آمریکا و اسرائیل در چه صورتی جنگ با ایران را دوباره آغاز میکنند؟

باتوجه به ادعای امریکا و اسراییل مبنی بر رفع تهدید هستهای ایران و نابودی آن هدف از آغاز مجدد جنگ چیست و با کدام توان نظامی و چه روشی قابل تامین است؟
محمد درودیان در روزنامه اعتماد نوشت:
پاسخ به پرسش از معیار پیروزی و شکست در جنگ اخیر، بیش از آنکه با ارزیابی نتیجه جنگ و تعیین برنده و بازنده نسبت داشته باشد، که دارد، به اعتبار تاثیر بر احتمال ازسرگیری جنگ به عنوان مساله نگرانکننده کنونی جامعه ایران، ضرورت و اهمیت دارد. مدعای یادداشت حاضر این است که از طریق ارزیابی نتیجه جنگ و ترسیم علت شکست مهاجم، میتوان میزان احتمال ازسرگیری جنگ و الزامات آن را در تفاوت با گذشته، مورد بررسی قرار داد.
فرض من بر این است که تعیین معیار پیروزی و شکست را نمیتوان مستقل از اهداف مهاجم و واکنش مدافع مورد ارزیابی قرار داد، زیرا راهنمای مهاجم برای استفاده از قدرت نظامی، اهداف سیاسی است و مدافع، در صورت از دست دادن قدرت بازدارندگی و ناتوانی در احیای آن، امکان پیروزی قطعی مهاجم را با پذیرش روش خاتمه جنگ و شرایط مهاجم، فراهم خواهد کرد. با این توضیح، واکنش مدافع میتواند با ظهور عوامل محاسبهنشده، نتیجه جنگ را غیر قابل پیشبینی کرده و از این طریق مانع از تامین اهداف مهاجم شود. با این توضیح، پس از وقوع جنگ، نتیجه پیروزی و شکست دراختیار مدافع خواهد بود.
طبق آنچه به صورت رسمی از سوی اسراییل اعلام و تصریح شده، هدف از حمله نظامی به ایران، «تغییر نظام سیاسی» بود. اسراییل با حمایت امریکا و با استفاده از قدرت نظامی، با ضربه به قدرت دفاعی - تهاجمی و زیرساختها و تاسیسات هستهای ایران، از طریق ترور فرماندهان ارشد و دانشمندان هستهای، حملات سایبری، هوایی و موشکی که به عنوان مشخصههای «جنگ مدرن و ترکیبی» نامگذاری شده است، به دنبال تغییر نظام سیاسی در ایران بود. درواقع نقطه تعیینکننده برای اسراییل و امریکا، نابودی تاسیسات هستهای نبود، چنانکه همین موضوع مورد مناقشه است، بلکه امیدواری به تاثیر شوک روانی تهاجم غافلگیرکننده بر تحریک جامعه ایران و بیثباتسازی، همچنین اختلال در فرماندهی نیروهای مسلح و ناتوانی در واکنش دفاعی و تهاجمی بود.
انتخاب تاریخی و استراتژیک مردم ایران برای همراهی نکردن با مهاجم و تداوم حیات نظام سیاسی در ایران، همراه با تداوم حملات موشکی به اهداف تعیینشده در سرزمینهای اشغالی، دو نشانه آشکار و مورداجماع از سوی ناظران، برای ارزیابی نتیجه جنگ است.
چنانکه به اعتراف نهادها و مقامات رسمی امریکا و اسراییل، حمله به زیرساختهای هستهای ایران، تاثیر «تخریبی و تاخیری» داشته و به معنای نابودی آن نبوده است، بنابراین با فرض شکست امریکا و اسراییل در حمله به ایران، این پرسش وجود دارد که جنگ چرا و چگونه از سرگرفته خواهد شد؟ در صورت وقوع جنگ، اهداف و روش جنگ، چه تفاوتی با گذشته خواهد داشت و به چه الزاماتی نیاز دارد؟ پاسخ به دو موضوع متفاوت، ولی بههم پیوسته، مبنی بر احتمال تکرار جنگ و مشخصههای آن، در مقایسه با گذشته، تابع پاسخ به پرسش از «علت» شکست امریکا و اسراییل در حمله نظامی به ایران است، زیرا ارزیابی از علت شکست، نقش تعیینکننده در تکرار جنگ و روش آن خواهد داشت.
به نظرم علت شکست امریکا و اسراییل در حمله به ایران، شکاف میان اهداف سیاسی با سطح عملیات بود، زیرا اهداف سیاسی بزرگ مانند تغییر نظام سیاسی را نمیتوان از طریق اقدام نظامی محدود و شوک روانی ناشی از آن، تامین کرد. چنانکه امریکا برای سرنگونی طالبان و صدام، به جنگ گسترده با تشکیل ائتلاف جهانی پرداخت، هر چند سرانجام در استقرار نظام جدید با شکست مواجه شد و نتیجهای غیر از بیثباتی در کشورهای یادشده و در منطقه نداشت، بنابراین اگر وقوع جنگ برای ایران غافلگیرکننده بود، نتیجه جنگ و نحوه برقراری آتشبس، این وضعیت را به شکل دیگری برای اسراییل ایجاد کرده است که بدون غلبه بر این چالش راهبردی و تکرارپذیر در آینده، تصمیمگیری و اقدام به جنگ برای اسراییل و امریکا، به سهولت و همانند گذشته، امکانپذیر نخواهد بود.
با این توضیح، اگر هدف امریکا و اسراییل همانند گذشته، تغییر نظام سیاسی در ایران باشد، به روش گذشته قابل تامین نخواهد بود، در غیر این صورت تاکنون محقق شده بود. چنانکه تامین این هدف نیازمند تغییر روش و آمادگی برای جنگ گسترده و ائتلافسازی است که تاکنون هیچ نشانهای در این زمینه وجود ندارد و هزینههای آن به دلیل «گسترش جنگ طولانی»، با نتایج مورد نظر، همخوانی ندارد. باتوجه به ادعای امریکا و اسراییل مبنی بر رفع تهدید هستهای ایران و نابودی آن، یا ایجاد تاخیر شش ماهه تا سه ساله در بازسازی تاسیسات هستهای ایران، هدف از آغاز مجدد جنگ چیست و با کدام توان نظامی و چه روشی قابل تامین است؟
غیر از موارد یاد شده، هدفگذاری برای حفظ «فضای جنگی در ایران»، از طریق تهدید دایمی به حمله نظامی یا اقدامات امنیتی - نظامی، بدون پذیرش مسوولیت آن، نتیجهای جز گسترش سطح جدیدی از بیثباتی در منطقه نخواهد داشت و این نوع اقدامات به معنای جنگ، همانند تجربه جنگ 12 روزه نخواهد بود، هر چند میتواند با عمل متقابل، با ایجاد بیثباتی در منطقه، زمینهساز جنگهای دیگری باشد که هنوز اهداف و چهره آن آشکار نشده است.
طبق این بررسی، هدف ترامپ و نتانیاهو از معنادار کردن پیروزی در جنگ، بیش از آنکه با واقعیتهای راهبردی و مورد اجماع ناظران و کارشناسان همخوانی داشته باشد، با هدف تبلیغاتی برای توجیه علت حمله نظامی به ایران و استفاده از فشار تهدید نظامی برای ازسرگیری مذاکرات، بر پایه تبدیل موفقیتهای نظامی و تاکتیکی، به نتایج پایدار و مطلوب سیاسی در داخل ایران و منطقه، صورت میگیرد، بنابراین ازسرگیری جنگ تابع تعریف اهداف و ایجاد تمهیدات، با استفاده از شرایط است که بر پایه نتایج جنگ یا مذاکراتی که پس از آن صورت میگیرد، خواهد بود. در نتیجه باید فراتر از تاثیرات روانی غافلگیری در جنگ 12 روزه و عملیات روانی امریکا و اسراییل برای چینش میز مذاکره و تعیین دستورکار آن، در این زمینه اندیشهورزی و تدبیر کرد.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.