سه‌شنبه 6 آذر 1403

3 سال زندان و شکنجه با «آپولو»، مجازات پخش اعلامیه‌های امام

خبرگزاری فارس مشاهده در مرجع
3 سال زندان و شکنجه با «آپولو»، مجازات پخش اعلامیه‌های امام

خبرگزاری فارس گروه تاریخ رحمت رمضانی: ویژگی فرزندان آیت‌الله حاج شیخ غلامحسین تبریزی، شیرین زبانی است. آنها روایتگر جذاب تاریخ این مرز و بوم هستند. مانند رمان‌نویسان بزرگ با جزییات دقیق و حافظه قوی مشاهدات خود را به زبان می‌آورند. محمد طه عبدخدایی کوچک‌ترین فرزند پسر روایتگر شیخ ترک است. برادران بزرگش محمدمهدی دبیرکل فداییان اسلام و زندانی سیاسی قبل از انقلاب و آیت‌الله محمد‌هادی عبدخدایی عضو خبرگان رهبری هستند.

خانواده عبدخدایی با خانواده مقام معظم رهبری رفت و آمد داشتند، اما ارتباط او با مقام معظم رهبری در جریانات 15 خرداد زیاد شد. عبدخدایی معتقد است رهبر انقلاب جزو طلبه‌های به شدت فعال و روشن بودند. چیزی که متاسفانه مغفول مانده است، اینکه ایشان نویسنده و صاحب قلم است، اهل شعر و فضل است. اینها متاسفانه در هیچ کلاسی بیان نشده است.

او از طرف دیگر با علی شریعتی نیز دوست بود و خاطرات بسیار خوبی با او دارد. عبدخدایی، وجه مشترک مقام معظم رهبری و شریعتی را جذب جوانان می‌داند.

برای ما از خودتان بگویید و این‌که چه شرایطی را احساس کردید که وارد مبارزه با رژیم شاهنشاهی شدید؟

من در یک خانواده روحانی متولد و بزرگ شدم. پدرم آیت‌الله حاج شیخ غلامحسین تبریزی از مبارزین زمان پهلوی اول بود. در آن زمان در تبریز نهضتی علیه پهلوی اول به وسیله علمای بزرگ آن زمان تبریز آیت‌الله انگجی و میرصادق آقا تبریزی برای تغییر لباس به وجود آمد که پدر من سخنگوی آن نهضت بود و بعد از آن پدرم مجبور شد هشت ماه مخفی شود. سپس به مشهد تبعید شد و همسر ایشان در آنجا در جریان کشف حجاب رضاخانی به دلیل حمله یک پاسبان به شهادت می‌رسد. این خانم باردار بوده و صبح زود از حمام برمی‌گشته که آن پاسبان با لگد به کمر ایشان می‌زند و ایشان سقط جنین می‌کند.

پدر من که به مشهد تبعید شده بود، در همان اوایل با دایی‌ام آیت‌الله سیدعلم‌الهدی که پدر آقاسید احمد علم‌الهدی بود، آشنا می‌شود. گویا آشنایی آنها بر مبنای انتشار روزنامه «ندای دیانت» بوده که در تبریز منتشر می‌شده و به مشهد هم می‌آمد و در آنجا آیت‌الله سیدحسین قمی سفارش می‌کند که این روزنامه را بخوانید. از آنجا پدر و دایی من با هم آشنا می‌شوند و این رفاقت باعث می‌شود که پدرم بعد از شهادت همسر قبلی‌شان با مادر من ازدواج کند که من، اخوی بزرگم، آقای دکتر محمدهادی عبدخدایی که در مجلس خبرگان است و مرحوم همشیره‌ام حاصل این ازدواج هستیم.

من در این خانواده روحانی و مبارز متولد شدم. هنوز نوجوان بودم که اخوی من آقا مهدی به دلیل ارتباط با فداییان اسلام و نواب صفوی دستگیر و به هشت سال زندان محکوم شد. البته قبل از آن 20 ماه در زندان بود. در فضای خانه ما همیشه بحث‌های سیاسی اعم از داخلی و بین‌المللی مثل فلسطین مطرح بود و من از بچگی صحبت‌هایی را درباره ظلم‌های رژیم می‌شنیدم.

محمدمهدی عبدخدایی

در این فاصله 15 خرداد به وجود آمد. من در آن مقطع نوجوان بودم و اعلامیه‌های حضرت امام می‌آمد. در مدرسه بالاسر، حجره‌ای داشتم و با چند تن از طلبه‌های دیگر با گذاشتن کاربن، اعلامیه‌ها را تکثیر می کردیم و به دیوار مسجد گوهرشاد می‌چسباندیم؛ چون در آن دوره دستگاه پلی‌کپی در دسترس کسی نبود. گاهی اوقات اعلامیه‌ها را حفظ می‌کردیم اگر لازم بود در وسط جمعیت می‌ایستادیم و می‌خواندیم. چون بچه بودیم، خیلی راحت فرار می‌کردیم. در اوان نوجوانی این‌جور کارها را می‌کردیم که ادامه داشت. با آیت‌الله خامنه‌ای هم از طریق والدینمان آشنا شدیم.

مقام معظم رهبری در سنین جوانی

یعنی ارتباط خانوادگی داشتید؟

بله. البته من به جاهایی که ایشان سخنرانی داشتند، می‌رفتم. بعد هم با «کانون نشر حقایق اسلامی» که توسط محمدتقی شریعتی اداره می‌شد، آشنایی پیدا کردم.

استاد محمدتقی شریعتی در کنار شهید آیت‌الله دکتر محمد مفتح و دامادش محمد پیشگاهی فرد در منزل شخصی

مرحوم محمدتقی شریعتی با مرحوم پدرتان آشنایی داشت؟

بله، مرحوم محمدتقی شریعتی، روحانی مکلا و استاد دانشگاه الهیات بود و گویا با پدر ما درسی داشت که من از آن درس یادم نمی‌آید. برادران من آقا مهدی و دکتر هادی بیش‌تر یادشان می‌آید. همچنین خاطرم هست که با علی شریعتی جلوی مسجد المصطفی در حسن‌آباد تهران ملاقات داشتم و از ایشان دعوت کردم با پدرم دیداری داشته باشد که شرحش مفصل است. ایشان گفت من و پدرم هر دو افتخار داریم که شاگرد حاج شیخ هستیم. این عبارتی بود که ایشان به کار برد.

1346. علی شریعتی در حال سخنرانی در دانشکده نفت آبادان

چگونه با آقای دکتر شریعتی آشنا شدید؟

بعد از اینکه ساواک، کانون نشر حقایق اسلامی را تعطیل کرد، جلسات کانون، چهارشنبه‌ها در منازل برگزار می‌شد. دکتر تازه از فرانسه آمده بود و در مدرسه ابتدایی «طرق» درس می‌داد و چون قبل از اینکه علی شریعتی به فرانسه برود و دکترای خود را بگیرد در مدرسه ابتدایی مشغول فعالیت بود، بعد از برگشتن از فرانسه، مسئولان آموزشی وقت بدون توجه به اینکه دکتر، جامعه‌شناس است و ارزش دانشگاهی دارد، دوباره او را به همان مقطعی که تدریس می‌کرد برگرداندند که کار در مدرسه ابتدایی بود. یکی از آن شب‌های چهارشنبه دکتر در آن جلسه صحبت کرد و من در آنجا با دکتر آشنا شدم. آخرین بار هم ایشان را در حمام کمیته مشترک دیدم.

آخرین دیدارتان چگونه بود؟

ما را به صف کرده و به حمام برده بودند. پیراهن‌هایی را که تنمان بود روی سرمان می‌کشیدند و می‌گفتند نگاه نکن و بند به بند افراد را قطار می‌کردند و می‌بردند حمام. دکتر را هم آورده بودند. من از لای پیراهنی که دورسرم بود، نگاه کردم و دیدم دکتر در گوشه‌ای ایستاده. همین که او را دیدم، یادم رفت در زندان هستم و پیراهن را انداختم و شروع کردم به دست تکان دادن و سلام کردم که نگهبان با دست به سرم کوبید. این آخرین باری بود که من دکتر را دیدم و بعد از آن هم ایشان شهید شد یا وفات کرد. هنوز مشکوک است که آیا ایشان را به شهادت رساندند یا از دنیا رفت.

تازه از زندان آزاد شده بودم که خبر فوت ایشان را یکی از معلم‌های مدرسه علوی به من داد. با شنیدن خبر درگذشت دکتر حالم بد شد و مرا به بیمارستان بردند.

چرا دستگیر شدید؟

مرا با اعلامیه‌ای با عنوان «صدای حکومت جمهوری اسلامی» گرفتند. قبل از من دوستانم، آقایان سیدحسن خامنه‌ای و آقای محمدرضا توکلی را در مشهد گرفته بودند.

داداش آقای خامنه‌ای؟

بله، کوچک‌ترین برادرشان که مکلاست.

در قید حیات هستند؟

بله، اخوان ایشان هم هستند. ما دستگیر شدیم و من به دو سال زندان محکوم شدم و یک‌سال هم اضافه (ملی‌کشی) کشیدم.

چرا؟

به دلیل اینکه از کارهایم متنبه نشده بودم.

دقیقاً چه سالی به زندان رفتید؟

13 اسفند 52 رفتم و 12 دی 55 آزاد شدم.

در زندان ساواک بودید؟

نه، من همه زندان‌هایم را در تهران بودم. ابتدا برای بازجویی‌ها در زندان کمیته مشترک بودم و بعد به زندان قصر منتقل شدم. قبل از اینکه دو سال حبس من تمام بشود، ما را به زندان اوین بردند و تا موقع آزادی هم در اوین بودم.

یعنی برای یک اعلامیه، بازجویی سخت وجود داشت؟

بله آن آپولویی که معروف است و همه آقایان گفته‌اند و دیگر من نگویم برایتان!

نه، بفرمایید. هر کسی تجربه خودش را دارد. بازجوی شما چه کسی بود؟

کمالی.

چه جور آدمی بود؟

کُرد بود و سواد زیادی نداشت. متأسفانه خیلی خشن بود و بیش‌تر از مذهبی‌ها بازجویی می‌کرد. فکر می‌کنم درجه‌اش هم استوار بود. ایشان بازجوی من بود. اول در اتاق خودش مقداری با کابل به کف پا می‌زد و بعد به اتاق حسینی می‌فرستاد که در آن اتاق، دستگاهی که به آن آپولو می‌گفتند، وجود داشت و اصطلاحاً به «اتاق تمشیت» معروف بود و به صورت همزمان 6 نوع شکنجه به صورت خودکار روی زندانی انجام می‌شد. آپولو دستگاهی بود که هم کابل می‌زد و هم دست و پا را پرس می‌کرد و هم جریان الکتریسیته به بدن آدم وصل می‌کردند، هم یک کلاهخود داشت و آن را روی سر آدم می‌گذاشتند و یک جسم پلاستیکی در دهان می‌گذاشتند که وقتی به آدم فشار می‌آید یا بی‌هوش می‌شود، دندان‌ها به یکدیگر فشار نیاورند. بعد هم به آن ضربه می‌زدند و توی مغز آدم صدا تولید می‌شد. حسینی مسئول و متخصص آپولو بود. دو سه باری با این دستگاه شکنجه شدم.

اولین‌بار که شما را در این دستگاه گذاشتند، چه حسی داشتید و چه اتفاقی برایتان افتاد؟

من در آن موقع فقط نگران این بودم که زیر فشار شکنجه از دیگران نام نبرم؛ چون همه قضایا را به خودم ختم کرده بودم.

یعنی اصلاً برای خودتان نگران نبودید.

البته که آدم با کتک و شکنجه اذیت می‌شود، ولی چیزی که مرا نگران می‌کرد این بود که زیر فشار اسم کسی را به زبان بیاورم و باعث گرفتاری کس دیگری بشوم. تقریباً همه دوستان این نگرانی را داشتند. به هر حال ما ارتباطات زیادی داشتیم.

مگر شما کار تشکیلاتی می کردید؟

ما کار تشکیلاتی نمی‌کردیم و در واقع خودمان یک تشکیلات کوچک داشتیم، ولی ما یک اعلامیه دادیم همین.

مبارزه سیاسی‌تان به چه شکلی بود؟ یک وقت می‌بینید مبارزات مسلحانه است و....

نه، مسلحانه نبود. اصلاً نگاه ما به مبارزه مسلحانه نبود.

یک وقت می‌بینید تشکیلاتی مثل مجاهدین خلق یا امت واحده و امثالهم مبارزه مسلحانه می‌کنند که دستگیری‌شان توجیه‌پذیر به نظر می‌رسد، اما در مورد گروهی که فقط اعلامیه پخش کرده، این میزان سختگیری عجیب نیست؟

یکی از اشتباهات بزرگ ساواک همین بود. ما گروه کوچکی بودیم و فقط اعلامیه پخش کرده بودیم.

اسم گروهتان چه بود؟

حتی گروهمان اسم هم نداشت. چند نفر رفیق بودیم که با هم کاری را شروع کرده بودیم.

هدف مشترکی داشتید؟

بله. در اعلامیه نوشته بودیم: ای هموطن! بعد هم گفته بودیم این مخارج سنگینی را که شاه هزینه می‌کند، از جیب ملت می‌رود. مسایلی از این دست را مطرح می‌کردیم. یکی از اشتباهات ساواک این بود که دانشجویی در تظاهرات درون دانشگاهی، شیشه‌ای را می‌شکست. او را می‌گرفتند و 6 ماه زندانی می‌کردند. اگر بچه‌مذهبی و نمازخوان بود، جذب مجاهدین خلق می‌شد، اگر هم نبود، چریک‌های فدایی او را جذب می‌کردند و تحت آموزش قرار می‌دادند و بعد از 6 ماه به عنوان یک مبارز مسلح از زندان می‌آمد بیرون. یعنی خود رژیم هم اشتباهات بزرگ این شکلی کرد.

یا مثلاً سر جریان درگذشت شهید غفاری، عده زیادی از طلبه‌های بسیار جوانی را که هنوز در حد خواندن سیوطی و مغنی بودند، گرفت و به زندان می‌انداخت و همه آنها در زندان فرصت مطالعه پیدا می‌کردند و کسانی که اهل مطالعه و مبارزه و باسواد بودند، روی اینها کار کردند و بعد همه آن بچه‌ها مبارز شدند.

در زندان با چه کسانی هم‌بند بودید؟

آقای اکرمی، آقای بشارتی، دکتر عباس شیبانی، آقای اسدی لاری و خیلی‌ها بودند.

شرایط زندان و اتفاقات تأثیرگذاری را که در آن دوران برایتان پیش آمد، برایمان بگویید.

شرایط زندان بسیار سخت بود. حالا می‌گویند مرخصی. آن موقع مرخصی که هیچ، ملاقات هم به زور می‌دادند. موزاییک‌ها را می‌شمردند و هر آدمی سهمش دو تا موزاییک بود. ما آدم‌ها را برای اینکه بتوانند کنار هم بخوابند، چاق و لاغر می‌کردیم. در راهروی بند، تخت‌های سه طبقه گذاشته بودند که فلزی بود و بعضی‌ها هم روی تخت می خوابیدند. غذای زندان طوری بود که بچه‌ها هفته‌ای یک‌بار دچار بیرون‌روی می‌شدند. فشار زیاد بود و برای خواندن نماز، کلی ما را کتک می‌زدند. طلوع آفتاب قبل از بیدارباش بود و می‌گفتند شما حق ندارید قبل از ساعت 6 بلند شوید. یادم هست حتی کسانی هم که چپ بودند و نمازخوان نبودند، قبل از طلوع آفتاب بلند شدند و سر جاهایشان نشستند، یعنی همکاری کردند. یادم هست شب اول، من 19 بار وضو گرفتم و نماز صبح خواندم، چون مانع شده و گفته بودند حق ندارید بلند شوید.

شما هم با مقام معظم رهبری و هم با دکتر شریعتی آشنا بودید. ویژگی مشترک و ویژگی متفاوت این دو بزرگوار چه بود؟

هر دو اخلاق خیلی حسنه‌ای داشتند که برای جوانان جذاب بود. جوان‌ها راحت با آنها صحبت می‌کردند و حرف دلشان را با آنها می‌زدند و آنها راحت پاسخ می‌دادند. اگر به صحبت‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد امام حسن (ع) و مسجد کرامت گوش بدهید، می‌بینید که بعد از صحبت‌های ایشان آزادانه سوال می‌کردند و راحت حرف‌هایشان را می‌زدند. در جلسات دکتر هم همین حالت بود.

تفاوتشان ناشی از تحصیل در دانشگاه و حوزه بود؟

دکتر شریعتی، یک جامعه‌شناس بود و ایشان فقیهی بود که در حوزه مشهد درس خوانده و درس آیت‌الله میلانی رفته بودند و خودشان رسایل و مکاسب درس می‌دادند. البته هر دو مسایل را یک‌جور می‌دیدند و هر دو مخالف دستگاه ظلم بودند. هر دو به نهج‌البلاغه و کلام امیرالمؤمنین (ع) تأسی داشتند. نگاه هر دو بلند بود و هر دو حرف نو داشتند. به یاد ندارم که من و همسن و سال‌هایم رمانی خوانده باشم و آقا قبل از ما نخوانده باشند و تحلیل هم داشتند. فرض کنید «بینوایان» نوشته ویکتور هوگو که آن موقع خیلی مشهور بود. ایشان قبل از ما خوانده بودند. ما در آنجا روحانی کم داشتیم که رمان خوانده باشد و آن حالت روشن‌بینی و آینده‌نگری را داشته باشد و این‌طور هم‌خون و هم‌صحبت جوان‌ها باشد. این ویژگی در مقام معظم رهبری بود. ایشان اهل قلم، نویسنده و مترجم خوبی بود. متأسفانه این ویژگی‌ها مغفول مانده‌اند و چون ایشان رهبر شده‌اند، کسی اینها را بازگو نمی‌کند.

خاطره‌ای از این وجوه مغفول مانده ایشان دارید؟

نوع جهان‌بینی و جاذبه ایشان و اینکه صاحب قلم، نوشته و بیان خوبی بودند. یکی دیگر از مشترکات ایشان و دکتر شریعتی، ساده‌زیستی آنها بود. هر دو بسیار ساده‌زیست بودند؛ در صورتی که همردیف‌های ایشان شاید این‌طور نبودند. دکتر هم همین‌طور. آدم بسیار ساده‌زیستی بود. به هر حال استاد دانشگاه بود و باید زندگی‌اش با دیگران تفاوت‌هایی می‌داشت، ولی این‌طور نبود.

بسیار ساده‌زیست و اخلاق‌مدار بود. متأسفانه این ویژگی‌ها کمتر گفته شده. من قبلاً که درس می‌دادم، سر کلاس که می‌رفتم می‌گفتم می‌خواهم از آقای آسیدعلی خامنه‌ای حرف بزنم، نه از رهبر انقلاب که شما جوان‌ها بدانید که چگونه زندگی می‌کرد. ایشان در عین ساده‌زیستی همیشه برازنده و مرتب بود و هیچ‌وقت ژولیده نبود. چیزی که بعضی از مقدسین به عنوان فضیلت تلقی می‌کردند، در ایشان دیده نمی‌شد. مرتب، منظم، آراسته، لباس اتو کرده. خیلی تر و تمیز و در عین حال ساده بودند. آن موقع بستن ساعت مچی در بین روحانیون رایج نبود، اما ایشان استفاده می‌کرد. نوع عمامه پیچیدن و لباس پوشیدن ایشان برای جوانان جاذبه داشت. حرف‌هایشان برای آن روزها خیلی نو و جدید بود. همان‌طور که حرف‌های دکتر خیلی نو بود.

شما در کلاس‌های حضرت آقا شرکت می‌کردید؟

بله.

چه کلاس‌هایی داشتند؟

کلاس‌هایشان در مسجد کرامت و مسجد امام حسن (ع) بود. من به مسجد امام حسن (ع) کمتر رسیدم بروم، چون آن موقع در زندان بودم، ولی مسجد کرامت را می‌رفتم. یک درس توحید هم بود که خصوصی خدمت ایشان می‌رفتیم. آن دوران، دوران رونق مارکسیست‌ها بود و این کلاس‌ها ما را نجات دادند. درس‌های توحید ایشان و حرف‌های دکتر باعث شد که ما گرفتار جریانات چپ نشویم. در زندان هم چپ‌ها تسلط داشتند و هم مجاهدین خلق گرایشات مارکسیستی داشتند. ما کمتر گرفتار این چیزها شدیم. کسانی که با آقای خامنه‌ای و حتی با دکتر شریعتی محشور بودند، کمتر دچار این مسایل شدند.

مدتی خواندن روزنامه کیهان در زندان توسط کمونیست‌ها و مجاهدین خلق ممنوع شد، چون دکتر شریعتی پاورقی‌هایی علیه مارکسیسم می‌نوشت و ساواک به خانه دکتر ریخته و آنها را درآورده و در کیهان چاپ کرده بود.

معمولاً جواب هم نداشتند.

من مجاهدین اولیه را ندیده بودم. مجاهدینی که آن روزها در زندان بودند، بسیار دگم بودند و بلافاصله به دیگران انگ می‌زدند که تو طرفدار فلان و بهمان هستی. چریک‌های فدایی خلق هم این حالت را داشتند و بسیار دگم بودند. آقای خامنه‌ای و دکتر شریعتی ابداً این‌طور نبودند و ما خیلی راحت با آنها صحبت می‌کردیم و هر چه را که در ذهنمان بود و شبهاتی را که داشتیم، بیان می‌کردیم و آنها خیلی راحت و بدون اینکه انگی بزنند که بی‌دین شده‌ای، جوابمان را می‌دادند. چپی‌ها می‌گفتند تو طرفدار سرمایه‌داری و کاپیتالیسم شده‌ای. مجاهدین هم همین را با لحن دیگری می‌گفتند. متحجرین هم می گفتند بی‌دین و لامذهب شده‌ای. ما هیچ‌وقت در کلام آقای خامنه‌ای یا دکتر شریعتی نشنیدیم که گفته باشند تو بی‌دین و لامذهب شده‌ای.

در جلسات خصوصی توحید چه کسانی بودید؟

من بودم و دوستی به اسم آقای صادق‌زاده که ایشان چند وقتی نیامد و من تنهایی رفتم. بعد هم متأسفانه جلسه تعطیل شد.

انتهای پیام /

شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید حضرت آیت الله خامنه‌ای فجر 43 علی شریعتی محمد طه عبد خدایی فداییان اسلام مجاهدین خلق این خبر توسط افراد زیر ویرایش شده است
3 سال زندان و شکنجه با «آپولو»، مجازات پخش اعلامیه‌های امام 2
3 سال زندان و شکنجه با «آپولو»، مجازات پخش اعلامیه‌های امام 3
3 سال زندان و شکنجه با «آپولو»، مجازات پخش اعلامیه‌های امام 4
3 سال زندان و شکنجه با «آپولو»، مجازات پخش اعلامیه‌های امام 5
3 سال زندان و شکنجه با «آپولو»، مجازات پخش اعلامیه‌های امام 6
3 سال زندان و شکنجه با «آپولو»، مجازات پخش اعلامیه‌های امام 7