پنج‌شنبه 8 آذر 1403

القای اینکه دانش‌آموزان چیزی در مدرسه یاد نمی‌گیرند، خیانت است

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
القای اینکه دانش‌آموزان چیزی در مدرسه یاد نمی‌گیرند، خیانت است

رضا خیرآبادی معتفد است اینکه عده ای می‌خواهند این را به جامعه القا کنند که بچه‌ها در مدرسه چیزی فرا نمی گیرند، یک خیانت است و برای بسیاری از والدین ایجاد هزینه های کاذب می کند.

رضا خیرآبادی معتفد است اینکه عده ای می‌خواهند این را به جامعه القا کنند که بچه‌ها در مدرسه چیزی فرا نمی گیرند، یک خیانت است و برای بسیاری از والدین ایجاد هزینه های کاذب می کند.

خبرگزاری مهر؛ گروه جامعه_آزاده سهرابی: آیا آموختن زبان دوم در مدارس دیر شروع می‌شود، مشکل در معلمان، شیوه آموزشی و یا کتاب‌های درسی است؟ رضا خیرآبادی عضو هیئت علمی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و سرپرست حوزه تربیت و یادگیری زبان‌های خارجی در بخش نخست گفتگو با خبرگزاری مهر با تاکید بر اینکه آموزش و پرورش به هیچ عنوان به دنبال حذف آموزش زبان انگلیسی در مدارس نیست، بر تنوع آموزش زبان‌های مختلف در مدارس و آمادگی زیرساخت‌های آن و همچنین راه‌های افزایش کارآمدی آموزش زبان در مدارس تاکید کرد که می‌توانید این بخش را در اینجا بخوانید. در بخش دوم این گفتگو که پیش روی شماست، بیشتر تمرکز پرسش‌ها بر کارآمدی یا ناکارآمدی و شیوه آموزش زبان انگلیسی در مدارس است.

*برای تألیف هر کتاب درسی چه تعداد مؤلف فعالیت می‌کنند؟

ما در هر حوزه یادگیری حداقل یک شورا داریم و از طریق آن شورا با اساتید در ارتباط هستیم. کمیته تخصصی در شورای علمی نیز داریم. برای زبان‌های خارجی فقط برای زبان انگلیسی کمیته تخصصی داریم، چرا که برای سایر زبان‌ها وارد فاز تولید نشده‌ایم. اساتید شاخصی در این شوراها عضو هستند.

کار تألیف نمی‌تواند گسترده باشد. به این معنا که یک تیم 15 نفره نمی‌تواند کتاب بنویسد. برای همین در تیم تألیف ما بین چهار تا هشت نفر در نوسان هستیم اما باید توجه کنید که ما بعد از تألیف کتاب‌های درسی آنها را به ویراستاران می‌سپاریم و ویراستاران نیز افراد آکادمیک و صاحب صلاحیت بالایی هستند.

*خیلی‌ها معتقد هستند که آموزش زبان انگلیسی باید از دوره ابتدایی آغاز شود مثلا از پایه پنجم یا ششم. آیا با این نظر موافق هستید؟

برای پاسخ به این سوال آموزش و پرورش به تنهایی نمی‌تواند تصمیم بگیرد. ما نیاز به داده‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی داریم و نیاز داریم که عمیقا روی این مسئله فکر کنیم که آیا واقعا باید آموزش زبان انگلیسی به سن پایین‌تری برسد؟ مصالح ملی و واقعیت‌ها چه می‌گوید؟ من یک مثال ساده می زنم. ما اگر بخواهیم آموزش زبان را از دبستان آغاز کنیم نیاز به معلم زبده داریم و نیاز داریم که معلمان ابتدایی بتوانند انگلیسی را هم تدریس کنند اما آیا این امکان در حال حاضر وجود دارد و آیا ما قبول داریم که آموزش بد، بدتر از آموزش ندادن است. یعنی اگر معلم ما بلد نباشد کلمه‌ای را درست تلفظ کند، آیا علاقه مندی دانش آموز و سطح پایه او تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد.

*من این سوال را در همه حوزه‌های یادگیری حتی در حوزه یادگیری تاریخ نیز مطرح کرده‌ام که آیا معلمان ابتدایی نباید در سطحی از دانش باشند که حداقل بتوانند علاقه مندی به همه حوزه‌ها را در دانش آموزان ایجاد کنند. به هر حال معلم دبستان لیسانس یا فوق لیسانس دارد و باید بتواند انگلیسی را تا حد مطلوبی بداند.

در سایر حوزه‌ها نمی دانم اما در حوزه آموزش زبان انگلیسی کار بسیار تخصصی است و اتفاقا همه منابع می‌گویند تدریس در سطوح پایین‌تر، دقیق‌تر، سخت‌تر و حساس‌تر است، چرا که اگر شما یک معلم فرضا سطح پایین در سطوح بالاتر تحصیلی قرار دهید، دانش آموز می‌تواند به منابع دیگر رجوع کند و اشتباهات را اصلاح کند اما اگر در دبستان معلم توانایی لازم را نداشته باشد، به نظرم کل مسیر به خطا می‌رود. اگر قرار باشد در دبستان آموزش زبان داشته باشیم باید این در برنامه دیده شده باشد و برای معلم کلاس خوب گذاشته شده باشد و به گفته شده باشد که انتظار می‌رود زبان انگلیسی را هم درس بدهید.

* آیا حوزه تربیت و یادگیری زبان انگلیسی این پتانسیل را دارد که اگر تشخیص داده شد نیاز است آموزش زبان از دبستان آغاز شود، معلمان را آموزش دهد؟

من فکر می‌کنم بحث پایین آوردن سن آموزش زبان انگلیسی و علاقه مند کردن دانش آموزان به یادگیری زبان، نکته بسیار حساسی است و هنوز به مرحله رد شدن از این پرسش نرسیده‌ایم. صرفا بحث منابع مالی و داشتن یا نداشتن معلمان هم مطرح نیست. مثلا یکی از نکته‌هایی که باید به آن پاسخ داد و بعد تصمیم گرفت آموزش زبان انگلیسی لازم است از دبستان آغاز شود این است که همه جا گفته شده است که آموزش زبان دوم باید زمانی آغاز شود که لطمه‌ای به زبان مادری نزند، یعنی باید زبان اول تثبیت شده باشد و فرد به تسلط به زبان مادری رسیده باشد. ما قطعا نمی‌خواهیم به خاطر اینکه بچه‌هایمان زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری را یاد می‌گیرند، زبان مادری شأن از دست برود. جواب من به شما این است که ما معلمان را در هر حوزه‌ای که توانمند کنیم بسیار مطلوب است. اگر معلم را به ورزش کردن تشویق کردیم و سلامت جسمی و تناسب اندام بهتری داشت، حتما الگوی بهتری برای دانش آموز است اگر او را به تاریخ علاقه مند کردیم، حتما سر کلاس می‌تواند این علاقه مندی را منعکس کند و...

*اجازه بدهید وارد بحث کارآمدی و ناکارآمدی آموزش زبان انگلیسی در مدارس شویم. در این بحث یک چرخه بین کتاب‌های کارآمد، معلم کارآمد و زمان آموزش کارآمد مطرح است. به این معنا که به نظر می‌رسد در حال حاضر ما در هر سه این حوزه‌ها چالش‌هایی داریم. در حوزه کتاب از یک سال آمدیم گفتیم به جای گرامر محوری، روش ارتباطی را جایگزین کنیم. کتاب‌های پایه هفتم وهشتم به همین شیوه نگارش شدند. کتاب‌های پایه نهم بینابین است اما در متوسطه دوم ما دوباره یک چرخش به سمت گرامر محوری داریم. در بحث آموزش معلم، به نظر می‌رسد همچنان عده‌ای از معلمان ما با شیوه ارتباطی، ارتباط نگرفته‌اند و گرایش به سمت آموزش گرامر دارند، ضمن اینکه زیرساخت‌های آموزش ارتباطی در عموم مدارس ما مهیا نیست. مانند داشتن ضبط صوت و... در بحث زمان آموزشی نیز که همه معلمان اذعان دارند که با یک ساعت آموزش زبان در هفته، عملا یادگیری مناسبی صورت نمی‌گیرد.

چرخه آموزشی یک قطار در حال حرکت است و باید در زمان حرکت بتوانیم اصلاحات را انجام دهیم. در حال حاضر برخی معلم‌هایی که با شیوه‌های سنتی راحت تر هستند، در چرخه بازنشستگی قرار گرفته‌اند. ما باید سعی کنیم معلمان جدیدی که به مدارس می‌فرستیم، مجهز به رویکردهای نوین باشند و اینجا کار دانشگاه فرهنگیان سخت‌تر است من بخشی از صحبت‌های شما را قبول دارم و یک فاکتور چهارمی هم به آن اضافه می‌کنم و آن بحث ارزشیابی است که برای موفقیت یک برنامه ضروری است. بحث این است که معلمان ما در تمام دروس وقتی با یک تغییر رویکرد روبرو می‌شوند نیازمند حمایت هستند. معلم زحمت خودش را می‌کشد و با عشق و علاقه آن کار را می‌کند اما ما باید بپرسیم که ما به معلمان در هنگام تغییر رویکرد چه داده‌ایم و چه انتظاری داریم. این پروسه برای یک روز و دو روز نیست. آیا ما می‌توانستیم کار را متوقف کنیم و بگوییم شش سال تألیف کتاب جدید را کنار بگذاریم و روی معلم کار کنیم. چرخه آموزشی یک قطار در حال حرکت است و باید در زمان حرکت بتوانیم اصلاحات را انجام دهیم. در حال حاضر برخی معلم‌هایی که با شیوه‌های سنتی راحت تر هستند، در چرخه بازنشستگی قرار گرفته‌اند. ما باید سعی کنیم معلمان جدیدی که به مدارس می‌فرستیم، مجهز به رویکردهای نوین باشند و اینجا کار دانشگاه فرهنگیان سخت‌تر است. اینکه ما در حال حاضر چند طیف معلم داریم، درست است و اینکه برخی معلم‌ها نتوانسته‌اند خودشان را با شیوه نوین تطبیق دهند، گذاشتن آموزش ضمن خدمت به طور مداوم یکی دیگر از راه‌های مؤثر بهبود و کارآیی معلمان است.

راه دیگری که ما آن را انجام دادیم این است که صفحه به صفحه کتاب‌های جدید را در کتاب کار معلم تشریح کرده‌ایم و حجم کتاب کار چندین برابر کتاب اصلی است اما توجه داشته باشید که یکسری از فاکتورها در اختیار ماست و ما کلیت آموزش و پرورش نیستیم. مؤلفان کتاب‌های جدید سعی کرده‌اند تمام امکانات را به کار بگیرند تا شیوه مؤثری در آموزش زبان را جایگزین کنند. آن هم جایگزین روشی که 25 سال در آموزش رسمی کشور ریشه داشت و حتی سعی کردند معلم بدون تجهیزات سر کلاس نرود. برای همین راهنمای معلم را هم نوشتند اما اینکه یک معلم نخواهد کتاب راهنمای معلم را بخواند، چیز جدیدی فرا بگیرد، روشش را تغییر ندهد، دیگر دست ما نیست. دوره‌های ضمن خدمت را هم در حد مقدورات گذاشته‌ایم اما به بیشتر از آن نیاز داریم. نکته‌ای که در سوال شما بود که چرا در کتاب‌ها گرامر تدریس می‌شود باید بگویم وقتی روش ارتباطی می‌شود، به این معنا نیست که گرامر تدریس نشود. شما یک مجموعه کتاب معتبری نمی‌بینید که فاقد اصول گرامری باشد اما مهم برای ما این بود که روح کلی حاکم بر تألیف کتاب درسی ارتباطی باشد. در واقع هدف گذاری این بود که یک دانش آموز وقتی از چرخه آموزش و پرورش بیرون می‌آید، بتواند خودش را به زبان انگلیسی معرفی کند، درباره زمان و مکان حرف بزند، درباره عملکردهای عمومی مهم مانند آدرس، آب و هوا، کمک خواستن و... صحبت کند و بتواند یک متن کوتاه بخواند و بنویسد. دو سال اول شروع آموزش زبان در کتاب‌ها به گرامر اشاره نکردیم، چون سیطره گرامر به قدری زیاد بود که احساس کردیم آوردن نکات گرامری در کتاب دوباره این مسیر را به انحراف می‌برد و ما می‌خواستیم در ذهن معلم و دانش آموز این شکل بگیرد که روش تغییر کرده است.

نکته دیگری که در تألیف کتاب‌ها در نظر گرفتیم این بود که الگوی ایرانی کتاب درسی زبان خارجی را ارائه دهیم. وقتی ما پیشینه نداشته باشیم، کار سخت است. رویکرد ارتباطی در کشور ما پیش از تألیف این کتاب‌ها وجود نداشت، بنابراین قطعا لغزش‌هایی در این مسیر داریم و مهم این است که قدم بعدی را بهتر برداریم. بازنگری و اصلاح این مجموعه‌ها در حال انجام است اما چند کار باید انجام دهیم؛ اول آنکه به موازات این مجموعه‌ها، تنوع‌بخشی هم ایجاد کنیم. سوال این است که چرا باید در تمام سرزمین ایران، کتاب‌های یک مدل باشند؟ آیا نمی‌توان کتاب‌ها را با تنوع بیشتری چاپ کرد؟ البته باید استانداردها یکسان باشد اما پنج مؤسسه یا 50 مؤسسه، فرد و دانشگاه می‌تواند با استانداردهای ما بسته آموزشی تهیه کند این کاری است که ما برای ارتقا محتوا می‌توانیم انجام دهیم.

*به بحث معلم و کتاب اشاره کردید، اما تا وقتی بحث زمان آموزشی حل نشود، شاید استانداردترین کتاب‌ها و بهترین معلمان هم کارساز نباشند.

در بحث زمان آموزشی، پای صحبت هر حوزه که بنشینیم، می‌گویند زمان کم داریم. زبان فارسی می‌گوید «من زبان مادری هستم و وقت بیشتری نیاز دارم». درس تربیت‌بدنی می‌گوید «مگر از سلامت دانش‌آموزان مهمتر هم داریم؟» حوزه معارف اسلامی می‌گوید «هدف ما در تمام سطوح آموزشی آن است که دانش‌آموز آشنا با مسائل دینی تربیت کنیم». درواقع ما حوزه‌های متعددی داریم که هیچ‌کدام نه قابل حذف هستند و نه می‌توان از زمان آنها کاست؛ از این لحاظ ظرفیت زمانی حضور دانش‌آموز در مدرسه محدود است و سخت است که بخواهیم با این اوصاف، حتی یک ساعت به زمان آموزش زبان انگلیسی اضافه کنیم ضمن اینکه اضافه کردن یک ساعت زمان، بار مالی زیادی می‌خواهد و برای تأمین معلم هم به مشکلاتی برخواهیم خورد این به معنای آن نیست که ما منفعل باشیم. آموزش و پرورش به جای اینکه انفعال داشته باشد و بگوید «ما همین یک ساعت را داریم و چاره دیگری هم نداریم» درحالی‌که جامعه مطالبه بیشتری دارد و لاجرم به سمت آموزشگاه‌های زبان کشیده می‌شود، می‌تواند از بستر آنلاین استفاده کند. اینکه یک خانواده بخواهد فرزندش در زمینه خاصی ماهر شود، می‌تواند روی آن سرمایه‌گذاری کند. به طور مثال اگر بخواهد فرزندش ژیمناستیک‌کار شود، وظیفه آموزش و پرورش تربیت یک فرد ژیمناست ماهر نیست در همه حوزه‌های دیگر هم این‌گونه است. اینکه ما بتوانیم کیفیت خدمات آموزشی را مطلوب‌تر کنیم، بحث دیگری است. آموزش و پرورش باید با رسانه‌های مختلفی مانند مجلات رشد، نرم‌افزارها، انتشارات مدرسه، معلمان باانگیزه و... محدودیت‌هایی خود را جبران کند. به طور مثال «طرح بوم» یکی از این امکانات است. در درس زبان انگلیسی به طور خاص جبران کمبود زمان آموزشی از روش‌های دیگر کاملا شدنی است. به طور مثال ما می‌توانیم یک پکیج آموزشی «حامی» داشته باشیم. به دانش‌آموز بگوییم «کتاب‌های درسی شما را تا این سطح بالا می‌رود و اگر بیشتر از آن می‌خواهید بدانید، از این بسته‌ها استفاده کنید». توجه داشته باشید که در حال حاضر از این خلاء در آموزش و پرورش سوءاستفاده می‌شود و دکان‌هایی به ناحق راه افتاده که بی‌عدالتی آموزشی را نیز بیشتر می‌کند. به طور مثال والدین می‌گویند «در مدرسه فرزندمان به اندازه کافی زبان نمی‌خواند و به بخش خصوصی مراجعه می‌کند که بدون حساب و کتاب برای دو ساعت فیلم آموزشی، 200 هزار تومان باید بپردازد».

*به نکته خوبی رسیدیم و آن بحث آموزشگاه‌های خصوصی زبان است. موضوع آن است که بسیاری از کسانی که به این آموزشگاه‌ها می‌روند، گرچه هر ترم نمره‌های خوبی می‌گیرند اما در نهایت بسیاری از آنها در آموزش زبان با شکست مواجه می‌شوند. به نظر می‌رسد حتی نمره‌ها فیک است و برای نگه داشتن دانش‌آموزان در آن آموزشگاه نمره ارائه می‌شود؟

واقعیت آن است که بازار کاذبی برای آموزش زبان انگلیسی ایجاد شده است که باید جلوی آن را گرفت. دانستن این نکته که آموزش زبان دقیقا به چه درد دانش‌آموز می‌خورد و تلفیق علم و عمل می‌تواند کمک مؤثری باشد. آموزش و پرورش به عنوان متوالی آموزش رسمی در کشور نباید به بازارهای موازی و غیررسمی که ایجاد شده، بی‌تفاوت باشد. ما در برخی حوزه‌ها بسیار منفعلانه عمل کرده‌ایم.

نظارت بر آموزشگاه‌های زبان انگلیسی جدی است خصوصا آنها که با کیفیت بسیار پایین و بدون هیچ مبنای علمی آموزش می‌دهند و یک رقابتی در میان والدین ایجاد کرده‌اند که «فرزندتان هر چه زودتر شروع کند، بهتر است» را باید جدی بگیریم. این خیلی دردناک است که امروز برای بچه 6 ماهه پکیج آموزش زبان انگلیسی داریم

نظارت بر آموزشگاه‌های زبان انگلیسی جدی است خصوصا آنها که با کیفیت بسیار پایین و بدون هیچ مبنای علمی آموزش می‌دهند و یک رقابتی در میان والدین ایجاد کرده‌اند که «فرزندتان هر چه زودتر شروع کند، بهتر است» را باید جدی بگیریم. این خیلی دردناک است که امروز برای بچه 6 ماهه پکیج آموزش زبان انگلیسی داریم. متأسفانه رقابت‌هایی ایجاد می‌کنیم و زندگی نوجوانانمان را به آن گره می‌زنیم که ثمره آن سرخوردگی آنهاست مانند کنکور یا یادگیری زبان. اینکه مدام گفته می‌شود آموزش و پرورش، کتاب درسی و معلم نقص دارند، شاید هدفمند است و یک گروهی می‌خواهند به جامعه این مسئله را القا کنند که «از مدرسه توقع نداشته باشید و بیایید ما توقعات شما را برطرف می‌کنیم». حال تصور کنید خانواده به لحاظ اقتصادی اولویت‌های دیگری دارد و نمی‌تواند فرزند خود را به بخش خصوصی بسپارد؛ این مسئله در جامعه سبب ایجاد ناامیدی می‌کند. خانواده‌های دیگری هم هستند که از تفریح و بهداشت خود می‌زنند که فرزند کلاس سوم دبستان خود را به کلاس زبان بفرستند. من با قاطعیت به عنوان یک متخصص به تمام والدین می‌گویم که «اگر دانش‌آموز شما از 12 سالگی با کیفیت زبان را بخواند، بهتر از آن است که از 9 سالگی بی‌کیفیت این درس را بخواند». اینکه برای یادگیری هر یک کلمه، شما چه میزان در بخش خصوصی هزینه می‌کنید، مهم است و گاهی‌اوقات از انصاف خارج است. این یک دور باطلی است که فرزندنمان را از 6 سالگی وادار به آموزش زبان می‌کنیم و پس از 10 ترم شاهد خواهیم بود که خروجی مطلوبی نداشته و خانواده‌ای که برای فرزندش هزینه کرده، به وی می‌گوید «تو خنگ هستی، ما این همه برای تو هزینه کرده‌ایم» درحالی‌که آموزشگاه روش استاندارد و مطلوبی نداشته است.

در یک جمع‌بندی می‌خواهم بگویم که آموزش و پرورش بزرگترین متولی آموزش در کشور است و وظیفه دارد که این آموزش را به نحو مطلوب انجام دهد اما از سوی دیگر، خود آموزش تبدیل به یک بازار شده و جذابیت‌هایی دارد و برخی خواسته یا ناخواسته این پیام را به جامعه می‌دهند که آموزش و پرورش کارآمد نیست. این مسئله می‌تواند یک فاجعه بزرگ باشد که به جامعه القا کنیم دانش‌آموز به مدرسه برود یا نرود، فرقی ندارد. درواقع در یک طرف، همه چیز با پول گره خورده است. آموزشگاه خصوصی در ذهن بسیاری از والدین کرده است که «کتاب مدرسه ارزش ندارد و از یک کتاب غیراستاندارد می‌نویسند و برای آن 150 هزار تومان از والدین پول دریافت می‌کنند» حتی در شبکه‌های رسانه ملی فردی می‌گوید «کتاب درسی پرغلط است». در اینجا باید آموزش و پرورش از آن فرد دقیق بپرسد که «غلط‌های این کتاب را اثبات کند» اما چون آموزش و پرورش یک نهاد اخلاق‌گرایی بوده، تابحال فعالانه جواب این تهدیدها را نداده است. وگرنه باید اگر فردی ادعا می‌کند در فلان کتاب این تعداد غلط وجود دارد، اگر ثابت نکند، تحت تعقیب قضائی قرار می‌گیرد ولی این مسئله در شأن آموزش و پرورش نیست. گاهی‌اوقات انتظاراتی که از رسانه‌ها داریم، محقق نمی‌شود و آنجا هم پمپاژ ناامیدی اتفاق می‌افتد. در نهایت باید فکر خانواده‌ای را کنیم که اولویت‌های مهم اقتصادی دارد و فرض کنید دو یا سه فرزند داشته باشد و برای هر کدام بخواهد ماهانه 400 هزار تومان هزینه آموزشی بپردازد. همه جای ایران، تهران نیست که امکانات بخش خصوصی در دسترس عموم باشد.

*شما با سیاست چند تألیفی موافق هستید؟

موضوع این است که می‌توان یک کتاب اصلی داشت و استانداردها را به بخش خصوصی منتقل کرد که آنها پکیج‌هایی تولید کنند و پس از تائید ما در دسترس عموم باشد. این تبدیل به سیاست چند تعریفی می‌شود که سازمان پژوهش نیز به دنبال آن است. مسئله بعدی این است که ما می‌توانیم در جشنواره الگوی برتر تدریس، این موارد را لحاظ کنیم. ما معلمان زحمتکش کم نداریم که حتی در برف و سرما یک جلسه هم سر کلاس‌ها غیبت نداریم. برنامه هم داریم که گام به گام آن را پیش می‌بریم. بودجه مصوبی هم داریم که باید در قالب آن فعالیت کنیم ضمن اینکه طبق قوانین جمهوری اسلامی، کتاب درسی را می‌نویسیم. به طور مثال بعضی افراد به اشتباه می‌گویند که «جذابیت کتاب‌های آموزشگاهی بیشتر است» اما توجه ندارند که ما باید کتاب درسی را به گونه‌ای چاپ کنیم که ارزان باشد به همین دلیل ممکن است مرغوبیت کاغذ و کیفیت چاپ آن پایین‌تر باشد البته می‌توان همین کتاب‌ها را به صورت چهار رنگ منتشر کرد و جذاب هم باشد اما قیمت آن 70 هزار تومان شود این در حالی است که ما باید برای 13 میلیون دانش‌آموز کتاب چاپ کنیم و نمی‌توانیم منابع کشور را برای زیبایی هدر دهیم. از سوی دیگر، کتاب‌های درسی در همه کشورها پشتیبان سیاست‌های آن کشور هستند و هویت ملی خودشان را ترویج می‌کنند. درباره کتاب‌های کمبریج و آکسفورد، همه دنیا می‌دانند که آنها از طریق این کتاب‌ها، یک سیطره فرهنگی ایجاد می‌کنند. نظریه امپریالیسم فرهنگی هم به این مسئله اشاره دارد بنابراین در یک جمع‌بندی، کتاب‌های درسی ما باید تبلور سیاست‌های کلان کشور باشد و هویت بومی و دینی خودمان را تقویت کند. از این جهت باید مراقب باشیم که در آموزشگاه‌ها چه کتابی تدریس شود. کسانی که می‌گویند قرار نیست دانش‌آموزان در مدرسه چیزی یاد بگیرند، عین خیانت و دروغ را می‌گویند چرا ما باید این همه هزینه کتاب و معلم بدهیم و نخواهیم فرزندانمان در مدرسه زبان‌انگلیسی یاد بگیرند.

*چرا بخش مهارتی که بر روی آن تأکید می‌شود، در کنکور تبلور ندارد؟

کنکور به واقع یک آفت است. ما در پایه نهایی و زمان امتحانات در مدارس (Listening) را گنجاندیم و به نتیجه هم رسید البته ممکن است نقص‌هایی هم وجود داشته باشد. به هر حال نمی‌توان یک اتوبان را راه‌اندازی کرد و به همه اتومبیل‌ها گفت که با یک سرعت در آن اتوبان برانند. لاین متوسط و کندرو هم گذاشته می‌شود. گاهی آنقدر مسائل را بزرگ می‌کنیم که لاین حل به نظر می‌رسد. آنقدر می‌گوئیم در کنکورعدالت آموزشی مخدوش نشود که سبک کنکور ما تبدیل به آسیب جدی در برنامه درسی می‌شود. چگونه ممکن است مهارت ارتباطی یک دانش‌آموز را با 25 تست کنکور سنجید؟ به همین دلیل ما الگویی پیشنهاد دادیم و به جای آنکه یک دانش‌آموز در یک سال یکبار با تب و لرز بخواهد تست‌های کنکور را در حوزه زبان بزند، مقرر کنیم برای هر رشته تحصیلی، نیاز است که دانش‌آموز چه نمره‌ای در درس زبان کسب کند و به او حق انتخاب دهیم که پنج‌بار در سال این آزمون را بدهد. درواقع ما 30 سال است که درباره روند کنکور درجا می‌زنیم.

اگر شیوه‌های میانبر در حوزه یادگیری زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری وجود داشت مانند اینکه در خواب زبان را یاد بگیریم، با یک کارگاه دو روزه و بدون فراموشی زبان را بیاموزیم و... حتما روش‌های علمی آن را پشتیبانی می‌کردند. به طور حتم در کتاب درسی از این مسئله استفاده می‌شد و متولیان آموزش زبان در سطح بین‌المللی آن را تائید می‌کردند

*آزمون‌های زبان تا مقطع دکتری ادامه دارد و این شیوه چندبار در سال برگزار می‌شود، منبعی برای باز شدن کلاس‌های عجیب و غریب شده است.

مشخص است که آزمون‌های زبان تبدیل به یک مفسده شده است حتی این مؤسسات برخی دانشگاه‌ها را شناسایی می‌کنند و تبلیغ‌های عجیبی هم دارند. اینکه گفته شود «جزوه ما را بخوان، حفظ کن و فلان نمره را در آزمون بیاور» یا حتی به دانشجوی دکتری پیشنهاد می‌دهند «دو میلیون بدهد که قبولش کنند و یکی را به جای وی سر امتحان بفرستند». این مسائل به واقع آفت است.

*سؤالی که شاید عموم مردم داشته باشند آن است که با انواع تبلیغاتی روبرو می‌شوند که به آنها گفته می‌شود «راه سریع و آسانی برای یادگیری زبان وجود دارد مانند آنکه زبان را در خواب فرا گیرند». به نظر شما به عنوان یک متخصص آیا واقعا راه میانبری برای آموختن زبان انگلیسی وجود دارد؟

آموزش زبان یک رشته علمی است و مفروضات، روش‌ها و یافته‌هایی دارد. در دل آموزش زبان و قواعد آن، تنوع وجود دارد. به طور مثال هنوز هم عده‌ای معتقد هستند که تکرار و تمرین، بهترین جواب را در آموزش زبان دوم می‌دهد و در حال حاضر ما یک برگشت به روش‌های سنتی در آموزش زبان را خواهیم دید اما چون بحث آموزش زبان با جایگاه اجتماعی گره خورده و یک نیاز کاذب در جامعه ایجاد شده است. مثل آموزش چرتکه، روبیک و... از سوی دیگر، بازارهای کاذب نیز ایجاد می‌شود. این نیاز کاذب باعث می‌شود عده‌ای به دنبال راه میانبر باشند و از سوی دیگر عده‌ای دیگر سوءاستفاده کنند. اگر شیوه‌های میانبر در حوزه یادگیری زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری وجود داشت مانند اینکه در خواب زبان را یاد بگیریم، با یک کارگاه دو روزه و بدون فراموشی زبان را بیاموزیم و... حتما روش‌های علمی آن را پشتیبانی می‌کردند. به طور حتم در کتاب درسی از این مسئله استفاده می‌شد و متولیان آموزش زبان در سطح بین‌المللی آن را تائید می‌کردند.

اینکه می‌گویند با هدفن بخوابید و در خواب به زبان انگلیسی گوش دهید و آن را فرا گیرید، اگر یک دروغ بزرگ بود حتما در دو دانشگاه جهانی از آن استفاده می‌شد. متأسفانه این مسائل حوزه‌های پول‌سازی است و زمانی غیرمؤثر بودن این روش‌ها مشخص می‌شود که افراد سودشان را کرده‌اند و روش دیگری را جایگزین می‌کنند. در نهایت باید بگویم که صرف هزینه برای این روش‌ها، یک افسردگی و ناامیدی به همراه می‌آورد. باید مردم آگاه باشند که آموختن هر مهارتی، فرآیندی شناختی و زمانبر است. مگر می‌شود کسی رانندگی را ظرف دو ساعت یاد بگیرد بدون آنکه نیاز داشته باشد ساعت‌های طولانی، آن یادگیری را تمرین کند.

القای اینکه دانش‌آموزان چیزی در مدرسه یاد نمی‌گیرند، خیانت است 2