آیا اتحادیه اروپا به فروپاشی نزدیک میشود؟
لندن - ایرنا - با خروج انگلیس از اتحادیه اروپا، خیزش جریانهای پوپولیستی در سایر کشورهای اروپایی مانند لهستان، ایتالیا، یونان، فرانسه و دانمارک و ناتوانی اخیر اتحادیه اروپا در مدیریت بحران کرونا این سوال مطرح میشود که آیا به تاریخ انقضای این باشگاه کشورهای اروپایی نزدیک میشویم؟
به گزارش روز چهارشنبه ایرنا، رای دهندگان سوئیسی یکشنبه به خروج کشورشان از معاهده آزاد تردد با اتحادیه اروپا رای منفی دادند. به این ترتیب حداقل تا مدتی شهروندان اتحادیه اروپا می توانند آزادانه در سوئیس رفت و آمد کنند. این همهپرسی که پیشنهاد حزب راست افراطی، «حزب مردم سوئیس» (SVP) بود نتوانست رای کافی را بدست آورد.
با این حال این به معنی پایان یافتن نیروهای گریز از مرکز اتحادیه اروپا نیست. به هم پیوستگی کشورهای اروپایی عضو این اتحادیه که پس از خروج انگلیس دچار بحران شده بود اکنون با بحران کووید -19 به مرحله جدیدتری رسیده است.
مردم عادی در کشورهای عضو که خود را بی بهره از مزایای جهانی شدن می یابند، بیش از پیش به سمت احزاب راست و ملی گرا تمایل پیدا می کنند. در واقع دولتهای رفاه، استاندارد زندگی و کار در دهه 50 و 60 میلادی و طی حاکمیت های ملی، وضع بهتری داشتند. انگلیس فقط در فاصله 2007 تا 2016 حدود 600 هزار شغل در بخش صنعت را از دست داده است. بقیه کشورها نیز وضع بهتری ندارند.
در دوره جهانی سازی و با وجود افزایش بهره وری، دستمزدها در اتحادیه اروپا رشد چندانی نکرده است. نارضایتی مردم عادی از خرابی وضع اقتصادی، ناتوانی از پس انداز، بیکاری و افزایش بدهی ها را می توان در اعتراضات جلیقه زردهای فرانسه به خوبی مشاهده کرد.
پس از انگلیس اکنون صداهایی از خروج سایر اعضا از جمله لهستان، ایتالیا، یونان و دانمارک شنیده می شود. ایتالیایی ها به ویژه حق دارند که بسیار سرخورده باشند.
در فروردین ماه امسال و در اوج همه گیری بیماری کرونا در ایتالیا، این کشور از بقیه اعضای اتحادیه تقاضای کمک و تجهیزات پزشکی کرد. هیچکدام از اعضای اتحادیه اروپا به این درخواست پاسخ نداند. تنها چین، روسیه و کوبا به کمک ایتالیا شتافتند.
بحران بیماری کرونا بیش از پیش شکننده بودن اتحادیه اروپا را برجسته نمود. از سوی دیگر نگرانی از گسترش بیماری عملا فلسفه آزادی عبور مرور را زیر سوال برد. از سال 1992 میلادی که دوازده عضو اولیه اتحادیه اروپا با امضای پیمان ماستریخت اتحادیه اروپا را پایه گذاری و مفهومی به نام شهروند اتحادیه اروپا را معرفی کردند، شهروندان این اتحادیه می توانستند آزادانه و بدون محدودیت در همه کشورهای عضو رفت و آمد کنند. اما با پیدایش بیماری کرونا این آزادی عملا نقض شد و برخی کشورها به طور یکجانبه سفر شهروندان سایر اعضا را به خاک خود ممنوع کردند.
به نظر می رسد با افزایش بحرانها و به پایان رسیدن دوران شکوفایی جهانی سازی، به پایان رؤیای اتحادیه اروپا نزدیک شده باشیم. شواهد گویای آن است که اتحادیه اروپا ماموریت تاریخی خود در پایان جنگ سرد را به انجام رسانده و دیگر نیازی به آن دیده نمی شود.
در پایان جنگ سرد و پس از فروریختن دیوار برلین در نوامبر 1989، اروپا نیازمند نظم جدیدی بود که بتواند ضمن جذب کشورهای عضو بلوک شرق، از هرج و مرج جلوگیری کند. در 1990 دو آلمان متحد شدند و یک سال بعد پیمان ورشو منحل گردید. کشورهای عضو پیمان ورشو می بایست کنترل و مدیریت می شدند.
شکل گیری اتحادیه اروپا در 1992 و با امضای پیمان ماستریخت این نظم جدید را پایه ریزی کرد. این اتحادیه توانست کشورهای پاره پاره شده اروپای شرقی را یک به یک جذب کرده و نظم جدیدی در پایان جنگ سرد برقرار کند.
اتحادیه ار وپا در ماه می 2004 با عجله 10 کشور عمدتا اروپای شرقی را به عضویت پذیرفت. شهروندان لهستان که باید ساعتها در برابر سفارت انگلیس یا آلمان برای ویزا صف می کشیدند یک شبه شهروند اتحادیه اروپا شدند. اکنون آنها قادر بودند آزادانه در همه کشورهای اروپایی رفت و آمد و حتی کار کنند.
این برای سایر کشورهایی که بیرون دروازه های اتحادیه اروپا مانده بودند اغوا کننده بود. این اشتیاق به عضویت در اتحادیه را به عنوان مثال می توان در اوکراین دید و اینکه چگونه به موتور محرکی برای تحولات سیاسی آن کشور تبدیل شد.
با این حال اتحادیه اروپا هرگز نتوانست از یک بلوک اقتصادی فراتر رفته و به یک نیروی سیاسی تبدیل شود.
کشورهای خارج از اتحادیه اروپا تعهدی به پذیرفتن مفهوم شهروندی اتحادیه اروپا ندارند. مثلا آمریکا با شهروندان لهستانی به عنوان لهستانی و نه شهروند اتحادیه اروپا رفتار می کند.
این اتحادیه به حدی در تصمیم های سیاسی ضعیف است که برای حضور در مذاکرات برجام با ایران، اروپایی ها مجبور شدند یک تروئیکایی خلق الساعه از سه کشور مهم اروپایی تشکیل دهند.
در بحران اوکراین و جدا شدن شبه جزیره کریمه یا در بحران فعلی بین ترکیه و یونان نیز اتحادیه اروپا نتوانست نقش مهمی ایفا کند. این اتحادیه در مسائل دفاعی و امنیتی نیز استقلال نداشته و به طور کامل وابسته به ناتو و آمریکا است.
آمریکا نیز در موضوعات دفاعی بیشتر ترجیح می دهد با کشورهای اروپایی معاهدات دوجانبه تنظیم کند تا با موجودیتی به نام اتحادیه اروپا.
به عنوان مثال آمریکا با لهستان و رومانی پیمانهای دفاعی دوجانبه امضا کرده و کاری به اتحادیه اروپا نداشته است. در واقع کشورهای اروپای شرقی پس از فروکش کردن هیجان اولیه آزادی از بلوک شرق و عضویت در اتحادیه اروپا اکنون می بینند که می توانند پیمانهای بهتری به طور جداگانه با آمریکا امضا کنند. همین موضع آمریکا در برابر اتحادیه اروپا کافی است تا موجودیت سیاسی آن زیاد جدی گرفته نشود. اکنون حتی ترکیه نیز به شدت قبل مشتاق عضویت در اتحادیه اروپا نیست.
دکترین تکهتکه کردن خشکیها و کشیدن مرزها
برای یک قدرت بزرگ جهانی مانند آمریکا و قبل از آن انگلیس، کنترل مسیرهای دریایی از مهم ترین اهداف است. شما اگر به جای یک قدرت بزرگ دریایی باشید، علاوه بر کنترل دریاها و اقیانوسها، تلاش خواهید کرد تجارت از راه خشکی همچنان پرهزینه و دشوار باشد. برای همین دکترین قدیمی انگلیس و اکنون آمریکا مبتنی بر تکه تکه کردن خشکی ها و کشیدن مرزهاست.
آمریکا خود با متحد کردن 50 ایالت موفق شده است اقیانوس اطلس را به اقیانوس آرام وصل کند. به این ترتیب یک تاجر آمریکایی بدون برخورد با هیچ مرز و یا پرداخت عوارض گمرکی می تواند کالایی را از یک اقیانوس به اقیانوس دیگر حمل کند. اتحادیه اروپا نیز به عنوان یک خشکی بزرگ و به هم پیوسته چنین امکانی را ایجاد می کند. اما روشن است که این مساله به سود قدرتهای دریایی نیست.
آنها ترجیح می دهند خشکی ها به کشورهای کوچک و با مرزهای پرتنش تقسیم شوند. به این ترتیب راههای دریایی هرگز اهمیت خود را از دست نمی دهند. (یکی از بحران های آینده برای آمریکا ایجاد جاده ابریشم توسط چین و شکل دادن به یک پیوستگی از راه خشکی در آسیا است. طبیعی است که آمریکا به هر قیمت مانع شکل گیری این جاده یا شبکه جاده ای خواهد شد. به این ترتیب کشورهای بزرگی که دو دریا یا اقیانوس را به هم وصل می کنند نیز همواره در معرض خطر تجزیه از سوی قدرت های بزرگ خواهند بود. به عنوان مثال مکزیک یا ترکیه.)
اکنون به نظر می رسد با به پایان رسیدن ماموریت تاریخی اتحادیه اروپا در پایان جنگ سرد، آمریکا دیگر نیازی به این اتحادیه نداشته باشد.
همزمان پیوستگی سرزمینی اتحادیه اروپا نیز هماهنگ با اهداف درازمدت آمریکا در کنترل راه های تجاری جهانی نخواهد بود. بنابراین آمریکا تلاش خواهد کرد اتحادیه اروپا را تضعیف و مرزهای ملی را زنده کند.
حال اینکه تا چه اندازه موفق خواهد بود یا اینکه تضعیف اتحادیه اروپا با چه سناریویی پیش خواهد رفت را باید صبر کرد و دید.
*س_برچسبها_س*