انقلاب اسلامی، در برابر نیهیلیسم دینی!
پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57، مرهون و مدیون تفکر انقلابی از اسلام و به تعبیر بهتر اسلامِ انقلابی بود که طی فعالیتهای گسترده شخصیتهای مهم همچون امام خمینی، مرحوم شریعتی، شهید مطهری، شهید بهشتی، محمدرضا حکیمی و.... تبیین و تشریح شده بود و در اصل انقلابی در ذهن مردم رخداد که ذهنیت و تلقیشان از اسلام را دگرگون ساخت و آنان را به سمت اسلامی آورد که با حضور در سیاست و اجتماع قدرت نیروسازی و ایجاد حرکت دارد.
در سال 1955، آلبر کامو نویسنده شهیر فرانسوی در مؤسسه فرهنگی فرانسه - یونان ایراد نطقی کرد که در پایان سخنرانی، یکی از حضار از او سوالی با این مضمون پرسید:«آیا ضعف اروپا و نیهیلیسم آن ناشی از فقدان باور و ایمان نیست؟» کامو، در پاسخ نکته دقیقی را بیان کرد. او گفت فقدان باور تنها یک طرف قضیه است. او در ادامه میگوید، در اروپای حال حاضر همچنان جوامع باورمند و مسیحی وجود دارند، اما چرا این باور قدرت تولید حرکت و انرژی ندارد؟
کامو در این سوال از یک انتظار سخن میگوید که باید از باور و ایمان مسیحیان وجود داشته باشد. به تعبیری در نظر او نیهیلیسم صرف عدم وجود باور نیست، بلکه او این مقوله را به شکل دیگری فهم میکند و آن در "نتیجه" است. کامو گویی نیهیلیسم را نه صرفا یک ارزشزدایی از ساحت زندگی انسان، بلکه آن را یک نتیجه میداند حال میخواهد این نتیجه برامده از رفتار یک مؤمن مسیحی باشد یا یک پوچانگار اروپایی.
کلان پروژه شریعتی این است که پویایی و نیروآفرینی دین در عرصه مدرن را روشن سازد و نشان دهد چگونه کرامت انسانی در سایه دین است که حفظ و صیانت میشود. شریعتی در کتاب «میعاد با ابراهیم» مینویسد:«باید یک انقلاب اسلامی در جامعه خودمان به وجود بیاوریم. معنی انقلاب اسلامی، به طور خلاصه، عبارت است از یک انقلاب در شکل فهمیدن اسلام.» در همین راستا وقتی کامو میگوید چرا مسیحیان قدرت تولید انرژی ندارند، از آن رو است که او از باورمندان مسیحی انتظار تغییر و جنب و جوشی برای تغییر وضع موجود دارد. او در این دید فرقی بین بیایمانی و باایمانی نمیبیند، چون نتیجه واحد است و آن نیهیلیسم است. شریعتی هم معنقد بود انفعال برآمده از دینداری موجود نوعی پوچی را در عمل برای ما به ارمغان آورده که باید این دید اصلاح شود.
«به نظر من شریعتی به خلاف آنچه که همگان تصور میکنند، چهرهای همچنان مظلوم است». این سخنی از مقام معظم رهبری، آیتالله خامنهای درباره معلم انقلاب، علی شریعتی است. عقیده و نظری که گرچه در سال 60 طی مصاحبهای با روزنامه اطلاعات بیان شد؛ اما همچنان عقیده راسخ و نظری صحیح است؛ چرا که شریعتی به مدد نالطفی تحجر برخی حوزویون و از آن سو کینهداری طیفی از روشنفکران، پس از چهل و اندی سال همچنان مظلوم و مهجور باقی مانده و نسلهای جوان از آشنایی با او و اندیشههایش تا حد زیادی محروم ماندند.
مرحوم علی شریعتی، از سوی عدهای از همان ابتدای اوجگیری نهضت مبارزه، معلم انقلاب نام گرفت، معلمی که با ایجاد ادبیات جدید در حوزه دین و مذهب تشیع و احیای انگارههای مغفول سیاسی و اجتماعی از دین طرحی جدید از دیانت را در سپهر دین داری این مردم به تصویر کشید. به تعبیر محمد اسفندیاری در کتاب «شعله بیقرار» که میگوید:«شریعتی، سیدجمال انقلاب اسلامی است و سیدجمال، شریعتی انقلاب مشروطیت. سیدجمال بذر انقلاب را در ایرانِ عصر قاجار پاشید و هنگامی مشروطیت به پیروزی رسید که او در گذشته بود. شریعتی نیز بذر انقلاب را در ایران عصر پهلوی پاشید و هنگامی انقلاب به پیروزی رسید که او زنده نبود.»
ادبیات و مفاهیمی چون «تشیع علوی؛ تشیع صفوی»،«شیعه یک حزب تمام»،«امت و امامت»،«ایدئولوژی اسلامی»،«اسلام انقلابی» و... با تبیینهای جامعهشناختی و تاریخی از سوی شریعتی توانسته بود، طیف دانشجو و انتلکتوئل ایرانی در دهه 40 و 50 را ذیل چهارچوب دین و مذهب به مبارزه با شاه در وهله اولیه و به تقابل با امپریالیسم و استعمار جهانی در وهله ثانویه بکشاند. میشل فوکو، اندیشمند نامدار فرانسوی که در خلال ایام انقلاب به ایران سفر کرده بود مینویسد:«اینجاست که با سایهای روبهرو میشویم که بر همه زندگی سیاسی و دینی امروز ایران افتاده است؛ سایه علی شریعتی، که مرگ او در دو سال پیش به وی منزلت وجود حاضر غایب را، که در تشیع مقام ویژه است، بخشیده است.»