اولین خاطرات شفاهی شهید سلیمانی در کتاب ذوالفقار
«ذوالفقار» اولین کتاب از خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی است.
اولین کتاب از خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی توسط نشر یازهرا به نام «ذوالفقار» در سال 98 منتشر شده است، کتاب «ذوالفقار» برشهایی از خاطرات شفاهی سپهبد شهید قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران به قلم علی اکبر مزد آبادی است، این کتاب برگرفته از خاطرات سپهبد شهید قاسم سلیمانی درباره همرزمان وی نگارش شده است.
نویسنده کتاب همچنین برای نخستین بار حدود 100 صفحه از این کتاب را به انتشار تصاویر ناب و دیده نشدهای از سرلشکر سلیمانی اختصاص داده است.
کتاب «ذوالفقار» درقالب 248 صفحه خاطراتی را برای اولین بار از دوران دفاع مقدس تا مجاهدتهایی که در جبهه مقاومت سوریه و عراق شکل گرفته را بیان میکند. همچنین برای نخستین بار حدود 100 صفحه از این کتاب را به انتشار تصاویر ناب و دیده نشدهای از سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی اختصاص دادهام.
نویسنده در مورد مضمون کتاب «ذوالفقار» و خاطرات سپهبد شهید قاسم سلیمانی این طور بیان کرده است که کتاب «ذوالفقار» به خاطرات شهیدان هم رزم سپهبد شهید قاسم سلیمانی از زبان این سردار امنیت پرداخته است.
این خاطرات از زبان سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی بیان شده و متعلق به سالهای 1360 تا 1393 است، خاطراتی جذاب و خواندنی که به بیان ابعاد جنگ تحمیلی، روابط و رویدادهایی که در خلال هشت سال دفاع مقدس برای رزمندگان اسلام رخ داده پرداخته است.
نویسنده در ابتدای کتاب با عنوان قاسم سلیمانی در یک نگاه به معرفی اجمالی ایشان می پردازد:
قاسم سلیمانی از عشایر طایفه ی سلیمانی است. به روایت تاریخ جد سلیمانی ها امیرمحبت فرزند امیرکمال از عشایر خمسه ی فارس و از سرداران سپاه نادرشاه بود. وی متولد 1337 (تاریخ شناسنامه 1335) قنات ملک از توابع بافت است.
او قبل از انقلاب کارمند سازمان آب بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در اول خرداد سال 1359 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. سلیمانی در این باره می گوید: همه جوان بودیم و باید به شکلی برای انقلاب فعالیت می کردیم و این گونه بود که وارد سپاه شدم.
به دلیل آمادگی جسمانی که او بر اثر ورزش پرورش اندام به دست آورده بود عضو واحد آموزش و مربی پادگان آموزشی قدس شد.
با شروع جنگ و حمله عراق به فرودگاه های کشور وی مدتی از هواپیماهای مستقر در فرودگاه کرمان حافظت می کرد و دو ماه پس از شروع جنگ همراه سیصد نفر از اولین نیروهای اعزامی از کرمان عازم جبهه ی سوسنگرد گردید و فرمانده دسته شد. شوق و علاقه زیاد سلیمانی به حضور در جبهه و طرح ها و مسائل نظامی باعث شد او که در قالب یک ماموریت 15 روزه وارد جبهه شده بود تا آخر جنگ در جبهه بماند و بازنگردد.
در خاطرات سردار با عنوان مرام شیعه می خوانیم:
ما یکی از اشرار بزرگ سیستان و بلوچستان را که سال ها به دنبال او بودیم و هم در مسئله قاچاق مواد مخدر خیلی فعالیت می کرد و هم از تعداد زیادی از بچه های ما را شهید کرده بود را با روش های پیچیده اطلاعاتی برای مذاکره دوت کردیم به منطقه خاصی و پس از ورود آن ها به آن جا او را دستگیر کردیم و به زندان انداختیم. خیلی خوشحال بودیم. او کسی بود که حکمش مثلا پنجاه بار اعدام بود.
در جلسه ای که خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودیم، من این مسئله را مطرح کردم و خبر دستگیری و شرح ماوقع را به ایشان گفتم و منتظر عکس العمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم. رهبری بلافاصله فرمودند: که همین الان زنگ بزن آزادش کنند!
من بدون چون و چرازنگ زدم، اما بلافاصله با تعجب بسیار پرسیدم که آقا چرا؟ من اصلا متوجه نمی شوم که چرا باید این کار را می کردم؟ چرا دستور دادید آزادش کنیم؟
رهبری گفتند: مگر نمی گویی دعوتش کردیم؟
بعد از این جمله من خشکم زد.
البته ایشان فرمودند: حتما دستگیرش کنید. و ما هم در یک عملیات سخت دیگر دستگیرش کردیم.
مرام شیعه این است که کسی را که دعوت می کنی و مهمان تو است حتی اگر قاتل پدرت هم باشد حق نداری او را آزار بدهی.
باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری ادبیات