آخرین نخست وزیر دوره پهلوی چگونه از کشور گریخت؟
روزنامه شرق در سالمرگ شاپور بختیار و با اشاره به دفن او در گورستانی در پاریس نوشت: بعد از ناکامی حکومت نظامی ازهاری، در شرایطی که انقلاب به روزهای نتیجهگیری نزدیک شده، به تقاضای شاه، پاسخ مثبت میدهد. شرط بختیار برای تشکیل کابینه، اخذ رأی تمایل مجلس است.
بختیار در نخستین روزهای کار، تمنیات خود را درباره دولت و برنامههای آینده آن اعلام میکند. او نسخه سوسیالدموکراسی به شیوه سوئدی را با خبرنگاران در میان مینهد. همچنین انحلال ساواک، محاکمه سریع غارتگران بیتالمال، آزادی همه زندانیان سیاسی و لغو تدریجی حکومت نظامی را یکییکی برمیشمرد.
با خروج شاه از ایران، انقلاب و شوق تغییر نظام سلطنت شدت میگیرد و این سونامی، دولت نیمبند او را با رؤیاهایش غرق میکند. اعتصابات و تظاهرات در واکنش به استبداد شاهی است. کارکنان وزارتخانهها از پذیرش وزیران جدید خودداری میکنند و عملا از اعضای کابینه سلب اعتماد میشود.
دوران نخستوزیری شاپور بختیار در مجموع 37 روز طول میکشد، زیرا هیچکس باوری به وعدههای دولت ندارد. تسخیر وزارتخانهها و نهادها، به دفتر نخستوزیری هم میرسد اما ساعتی پیش از آن، بختیار خود را به نزدیکترین جا به پاستور که دانشکده افسری است میرساند تا از آنجا با هلیکوپتر عازم مخفیگاه خود شود. از آنجا که خانه وی تحت نظر است، ناچار میشود موقعیت خود را چند بار تغییر دهد.
او در خاطرات خود مینویسد: «چند دقیقه پس از خروج از نخستوزیری، زندگی مخفی من آغاز شد. تنها رابط من با دنیای خارج... یک رادیوی ترانزیستوری بود». گزارشهای گوناگونی درباره سرنوشت بختیار از رادیو پخش میشود. ابتدا خبر کشتهشدن وی اعلام میشود، بعدا خبر خودکشی او به گوش میرسد و سرانجام، اخباری از دستگیری او شنیده میشود. اما خود سوژه میگوید در تمام مدت حضورش در تهران، زندگی مخفی داشته و هیچگاه در خیابان آفتابی نشده است. گزارشهای متناقضی درباره نحوه خروج بختیار از ایران منتشر میشود. روایت دیگری که خودش آن را فاش میکند این است که او از طریق فرودگاه مهرآباد عزم گریز از کشور دارد. خودش مینویسد:«نمیتوانستم تا آخر عمر مخفی به سر برم». از طریق رابطان خود در سفارت فرانسه یک گذرنامه خارجی با نامی جعلی تهیه میکند. سپس با تغییر قیافه، آنگونه که در کتاب «یکرنگی» شرح میدهد، «نه در چمدانم میبایست شیئی ایرانی وجود داشته باشد و نه بر لباسهایم مارک خیاطان کشور». برخی گزارشها حاکی است که وی با لباس کشیشی خاک ایران را ترک میکند. در خاطرات خود میگوید که یک روز صبح با اتومبیل به فرودگاه میرود؛ «قیافهام به برکت یک ریش بزی و یک جفت عینک سیاه، مختصری عوض شده بود. کسی که همراه من بود با یک بلیت درجه یک و چمدان من وارد محوطه فرودگاه شد و چمدان را رد کرد». بختیار در خودرو منتظر میماند تا پرواز هواپیما برای یک ساعت بعد اعلام شود؛ «آنموقع با شتاب کت را بر روی شانهها انداختم و مثل بازرگانی شتابزده وارد شدم. صف مسافران ایرانی طولانی بود ولی در صف مسافرهای خارجی فقط هفت یا هشت نفر ایستاده بودند».
بختیار بخشهای بازرسی را رد میکند و سوار اولین اتوبوسی میشود که به طرف هواپیما میرود و در حالی وارد پاریس میشود که هیچکس از ورودش خبری ندارد. «وقتی به پاریس رسیدم فرزندانم را خبر کردم که به دنبالم بیایند».
شاپور بختیار از زمانی که از ایران خارج میشود، تا زمان مرگش در نیمه مرداد 1370 حداقل دو بار مورد حمله قرار میگیرد. بار اول، تابستان سال 1359، یکسال پس از خروجش از ایران که با کمک محافظانش این نقشه ناکام میماند.بار دوم، بازهم در پاریس است که به کشتهشدن وی میانجامد. در جریان این حمله، سروش کتیبه، منشی شخصی بختیار هم جان خود را از دست میدهد؛ درحالیکه دستکم شش پلیس، شبانهروزی از خانه وی محافظت میکردند.
23302
کد خبر 1660326