اصلاحات و احضار روح از جنازه بی جان مشروطه
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، ایست تاریخی یا جاماندگی زمانی، بهترین شاخصِ شناسایی جریانی است که خود را نومشروطه خواه، می خواند. هر چند، در سال های اخیر اصلاح طلبان، از اینکه خود را با این عنوان ارتجاعی، معرفی کنند، اعراض داشته اند، اما نومشروطه خواهی برچسبی است که سعید حجاریان سال ها قبل، آن را بر پیشانیشان زده بود.
با وجود این اعراض ظاهری، تمایلات نومشروطه خواهی در این جریان کم رنگ نشد و مدام از یک لباس به لباس دیگری در می آمد.
این تغییرات نشان می داد، هرچند ذهنیت جریان اصلاح طلب متوجه شده، استعمال واژه مشروطه، بیشتر شبیه فاتحه خواندن بالا سر قبری است که از مرده اش هم چیزی نمانده است، اما این امید که شاید بتوان روح مشروطه را مجدد احضار کرد و در جسمی دیگر آن را داخل ساخت، هیچ گاه از بین نرفت.
نگارنده سال ها قبل که هنوز بحث نومشروطه خواهی سکه رایج محافل اصلاح طلب بود، در نوشتاری مفصل، به جریان شناسی شکل گیری و فراز و فرود این جریان پرداخت و در آن جا این ادعا را مطرح کرد که اعتدال فرزند خلف نومشروطه خواهی و تداوم منطقی آن جریان بود.
در طول دوران دولت اعتدال نیز این جریان، متناسب با شرایط و به پشتوانه دولت همراه، خواست ها و اقدامات خود را تداوم داد. این یادداشت اما به قصد جریان شناسی تغییر چهره این جریان نوشته نشده، به موضوعی مهم تر می پردازد. در واقع می خواهد به این سوال پاسخ دهد، دلیل امید اصلاحات به احیای روح مشروطه، چیست؟ چه انرژی پنهانی در این مشروطه وجود دارد که نمی گذارد هیچگاه جریان اصلاحات از آن چشم پوشی کند؟ قبل از پاسخ به این سوال مهم، لازم است به دو پرسش فرعی پرداخت.
پرسش اول: چرا می گوییم نومشروطه خواهی دچار ایست تاریخی و جاماندگی زمانی شد؟
پاسخ ساده است. زمانی بود، مشروطه خواهان نهضت یا انقلاب مشروطه را علیه استبداد قاجاری شکل دادند. استبدادی که دیری نپایید از دل مشروطه خواهی، در قامتی شدیدتر و مدرن تر ظاهر شد. استبداد فزونی یافت. هر چند در دهه بیست با سقوط رضاخان چهره استبداد نیز کمرنگ تر شد، اما اشغال متفقین و کودتایی آمریکایی 1332، مجددا اژدهای استبداد را بر صحنه سیاسی ایران گسترانید. از این منظر انقلاب اسلامی دقیقا، حرکتی علیه استبداد رژیم پهلوی در همه زمینه های آن بود. حرکتی که به جمهوری اسلامی ختم شد. مردم برای اولین بار طعم تصمیم گیری و انتخاب واقعی را چشیدند و هر سال پرشورتر از قبل در شعائر دینی و سیاسی آن مشارکت کردند. حتی در انتخاب دولت اصلاحات این نقش یابی را پررنگ تر از هر زمان دیگر نشان داده بودند.
در این بستر طرح شعار نومشروطه خواهی علیه حکومتی که خود درون آن به قدرت رسیده بود، بزگترین نشانه ایست تاریخی و جاماندگی زمانی بود. تقریبا می توان گفت تا پشت درهای انقلاب مردمی، خود را رسانده بودند اما از همراهی و همیاری آن جا مانده بودند.
پرسش دوم: اصلاح طلبان چه چیزی از جان مشروطه می خواستند؟
پاسخ به این سوال مسیر ما را برای رسیدن به جواب نهایی این یادداشت، مرتفع می کند. در یک جمله ساده اصلاح طلبان فارغ از کاربست تاریخی این واژه، از مشروطه دو خواسته اصلی داشتند: دموکراسی، جامعه مدنی. این دو مفهوم جوهر هر نوع خوانش اصلاح طلبانه از تاریخ مشروطه در دوران پس از انقلاب اسلامی است. با این مبنا هر قرائتی از مشروطه که ناظر به دموکراسی و جامعه مدنی نباشد، خوانشی اصلاح طلبانه نیست.
با این مبنا، تاریخ رفتار سیاسی جریان اصلاحات در جمهوری اسلامی معنادار می شود. در واقع روشنفکران اصلاحات در صدد ادای دین خود به مشروطه خواهانی هستند که از دل مشروطه خواهیشان بجای جمهوری رضاخانی، دیکتاتوری رضاخانی در آمد. مساله دقیقا همین جاست. به بیان بهتر صورت بندی مساله در همین جا شکل می گیرد. اینکه عمله اکره روشنفکر مشروطه خواه پابه رکاب رضا خان مشروطه را خوردند؟ یا مردم و علمای مشروعه خواه میدان توپخانه؟ سوال این است که آیا از دل مشروطه مجددا استبداد رویید، یا از مشروعه؟ این پرسش، پرسش دوران ما نیز هست و همچنان عصای دست جریان نومشروطه خواه در بازجویی از نظام سیاسی.
فارغ از تمام تحلیل ها و پاسخ هایی که مورخان در دو سر طیف به این پرسش داده اند که در جای خود از اهمیت بالایی برخوردار است، قصد این یادداشت، یافتن بازیگر نقش مستبد و مشروطه خواه در غصر حاضر است. هر چند به زعم نگارنده روایت غالب تاریخی، متمرکز بر جابجایی نقش روشنفکران با علما و مردم در مشروطه خواهی و استبدادطلبی بوده است.
مشروطه خواهان چگونه مساله صدر مشروطه را به مساله پس از انقلاب اسلامی پیوند می زنند؟
گفته شد ادعای نومشروطه خواهی رسیدن به دموکراسی و جامعه مدنی است. این خواسته به مانند صدر مشروطه نیاز به یک رقیب یا خصم قابل باور دارد. برای همین منظور استبداد قاجاری باید به اقتدارگرایی و مشروعه خواهی مردم و علما به توده گرایی تبدیل شود. خصم نومشروطه خواهی دو چیز می شود، اقتدارگرایی حکومتی و توده گرایی اجتماعی. یعنی جریان اصلاحات رسالت خود را در مشروط سازی اقتدارگرایی و محدود سازی قدرت مردمی، دنبال می کند. بایست از مشروط سازی اقتدارگرایی، دموکراسی زاییده شود و از محدود سازی قدرت مردمی، جامعه مدنی.
روایت سازی و جریان نویسی اصلاح طلبانه
اما این رسالت نیاز به یک روایت سازی و جریان شناسی اصلاح طلبانه دارد. باید معلوم شود دو جناح سیاسی وجود دارد که یکی بدنبال جمهوری اسلامی است و دیگری به دنبال حکومت اسلامی. رضا خجسته رحیمی روزنامه نگار اصلاح طلب در مطلبی با عنوان "رئیس جمهور مشروطه خواه یا مشروطه خواهی رئیس جمهور" یکی از همین روایت ها را به عینه ارائه می کند. وی در این مقاله ایجاد کاست بنیادگرایان حکومتی یا "حکومت اسلامی خواهان" را پاسخی در برابر انشعاب جامعه روحانیون از جامعه روحانیت مبارز تلقی می کند. نقطه کلیدی این یادداشت بررسی اجمالی سیرتاریخی مشروطه خواهان پس از انقلاب است. او می گوید پس از انشعاب مجمع روحانیون از جامعه روحانیت مبارز، مجمع روحانیون حاملان تفکر مشروطه خواهی شدند و به این ترتیب هویتی تحت عنوان جمهوری اسلامی خواهان پدید آمد. در برابر جمهوری اسلامی خواهان، حکومت اسلامی خواهان قرار دارند که به باز تولید اقتدار می پردازند و از اهداف انقلاب فاصله گرفته اند. سعید حجاریان البته قبل از این مقومات روایت سازی مشروطه خواهی را در دو کتاب "جمهوریت؛ افسون زدایی از قدرت" و "از شاهد قدسی تا شاهد بازاری" بنا می گذارد. وی در این کتاب ها، اولا بر اولویت جمهوریت بر اسلامیت استدلال می کند و ثانیا خود و جریان متبوعش را جمهوری خواه می داند. سرجمع حرف او این است که انقلاب اگر جمهوری نباشد، اسلامی هم نیست.
به طور خلاصه جریان جمهوری اسلامی خواه مدعی می شود برای مقابله با بناپارتیسم یعنی پدیده شخصی شدن قدرت یا تبدیل یک رژیم مردمی به اقتدارگرا، باید با جریان حکومت اسلامی خواه که بدنبال تثبیت اقتدارگرایی وارد نزاع و رقابت به منظور مشروط سازی و محدودسازی اقتدارگرایی شود. بناپارتیسم، پوشش نظری پویش علیه اقتدارگرایی است که در زبان و بیان افرادی نظیر احمد نقیب زاده مدام تکرار می شد.
مشروط سازی جمهوری خواهی
در مرحله بعدی همین جمهوری خواهی هم مشروط می شود، یعنی گفته می شود آفت جمهوری خواهی، توده ای شدن ساخت اجتماعی است. یعنی همان خطری که روشنفکری در صدر مشروطه از ناحیه مردم و علما متوجه غربی شدن ساخت جامعه می دانست، در عصر حاضر متوجه توده ای شدن یا امتی شدن ساخت جامعه کرده بود. به همین منظور مشروط سازی شیوه های بسیج اجتماعی یا فراخونی مردم به حضور در میادین سیاسی در دستور کار این جریان قرار گفت. جامعه مدنی زاییده همین احساس خطر بود. باید با سلول بندی اجتماعی، هدایت مطالبات مردمی از کف به سقف را کنترل کرد. به این معنا تحزب و ان جی اُ سازی تبلیغ و تحریص شد. تحزبه به معنای سلول بندی و نه کانال کشی. به معنای ایجاد آگاهی حزبی و نه آگاهی انقلابی. به معنای مشروط کردن مطالبات مردمی و نه آزادسازی خواست عمومی. ان جی اُ سازی به معنای تبدیل نهاد اجتماعی به نهاد سیاسی نه نهاد در خدمت مطالبات صنفی، به معنای ایجاد تمایلات حزبی و نه طرح مطالبه گروه های آسیب پذیر.
علیرضا علوی تبار با عنایت به همین خطر، مساله جمهوری سوم را مطرح کرد. از نظر وی انقلاب اسلامی مشابه مدل انقلاب فرانسه به معنای هجوم توده ها به عرصه سیاسی بود. در مقابل انقلاب مشروطه مشابه مدل انگلیس به معنای رقابت میان صاحبان قدرت و سپس توزیع آن در جامعه بود. بنابراین راهی برای ما باقی نمی ماند مگر برقراری تعادل بین مشارکت توده ای و رقابت نخبگی. در واقع به زعم وی برای مشروط سازی جمهوری توده ای، راه حل ما ایجاد جمهوری سوم به معنای تعادل مشارکت و رقابت است و این حاصل نمی شود مگر با سلول بندی اجتماعی
پاسخ نهایی به پرسش چرایی اصلاحات به احضار روح مشروطه
پس از انقلاب اسلامی، دقیقا در مسیری مقابل خواست نومشروطه خواهی، هم قدرت اسلامی و هم قدرت جمهوری فزونی یافت. به بیان دیگر در مقابل خواست مشروط سازی جمهوری، از طریق سلول بندی اجتماعی، هم تافتگی و وحدت اجتماعی سال به سال بیشتر شد. به یک معنا ایده مشروط سازی ولایت اجتماعی به ولایت حزبی شکست خورد. در این خصوص شواهد و قرائن بسیار است و می توان در جایی دیگر به آن پرداخت و حتی برای مهم ترین سوال علیه این ادعا یعنی مشارکت سیاسی در دو انتخابات اخیر، پاسخ های محکم و قانع کننده داشت که محل بحث آن، اینجا نیست. اگر هم دلیلی بر کاهش مشارکت باشد، که هست روشن می شود، نتیجه موقت و عاجل و نه بلند مدت و ماندگارِعملکرد فرزند خلف جریان نومشروطه خواهی یعنی اعتدال بوده است.
در مقابل قدرت یابی منطق اسلامی، ایمانی نظام نیز، جریان نومشروطه خواه در اوج بی قدرتی و گوشه گیری قرار گرفت. نه از سرمایه اجتماعی برایشان چیزی باقیمانده و نه از سرمایه حکومتی. اما به هر حال روح مشروطه همچنان برای جریان اصلاحات کار می کند، هم مشروط سازی قدرت اسلامی نظام، هم مشروط سازی قدرت مردمی نظام. همین فراخوان سیاسی کردن متن قانون اساسی توسط حجاریان یکی از نشانه هاست. باید قانون اساسی جمهوری اسلامی را با خوانشی اصلاح طلبانه مشروط کرد. همین پویش دعوت به گفتگوی تاج زاده، یکی دیگر از نشانه هاست، بدنبال تلقین منطق نومشروطه خواهی هستند.
این حرف که تا ما نباشیم، سرنوشت جمهوری اسلامی بی دولتی و هرج و مرج است، یعنی قدرت دولت و مردمی مردم باید مشروط شود به شروط اصلاح طلبانه.
جعفر علیان نژادی - دانش آموخته علوم سیاسی
انتهای پیام /