ابونواس؛ از قصرهای هزارویکشبی خلفا تا توبه به دست امام رضا (ع)
ابونواس از مشهورترین شعرای ایرانی عربزبان است. او شعوبی بود، اما در دربار هارون الرشید میزیست و روایت است که به دست امام رضا (ع) توبه کرد. حکایتهایی از اینشاعر در «هزارویکشب» ضبط است.
ابونواس از مشهورترین شعرای ایرانی عربزبان است. او شعوبی بود، اما در دربار هارون الرشید میزیست و روایت است که به دست امام رضا (ع) توبه کرد. حکایتهایی از اینشاعر در «هزارویکشب» ضبط است.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ محمد آسیابانی: ابونواس یکی از مهمترین شاعران ایرانی در قرن دوم هجری است که به عربی شعر میسرود، اما تأثیر بسیاری بر شاعران ایرانی از قرن چهارم به بعد گذاشت. متأسفانه تاریخنگاران ایرانی به شخصیت ابونواس بیاعتنا بودهاند. درباره زندگی این شاعر، تنها در تعدادی از مکتوبات پژوهشگران عرب، مطالبی وجود دارد. با این اوصاف اما شخصیت ابونواس در تعدادی از داستانهای هزارویکشب حضور دارد و توصیفی که از وی در این داستانها میشود، با توصیفی که در آن متون نقد ادبی وجود دارد، یکسان است.
در این گزارش تلاش میشود چهره ابونواس در متن هزارویکشب تحلیل شده و با این متون مورد همسنجی قرار میگیرد. در نهایت این مساله اثبات میشود که با وجود بیاعتنایی تاریخنگاران به شخصیت ابونواس، متن داستانی هزارویکشب بستری برای حفظ این شخصیت ادبی بوده است.
تاریخچهای از زندگی ابونواس و شرح شخصیت ادبی او
ابونواس با نام کامل «حسن بن هانی بن عبدالاول بن صباح حکمی الولاء» در سال 139 هجری در اهواز متولد شد. درباره تاریخ تولد و وفات ابونواس اختلافهای بسیاری بین مورخان وجود دارد. ابن منظور، ادیب و مورخ مصری در کتاب «اخبار ابینواس» همه این تواریخ را کنار هم ذکر کرده است. زندهیاد عبدالله رازی در کتاب «تاریخ کامل ایران» به سال 139 هجری رسیده که در این نوشتار بر اساس برخی شواهد، به این تاریخ اعتماد شده است. کلمه ابونواس در لغت به معنای «پدر و یا صاحب موهای پریشان» است. ژان محمد عبدالجلیل در کتاب «تاریخ ادبیات عرب» نوشته است که وی ابتدا به شغل عطرفروشی در بصره روی آورد، اما چون به شدت شیفته شعر بود، در پی راهی میگشت تا برای فراگیری لغت و شعر عرب به نزد اعراب بیابانگرد برود. تا اینکه روزی گذر «والبه بن الحُباب اسدی» به بصره و دکان عطاری ابونواس افتاد و وی را با خود همراه کرد.
مرحوم عبدالمحمد آیتی در مقدمه خود بر ترجمه اشعاری از ابونواس نوشته است: «مادر ابونواس در دو سالگی وی را به بصره برد و ابونواس در همانجا عربی آموخت و رغبتی به ادبیات پیدا کرد. بعدها شاگرد یک عطار شد و اشعاری سرود. او از بین شعرای آن زمان به «والبه بن الحباب» که شاعری شوخ طبع بود، عشق میورزید تا اینکه والبه روزی به دکان عطاری آنان رفت و از اینکه ابونواس فیالبدیهه شعر میسرایید از او درشگفت شد و به او گفت که: «اگر همراه من بیایی تو را در شعر به پایهای میرسانمت که با من برابری کنی. ابونواس پرسید که تو کیستی؟ گفت: والبه. گفت: به خدا سالهاست در طلب توأم و با او به کوفه رفت.
والبه و قبیلهاش به نوشخواری، شوخطبعی و دم را غنیمت شمردن شهره بودند و همه این ویژگیهای شخصیتی به ابونواس و به شعر او نیز منتقل شد. ابیاتی چند از ابونواس در این موضوع با ترجمه عبدالمحمد آیتی به این شرح است: «گریستن بر اطلال و دمن را بهل / که از آن جز شور بختی نزاید / و با آنکه باده حرام است بنوش / که عمر را بقایی نیست.» در نهایت ابونواس در سی سالگی، در حالیکه شعر و لغت عرب در تمامی حوزهها و همچنین دانشهایی چون ستارهشناسی و نجوم را به خوبی فراگرفته بود، از والبه و قبیلهاش کنارهگیری و در بغداد حرفه شاعری را آغاز کرد. وی در طول سالها شاگردی در نزد والبه توانایی خود در بدیههسرایی را به حد اعلا رسانید. احاطه ابونواس به دانش لغتشناسی بهگونهای بود که حتی ادیب و اندیشمند بزرگی چون جاحظ گفته است که کسی عالمتر از ابونواس در علم لغت نمیشناسد. برای سند این سخن بنگرید به جلد چهارم «تاریخ کبیر» تألیف ابن عساکر صفحه 255.
پس از ورود «هزار و یکشب» به تمدن اسلامی و عربی، هارون الرشید، خلیفه مقتدر عباسی، با حواشی خود، به عنوان یکی از شخصیتهای مهم وارد داستانهای هزار و یکشب شد. با ورود او بالطبع شخصیتهایی چون جعفر برمکی، مسرور خادم و ابونواس که هویتی متصل به هارون الرشید داشتند، نیز در زمره شخصیتهای هزار و یکشبی قرار گرفتند
قدرت شاعری ابونواس بسیار زیاد و در سراییدن هرگونه شعری توانا بود. حکایت جالبی در تأیید این موضوع را مرحوم عبدالحسین زرینکوب در کتاب «نقد ادبی» به این شرح روایت کرده است: «عبیدالله ابن عبدالله طاهر (فرزند عبدالله بن طاهر، سومین امیر سلسله طاهری) روزی در مجلس خویش از ابی عباده بحتری (شاعر معروف، در گذشته در سال 284 و مؤلف کتاب «منتخبات شعر عرب») پرسید که مسلم شاعرتر است یا ابونواس؟ گفت ابونواس چون او در هر نوع شعر اهل تصرف بود و در هر شیوهای سرآمد به شمار میرفت. اگر میخواست به جد میگرایید و اگر میخواست هزل میسرود.»
ابن قتیبه در فصل ابونواس کتاب «الشعر و الشعرا» چنین نوشته است: شهرت ابونواس در قدرت شاعری به حدی میرسد که هارونالرشید، پنجمین خلیفه عباسی وی را برای تربیت و آموزش لغت عرب به ولیعهدش امین، به دربار فرا میخواند. ابونواس مقرب درگاه هارون شد، با این اوصاف این خلیفه مقتدر عباسی، شاعر را به دلیل طریق زندگی و نوشخواری بسیار و در گاهی اوقات جسارتهایش در حضور دیگران وی را تنبیه میکرد. در یکی از بازداشتهای ابونواس به دست هارون، وی به تهمت زندقه، چندین سال گرفتار بود تا اینکه هارون از دنیا رفت و فضل بن ربیع، وزیر و مشاور امین وی را از زندان آزاد کرد و ابونواس نیز در قصایدی به مدح وی پرداخت.
ابونواس در تاریخ ادبیات عرب و ایران به شاعر زن و شراب شهره است. وی در زمان سرودن شعر نیز به سنت عرب جاهلی پایند بود. سید قطب در کتاب «اصول و شیوههای نقد ادبی» خود آورده است که: «از ابونواس پرسیدند آنگاه که میخواهی شعر بسرایی چه میکنی؟ گفت: باده مینوشم تا جایی که حالی خوش میان هوشیاری و مستی پیدا کنم و آنگاه شعر میسرایم.» همچنین ابونواس را صادقترین شاعر در بیان حال خود در شعرش نام بردهاند. با این اوصاف ابونواس در پیری به زهد و تصوف گرایید و اشعاری هم به ویژه در مدح ائمه معصومین (ع) سرایید که بسیار معروف است. تعدادی از این اشعار در مدح حضرت ثامن الحجج امام علی بن موسی الرضاست که شیخ صدوق آنها را در «عیون الاخبار الرضا» نقل کرده است. یکی از روایتهای شیخ صدوق چنین است: «از ابوالحسن محمدبن یحیی الفارسی مروی است که گفت روزی ابونواس حضرت رضا (ع) را دید در حالتی که آن جناب از نزد مامون بیرون آمده بود... پس چون آن جناب نزدیک ابونواس رسید، وی بر آن حضرت سلام کرد و عرض کرد یا ابن رسول الله، چند شعر حق تو گفتهام و دوست میدارم آن اشعار را از من بشنوی. حضرت فرمود: بیاور اشعار خود را. ابونواس اشعاری را انشا کرد و برای امام خواند و ایشان در پاسخ ابونواس فرمود: اشعاری آوردی که احدی پیش از تو به آنها سخن نکرده بود، یعنی در نهایت خوبی بود.» حضرت در ادامه هرچه از وجوه نقد به همراه داشتند، با استر خود به ابونواس صله دادند. «عیون الاخبار الرضا» یکی از معتبرترین متون شیعی است که در صحت روایات آن شکی میان علمای تاریخ وجود ندارد. بنابراین قدرت شاعری ابونواس به حدی زیاد است که حتی حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع) نیز بر آن صحه میگذارد. فراموش نکنیم که بر اساس منابع خود حضرت نیز سخنوری قهار و ادیبی بیهمتا بود و ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که هنوز تاریخ دقیق وفات ابونواس بر تاریخ نگاران اثبات نشده و معلوم نیست که ابونواس سعادت دیدار امام رضا (ع) را پیدا کرده باشد، هرچند که ماجرای توبه او حقیقتی تاریخی است.
احاطه ابونواس به دانش لغتشناسی بهگونهای بود که حتی ادیب و اندیشمند بزرگی چون جاحظ گفته است که کسی عالمتر از ابونواس در علم لغت نمیشناسد
عباس اقبال آشتیانی در کتاب «تاریخ مختصر ادبیات ایران» نوشته است که ابونواس با وجودیکه خود به فارسی شعری نسرود، اما تأثیر بسیاری بر شاعران ایرانی از قرن چهارم به بعد، به ویژه رودکی (پدر شعر فارسی) گذاشت. بهطور کل جریان خمریه سرایی در شعر فارسی از ابونواس به میراث رسیده است. نکته مهمی که باید در اینجا به آن اشاره کرد این است که بادهنوشی بیش از حد ابونواس در دوران جوانی، به همراه محتوای اشعارش، وی را به مظهر پلیدی در برخی مکتوبات بدل کرد و کار به جایی رسید که برخی عالمان در کتابهای خود از ابونواس به عنوان مظهر فسق و فجور نام بردند و حکایتهای محیرالعقولی در هرزگی را به وی نسبت دادند. از جمله این عالمان میتوان به ابوالفرج بن جوزی و کتاب «تلبیس ابلیس» اشاره کرد. باید توجه کرد که همیشه نمیتوان بر اساس شعر شخصیت شاعر را نقد کرد. همچنین فراموش نکنیم که به روایت محمودرضا افتخارزاده در کتاب «شعوبیه: نهضت مقاومت ملی ایرانیان؛ شرح مستند تاریخی کلامی شعوبیه» ابونواس یکی از مشهورترین پیروان نهضت شعوبیه بود، بنابراین شاید یکی از دلایل این اشتهار به فساد در این نوع از متن ناشی از تعصب عربی نویسندگان بود که سعی داشتند به هر نحو ممکن دست به تخریب شعوبیان (که این طیف نیز عرب را تحقیر و عجم را برتر شمرده و بر ایران پیش از اسلام تفاخر میکردند) بزنند.
مهمترین متونی که به ابونواس پرداختهاند
متونی که در طول تاریخ به زندگی و آثار ابونواس پرداختهاند، بسیار معدود و انگشت شمارند. از این میان دو کتاب «الشعر و الشعرا» اثر ابن قتیبه دینوری (درگذشته در سال 276 هجری) و «اخبار ابونواس» جمال الدین ابن منظور (درگذشته در سال 717 هجری) مهمتر از بقیه هستند.
«الشعر و الشعرا» شرح حال 206 تن از شاعران پیش و پس از اسلام است. طبقه بندی این شاعران تاحدی به ترتیب زمانی است. نام شاعران و عصر آنان، منزلت ایشان، حالات آنها در اشعارشان، قبیلههای آنها، نام پدرانشان، القاب و کنیههای آنها، خطاهایی که علما برایشان گرفتهاند، در این کتاب آمده است. ابنقتیبه مقدمهای نیز برای این کتاب در فنون شعر نوشته که بسیار مشهور است. این مقدمه را دکتر آذرتاش آذرنوش در قالب کتابی جداگانه به فارسی ترجمه و منتشر کرده است. ابونواس صدونودوچهارمین شاعری است که ابنقتیبه در این کتاب به معرفیاش اقدام کرده است.
اینقتیبه در «الشعر و الشعرا» هرچند که ابونواس را به دلیل برخی زشتکاریهایش تقبیه میکند، اما وی را بالفطره شاعر میداند. مهمترین ویژگی که ابنقتیبه در «این کتاب برای توصیف قدرت شاعرانگی ابونواس بیان میکند، توانایی وی در بدیههسرایی است. به عنوان مثال روزی ابونواس در راهی میرفت و سیبی در دست داشت و در همان حال بالبدیهه شعری درباره آن سیب سرود.
عباس اقبال آشتیانی در کتاب «تاریخ مختصر ادبیات ایران» نوشته است که ابونواس با وجودیکه خود به فارسی شعری نسرود، اما تأثیر بسیاری بر شاعران ایرانی از قرن چهارم به بعد، به ویژه رودکی (پدر شعر فارسی) گذاشت. بهطور کل جریان خمریه سرایی در شعر فارسی از ابونواس به میراث رسیده است
نگارش کتاب «اخبار ابونواس» نیز به دلیل کم کاری صاحب کتاب الاغانی صورت گرفت. ابنمنظور در دورهای از زندگی خود به تلخیص کتاب «الاغانی» اقدام کرد. وی در هنگام این تلخیص دریافت که ابوالفرج اصفهانی آنچنان که باید و شاید به ابونواس نپرداخته است. بهگونهای که علیرغم شناخت کاملی که ابوالفرج نسبت به ابونواس داشت، حتی یک بخش جداگانهای را برای وی در نظر نگرفت. ابنمنظور این مساله را نقص بزرگی برای «الاغانی» قلمداد کرد و خود مجلدی با عنوان «اخبار ابونواس» نوشت و به الاغانی ملحق کرد. وی در این مجلد هرآنچه را که درباره ابونواس در متون دیگر خوانده، گردآوری و شرح کرد. متأسفانه این کتاب نه تنها به فارسی ترجمه نشده که حتی متن عربی آن نیز در ایران رنگ انتشار به خود ندیده است.
یکی از روایتهای اینمنظور چنین است: «ابونواس قرائت قرآن را نزد یعقوب حضرمی، امام قاریان بصره، تلمذ کرد. زمانیکه در قرائت قرآن مهارت خاص پیدا کرده، یعقوب انگشتر خود را به او داد و گفت برو که تو بهترین قاری بصره هستی.» در این روایت نباید قاری قرآن بودن ابونواس را دلیلی بر التزام او به مبانی عملی اسلام دانست. به نظر میرسد که قرآن به مثابه دایره المعارفی از لغت کهن عربی، دست شاعر را در استخدام لغات بیشتر در شعر خود باز میگذاشت. حکایتهایی که ابنمنظور در این کتاب گردآورده، در برخی موارد همخوانی چندانی با کتاب ابنقتیبه ندارد. فراموش نکنیم که ابنقتیبه به لحاظ زمانی نزدیکتر به ابونواس بوده و قاعدتاً روایتهایی را که از این شاعر نقل میکند به حقیقت نزدیکتر است. البته تنی چند از محققان امروز از جمله یوسف هادیپور نهزمی در مقاله «ابونواس، شاعر ایرانی در بوته نقد و داوری تاریخ» سعی کردهاند با استفاده از روایتهای کتاب ابنمنظور گرد اتهامات را از چهره ابونواس پاک کنند و آنها را ساخته و پرداخته دست دشمنان ابونواس، فرهنگ ایرانی و البته دشمنان نهضت شعوبیه بدانند. البته این طیف در تنزیه ابونواس راه افراط را در پیش گرفتهاند و ابونواس نه آن بدکاره متون ضدشعوبی است و نه آن عارف و صوفی که محققان جدید سعی در اثباتش دارند. ابنقتیبه این میان حدواسطی را بیان میکند و آن این است که ابونواس در دوران میانسالی از گذشته خود توبه کرد و به همین دلیل نیز حضرت امام رضا (ع) اشعار وی را پذیرفت و صله به او اعطا کرد. مشخصات چاپ اخبار ابینواس در عصر جدید چنین است: ابنمنظور المصری (1995). اخبار ابینواس. الطبعه الثانیه. بیروت: دارالفکر الطباعه.
ابونواس و هزارویکشب
جلال ستاری در کتاب «افسون شهرزاد؛ پژوهشی در هزار افسان» نوشته است که «هزار و یکشب» اصلیتی هندی داشته و در زمان خسرو انوشیروان (531 579) از زبان سانسکریت (زبان باستانی در هندوستان) به فارسی پهلوی ترجمه شده است. در قرن سوم هجری و پس از تأسیس بیت الحکمه و رونق بغداد به عنوان مرکز علم، متن فارسی «هزار و یکشب» به عربی برگردان میشود. نکته مهم اینجاست که در این گذار فرهنگی، «هزار و یکشب» در هر فرهنگی که وارد شده، داستانهایی از آن فرهنگ را با خود همراه کرده است. محققانی چون علی اصغر حکمت، بهرام بیضایی و جلال ستاری، ریشههای هندی، ایرانی و عربی هزار و یکشب را در پژوهشهای برشمردهاند که در این مجال اندک فرصت بازگویی آنها نیست. نکته مهم در اینجاست که پس از ورود این متن به تمدن اسلامی و عربی، هارون الرشید، خلیفه مقتدر عباسی، با حواشی خود، به عنوان یکی از شخصیتهای مهم وارد داستانهای هزار و یکشب شد. با ورود او بالطبع شخصیتهایی چون جعفر برمکی، مسرور خادم و ابونواس که هویتی متصل به هارون الرشید داشتند، نیز در زمره شخصیتهای هزار و یکشبی قرار گرفتند. ملاعبداللطیف طسوجی در عهد قاجار همین متن عربی را به فارسی ترجمه میکند. در جهان عرب نیز این کتاب با تصحیحی مناسب توسط انتشارات بولاق در مصر منتشر میشود. این نسخه در دهه 80 با ترجمه محمدرضا مرعشی پور به فارسی ترجمه میشود. در هر دو نسخه حکایتهایی از ابونواس روایت شده است که باهم تفاوت دارد. در نسخه بولاق برخی حکایتهای ابونواس حاوی افعال قبیح است، اما در ترجمه طسوجی این روایتهای قبیح وجود ندارد یا شدت آنها کمتر است. به عنوان مثال حکایتهایی از شاهدبازی ابونواس در نسخه بولاق هست، اما در ترجمه طسوجی نیست و البته هرچه در ترجمه طسوجی هست در نسخه بولاق نیز وجود دارد. لازم به ذکر است که پیر پائولو پازولینی، کارگردان ایتالیایی و شهیر تاریخ سینمای جهان با اقتباس از نسخه بولاق مصر فیلم «شبهای عربی» خود را ساخت و دو حکایت از ابونواس نیز به این فیلم راه پیدا کرد، هرچند که اسمی از ابونواس در فیلم نمیآید.
در ترجمه طسوجی شهرزاد داستانی را در شب 337 با عنوان «بدیههگویی ابونواس» شروع به نقل کرده و در شب 339 آن را به پایان میرساند. خلاصه این داستان چنین است: «خلیفه هارون الرشید را شبی از شبها بیخوابی بگرفت و او را فکرت بزرگ روی داد... پس برخاسته در اطراف قصر همی رفت، تا اینکه به غرفهای برسید که پردهای برو آویخته بود. چون پرده بیکسو کرد، در صدر غرفه تختی بدید... که گویا کسی سیاهرنگ در آنجا خفته و در چپ و راست او شمعها روشن بود. پس خلیفه او را نظاره میکرد. ناگاه دید طاسی پر از شراب کهنه و قدحی بر آن نهاده. خلیفه را از این حالت عجب آمد و با خود گفت: این شراب و شمع و تخت کجا و این کنیزک سیاه کجا. نزدیک تخت رفت، دید که در روی تخت دخترکی خفته و گیسوان بر رو انداخته. چون گیسوان بیکسو کرد دید که آفتاب همی ماند. پس خلیفه قدحی از آن شراب بنوشید و بر گل رخسار قمر مانند او نظاره همی کرد... کنیزک در حال از خواب بیدار شد و گفت یا امین الله ما هذا الخبر؟ خلیفه گفت میهمانی است که در این وقت شب ترا رسیده باید او را تا هنگام سحر مهمانی کنی.
کنیزک برخاسته شراب پیش آورد و به باده گساری بنشستند و کنیزک عود بدست گرفته تارهای او را محکم کرد و بیست و یک راه بزد، پس از آن بهراه نخستین بازگشته با نغمههای نشاط انگیز این ابیات بخواند... خلیفه به او گفت از من چیزی درخواست کن. کنیزک گفت تمنای من از تو اینست که شب آینده در پیش من باشی. خلیفه وعده داد... چون بامداد در مسند خلافت بنشست، ابونواس شاعر را بخواست. او را نیافتند، آنگاه حاجب را فرمود که تفتیش کند. چون تفتیش کردند دید که او را در میخانه بگرو هزار درم نگاه داشتهاند، چون حاجب ابونواس را بدید از حالت او پرسید، ابونواس به حاجب فرو خواند که هزار درم صرف باده کردهام... خلیفه فرمان داد هزار درم حاضر آوردند و حاجب را فرمود که درمها برده ابونواس را از گروگانی برهان. حاجب درمها گرفته بهسوی ابونواس برد و او را خلاص کرده، نزد خلیفهاش بیاورد. چون ابونواس در پیش خلیفه بایستاد، خلیفه باو گفت، شعری بخوان که «یا امین الله ما هذا الخبر؟» در او باشد. ابونواس گفت سمعا و طاعتا و در حال این ابیات برخواند:
دوش پاسی رفته از شب بیشتر*برد اندیشه برون خوابم ز سر
گرد خانه گشتمی شوریده وار * بر در هر حجره کردم من گذر
گشتم و هنگام گشتن مر مرا* پیکری آمد سیاه اندر نظر
لیکن آن حوری سپید اندام بود*گشته در گیسو سراپا مستتر
در کشیدم جرعهای از جام او *کرد عشقش عقل من زیر و زبر
پیش رفتم زان سپس گستاخوار *بوسه دادم آن لبان چون شکر خلیفه گفت خدا ترا بکشد گویا در نزد ما حاضر بودهای.
در این حکایت بدیههگویی ابونواس به تصویر کشیده است. ضمن آنکه در ابتدای داستان نیز شواهدی از زندگی بیبندوبار ابونواس در دوران جوانیاش و صرف هزار درم در راه بادهنوشی به دست داده شده است.
ابونواس در داستان شب سیصد هفتاد و نهم نیز حضوری جدی دارد: «خلیفه هارون الرشید را عادت این بود که پس از انجام دیوان بخلوت درآمده شاعران و ندیمان را حاضر آوردی. اتفاقاً روزی از دیوان برخاسته در خلوت نشسته و ندیمان حاضر آمده هریک در مقام خویش نشسته بودند که ابونواس درآمد و خواست که در مقام خود بنشیند. خلیفه هارون الرشید را آنروز حالت ناخوش بود و مخصوصاً چند نفر هم از رذالتهای ابونواس شکایت به خلیفه برده بودند. پس مسرور سیاف را فرمود که جامه او را بکند و پالان خر برو بگذارد و رسن بر سر او ببندد و او را در قصرهای کنیزکان بگرداند تا او را مسخره کنند، پس از آن سر او بریده از برای خلیفه بیاورد. مسرور پالان بر وی نهاده او را همی گردانید و قصرهای خلیفه به شماره روزهای سال بود. پس هرکس ابونواس را بدانحالت مضحکه میدید مالی بدو میداد. وقتی که ابونواس بازگشت او را دامن پر از زر بود. در آن حال جعفر برمکی بهنزد خلیفه درآمد، ابونواس را در آن حالت دید، باو گفت ای ابونواس چه گناه کردهای که مستوجب چنین عقوبتی شدهای. ابونواس گفت هیچ گناه نکردهام مگر اینکه شعرهای نغز خود را به خلیفه هدیه کردم خلیفه نیز جامه فاخر خود را به من عطا فرمود. خلیفه با دلی پر از خشم بخندید و از او درگذشت و فرمود او را بدره زر بدهند.
در این حکایت میتوان بر شخصیت شعوبی ابونواس تاکید کرد. توجه داشته باشید که در اینجا ابونواس ایرانی و شعوبی پالان خر را به جامه خلیفه عرب، تشبیه میکند. ابونواس در حکایت «پاداش طبابت» در شب 392 نیز حضور کمرنگی دارد.
شباهتهای هزار و یکشب با روایت ابنقتیبه از ابونواس
وجود شباهت بین داستانهایی از هزارویکشب که ابونواس در آنها حضور دارد، با روایتهایی که از زندگی ابونواس در «الشعر و الشعرا» وجود دارد، نشان دهنده آن است که شخصیتهایی چون ابونواس تقریباً با حفظ هویت واقعی خود به «هزار و یکشب» وارد شدهاند. دو حکایتی که از «هزار و یکشب» مطرح شد هرکدام وجوهی از شخصیت ابونواس را بیان میکنند که در مکتوب ابن قتیبه دینوری وجود دارد. اما نکته مهم این است که ابونواس هرچند زندگی پاکیزه و شرعی نداشت، اما بهرحال توبه کرد و مورد دعای خیر امام معصوم (ع) نیز قرار گرفت.