اصفهانیهای ناسیونالیست در عملیات بیتالمقدس
حاج احمد کاظمی، فرمانده تیپ 8 نجف، بیشتر دوست داشت کنار تیپ 14 امام حسین عمل کند. من هم دوست داشتم همه با هم در یک جا بجنگیم. یک حس ناسیونالیستی هم بر نیروهای یگانهایمان حاکم بود.
حاج احمد کاظمی، فرمانده تیپ 8 نجف، بیشتر دوست داشت کنار تیپ 14 امام حسین عمل کند. من هم دوست داشتم همه با هم در یک جا بجنگیم. یک حس ناسیونالیستی هم بر نیروهای یگانهایمان حاکم بود.
به گزارش خبرگزاری مهر، عملیات بیتالمقدس در روز دهم اردیبهشتماه در غرب رودخانه کارون و خرمشهر و با رمز عملیات یا علی بن ابیطالب با هدف آزادسازی شهرهای خرمشهر، هویزه و جاده اهواز - خرمشهر؛ خارج کردن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد و نیز جاده اهواز آبادان از برد توپخانه دشمن و همچنین تأمین مرز بینالمللی بهصورت مشترک توسط نیروهای سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران انجام شد.
طی این عملیات 5038 کیلومتر از اراضی اشغالی ازجمله شهرهای خرمشهر و هویزه و نیز پادگان حمید و جاده اهواز خرمشهر آزاد شدند. بهرهگیری از انگیزههای ریشهدار دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامهریزی شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقهای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیتالمقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران 8 سال جنگ تحمیلی متمایز میکنند.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس تصمیم گرفته با تکیهبر آثار و اسناد موجود در این مرکز، همزمان با سالروز آغاز این عملیات غرورآفرین، سلسله روایتهایی را از شکوه مقاومت و پایداری این حماسه عظیم را به روایت فرماندهان حاضر در عملیات منتشر کند.
در این گزارش روایت سردار مرتضی قربانی را میخوانید:
طراحی مرحله چهارم عملیات بیتالمقدس
سردار مرتضی قربانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس در کتاب تاریخ شفاهی خود با عنوان «در مسیر پیروزی» درباره عملیات بیتالمقدس میگوید: برای اجرای مرحله چهارم دوباره همه فرماندهان قرارگاههای فتح و نصر در مقر کنار جاده آسفالت جلسه تشکیل دادند و با هم صحبت کردند. آنجا مطرح شد که دو تیپ تحت امر قرارگاه فتح وارد خرمشهر شوند و یک تیپ آن هم به شلمچه مأمور شود؛ یعنی تیپ 14 امام حسین و تیپ 8 نجف وارد شهر شوند و ما هم تحت امر قرارگاه نصر در گوشه شلمچه عمل کنیم. من، حسین خرازی و احمد کاظمی چون فرمانده سه یگان اصفهان بودیم و کادرها و نیروهایمان بیشتر اصفهانی بودند، همانجا با هم مشورت کردیم، چون داشتند یگانهای ما را که در مراحل قبلی با قدرت عمل کرده بودیم و در تأمین اهدافمان موفق بودیم، از هم جدا میکردند. دلیلش هم این بود که گوشه شلمچه خیلی برایشان مهم بود. ازطرف دیگر آزادی خود شهر هم مهم بود. بههرحال ما سه نفر نشستیم و با هم مشورت کردیم و گفتیم باید یک یگان به قرارگاه نصر بدهیم تا بتوانیم گوشه شلمچه را مرد و مردانه بگیریم. بینمان خیلی بحث شد و یک قرعهکشی هم کردیم.
حاج احمد کاظمی، فرمانده تیپ 8 نجف، بیشتر دوست داشت کنار تیپ 14 امام حسین عمل کند. در عملیاتهای دیگر هم همینطور بود. اعتمادش به تیپ 14 امام حسین بیشتر بود تا تیپ 25 کربلا. من هم دوست داشتم همه با هم در یک جا بجنگیم و جناحدار باشیم و حواسمان جمع باشد که نیروهای دشمن ما را دور نزنند. یک حس ناسیونالیستی هم بر نیروهای یگانهایمان حاکم بود. به همین دلیل اول، مأموریت جدید را نپذیرفتیم. راستش اول نه من پذیرفتم، نه حسین خرازی و نه احمد کاظمی. بعد هم که مأموریت را پذیرفتیم، رفتیم با هم صحبت کردیم. حتی به فرمانده قرارگاه گفتیم ما میخواهیم برویم با هم مشورت بکنیم و بعد نتیجه را اعلام کنیم. توی همین وضعیت، حسن باقری چند بار ما را صدا زد و گفت اصفهانیهای ناسیونالیست، بیایید میخواهیم جلسه را ادامه بدهیم. بعد اینکه چند بار صدایمان زد، بالاخره رفتیم توی جلسه نشستیم برای اینکه تصمیم مهمی بگیریم. جلسه در سطح قرارگاه بود و صیاد شیرازی و محسن رضایی هم در آن حضور داشتند. فرماندهان قرارگاههای فتح و نصر قبلاً تصمیمهای لازم را گرفته و هماهنگیهای ضروری را کرده و جابهجایی یگانی را هم تصویب کرده بودند. فقط میخواستند دستور را به ما ابلاغ کنند. ما دستوری عمل نمیکردیم و باتوجه به توان دشمن و توان خودمان مأموریت را میپذیرفتیم و محکم پای آن میایستادیم و از کار کم نمیگذاشتیم.
آنها میخواستند ما را به آن طرف کارون احضار کنند، چون قرارگاه اصلی آن طرف رودخانه بود، اما بعد آمدند این طرف رودخانه، سمت سیدعبود. برای اینکه وقتمان گرفته نشود، دم عصر ما را برای این جلسه صدا زدند. مکان جلسه هم پشت جاده اهواز - خرمشهر بود. بهگمانم عصر بیستوهشتم اردیبهشت بود. به ما مأموریت دادند که
نیروهایمان را از مرز و حاشیه جاده حسینیه آزاد بکنیم و برای فتح خرمشهر آماده شویم. ما سه نفر با هم مشورت کردیم که برای جناحمان کاری بکنیم که دور نخوریم.
قرعهکشی برای تعیین مأموریت
آن زمان، شیوههای مرسومی برای قرعهکشی وجود داشت. دستهای خودمان را میگذاشتیم و بعد، یک، دو، سه میگفتیم و هرکس دستش را زودتر روی سینهاش میگذاشت، نفر اول میشد. دو یگان باید به خرمشهر میرفتند و یکی هم به قرارگاه نصر میرفت. با همین دست برسینهگذاشتن قرعهکشی را انجام دادیم. دستهایمان هم خاکی بود. کمی آنطرفتر در کنار جاده هم بیسیمچیها ایستاده بودند و ما را نگاه میکردند. صحنه خیلی قشنگی بود. چون چیزی نبود که با آن قرعهکشی کنیم، مثلاً کاغذ سفیدی که روی آن اسم بنویسیم و آن را توی گردونه بیندازیم، این کار را کردیم. اول هم دست مردانه با هم دادیم که یک نفرمان با تیپ خودش روی جاده بصره - خرمشهر در مرز عملیات کند و گلوگاه را ببندد. این جاده راه اصلی تردد دشمن بود.
هر سه دستمان را روی هم گذاشتیم و قرعهکشی کردیم. آنها دستهایشان را زودتر روی سینههایشان گذاشتند و من دیرتر. قرار شد آن دو نفر دور شهر بروند و من هم به شلمچه بروم. چون من در قرعهکشی تک آوردم، تحت امر قرارگاه نصر قرار گرفتم. حسین خرازی و احمد کاظمی هم قرار شد با قرارگاه فتح عمل کنند. همه پذیرفتیم و قرار شد با قدرت وارد عملیات بشویم و جلو برویم تا خداینکرده خدشهای به عملیات وارد نشود. فرماندهان رده بالاتر هم از روز اول که موضوع را به ما گفتند، نظرشان این بود که قرارگاه فتح با این یگانها دور شهر عمل کند و قرارگاه نصر هم با استعداد جدیدش یعنی تیپهای 27 حضرت رسول (ص)، 7 ولی عصر، 22 بدر، 46 فجر و 25 کربلا از سپاه بهعلاوه تیپ 55 هوابرد و 23 نوهد از ارتش و همچنین تیپ 3 زرهی لشکر 16 به فرماندهی لهراسبی که دهتا تانک بیشتر نداشت، وارد عمل شود. از نقطه صفر مرزی تا خرمشهر حدود 15 کیلومتر بود که باید جاده اصلی را میگرفتیم و جلو میرفتیم. در ادامه هم باید به شرق رودخانه اروند میرفتیم که در آن محدوده، مرز داخل رودخانه بود.