چهارشنبه 7 آذر 1403

«آمدی جانم به قربانت» از کجا آمد؟

خبرگزاری ایسنا مشاهده در مرجع
«آمدی جانم به قربانت» از کجا آمد؟

«شهریار» در روایتی که به او منتسب است، از داستان عشق دوران جوانی‌اش که با دیدن او پس از سال‌ها در پیری شعر معروف «حالا چرا» را سروده، گفته است.

به گزارش ایسنا، ماجرا به تاخیر در یک قرار عاشقانه برمی‌گردد؛ شاید برای همین است که سال‌هاست وقتی کسی که در انتظار آمدنش بوده‌ایم، دیر می‌رسد، مصراع نخست شعر معروف «حالا چرا» یعنی «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» سروده شهریار را برایش می‌خوانیم.

در روایت نقل‌شده، محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) درباره ماجرای سرودن این شعر گفته است: در سال 1309 که شخصی درباری دختر مورد علاقه‌ام را از چنگم به درآورد و مرا بعد از پانزده روز بازداشت، به نیشابور تبعید کردند، شب‌ها که تنها می‌شدم، گریه سر می‌دادم و با خدایم راز و نیاز می‌کردم. شبی در زیر سنگی آرمیده بودم و غرق فکر بودم که آهنگ دلنشین این آیه به گوشم رسید: «یستعجلونک بالعذاب ولن یخلف الله وعده» یعنی «از تو به شتاب عذاب می‌طلبند و خدا هرگز وعده خود را خلاف نمی‌کند».

بعد از دو هفته دوستانم به نیشابور آمدند و خبر سکته آن شخص درباری را به من دادند. مرا به تهران بردند و در بیمارستان بستری‌ام کردند. همان‌جا بود که دختر مورد علاقه‌ام خود را به بالینم رساند و من در حالی که از سوز تب می‌سوختم، شعر معروف «حالا چرا» را ساختم.

متن کامل شعر «حالا چرا» در ادامه می‌آید:

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا / بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی / سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست / من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم / دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار / این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود / ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت / این‌قدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند / در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین / خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر / این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا

اما این ماجرا در مجموعه تلویزیونی «شهریار» ساخته کمال تبریزی به شکلی دیگر به تصویر کشیده شده است. در انتهای قسمت 22 این مجموعه نشان داده می‌شود که «ثریا»، همان دختری که شهریار در جوانی با او قرار گذاشته بود ولی دختر سر قرار نیامد و با مردی دیگر ازدواج کرد، بعد از سال‌ها پس از مرگ شوهرش به سراغ شهریار می‌آید ولی شهریار او را نمی‌پذیرد و شعر «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» را می‌خواند.

در روایت منتسب به شهریار از این ماجرا، او در بستر بیماری بوده که عشق جوانی‌اش بر سر بالینش می‌آید اما در مجموعه تلویزیونی «شهریار» این‌طور نیست.

مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمی‌کند. فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: video/mp4

سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به «شهریار»، شاعری که به زبان ترکی و فارسی شعر سروده است، در 11 دی 1285 در تبریز متولد شد. مهم‌ترین اثر شهریار منظومه «حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا)»، است که از معروف‌ترین آثار ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود. او اولین دفتر شعر خود را در سال 1310 با مقدمه ملک‌الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد. بسیاری از شعرهای این شاعر به فارسی و ترکی آذربایجانی جزء آثار مطرح این زبان‌ها است. او استاد سه‌تار هم بود. شهریار در 27 شهریورماه 1367 در سن 82 سالگی درگذشت و به این مناسبت این روز به نام «روز شعر و ادب فارسی» نامیده شده است.

انتهای پیام

«آمدی جانم به قربانت» از کجا آمد؟ 2