وایرال شدن فیلم دیگری هستیم. رویارویی فرزند مقتول با قاتل! آیا هیچکس به این فکر کرده است که تا ابد با روان این کودک چه کرده ایم؟ پسری که پدرش را از دست داده بلافاصله در حساس ترین لحظه هایی که داغ پدر را تجربه می کند با قاتل رو به رو می کنیم و فیلم آن را هم در فضای مجازی می چرخانیم! بدون تردید اگر پدر آن پسر زنده بود هیچ وقت اجازه نمی داد آینده کودکش از کشیدن چنین بار روانی زیادی به دوشش تا آخر عمر تباه شود. او فقط یک کودک است. چرا باید با یک حرکت تمام کودکی را از او بگیریم و یک شبه او را به یک بزرگسال تبدیل کنیم؟ چرا چرخه خشم را در این کودک اینچنین تشدید کنیم؟ این تصویر چه زمانی از ذهن و روان او پاک خواهد شد؟ حتی اگر بخواهد پاک شود از او فیلم گرفته ایم تا هیچ وقت یادش نرود! دو دقیقه فکر کنیم چنین چیدمانی چه سودی برای جامعه به همراه دارد جز خشمگین تر کردن آنها؟ یک طرف یک کودک است و یک طرف یک قاتل قسی القلب که بدون تردید صحبت های آن کودک هم نمی تواند حس گناه نداشته اش را بیرون بیاورد. هدف چیست؟ آیا کودک حالا آرام می شود؟ انگار هنوز هم ما در خوابی هستیم که سالهاست باید از آن باید بیدار شده باشیم. کودکان مینیاتورهای بزرگسالان نیستند. آنها کودک هستند با ساختار شناختی و روانی منحصر به فرد که نه مثل بزرگسالان دنیا را تجربه کرده اند و نه مثل ما احساس می کنند. هر کودک و نوجوان تا دیگری زمین تا آسمان در همین مباحث با هم فرق دارد. آیا ما دقیقاً رفتار بعدی این بازمانده عزیز شهید را می توانیم پیش بینی کنیم؟ آیا از لرزش صدای آن کودک مقابل قاتل پدرش نمی ترسیم؟ از سرنوشت او؟ آیا فقط نمایش صحنهای حزن انگیز و متاثرکننده برای ما مهم است؟ واقعا از پخش فیلم شهادت شهید رنجبر و بعد رویارویی پسرش با قاتل چه چیز عاید جامعه و آن شهید و خانواده اش شد؟ *روان شناس