اکران ستارهبازی چگونه به کارت برنده سازمان سینمایی تبدیل شد؟
پس از رخدادهای سال گذشته، استراتژی رسانهای روی پررنگ کردن مسئله مهاجرت در داخل کشور تاکید دارد و انتخاب و حمایت سازمان سینمایی در نمایش عمومی این اثر یک تاکتیک فرهنگی به شمار میآید.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق - «ستاره بازی» آخرین ساخته «هاتف علیمردانی» اثری درباره هویت است. کلیت گفتمانی فیلم بر اساس پارامتر هویت در نسبت با موقعیت شهروندی تعریف شده وبا توجه به مصادیق بینامتنی مذکور تنها بخشی از اعتبار دراماتیک فیلم را دربرمیگیرد و بخش دیگری از درونمایه، به صورت محسوسی به مسئله مهاجرت و ارزیابی اجتماعی آن میپردازد.
«ستارهبازی» به عنوان فیلمی با مضمون مهاجرت تفاوت آشکار و ویژهای با رویکردهای اخیر سینمای ایران طی دهههای اخیر نسبت به گزاره مهاجرت دارد. از اواخر دهه هشتاد آثاری در سینمای ایران ساخته شدند که با تاکید بر بنبستهای اجتماعی نسخه پیشنهادی که در متن اثر ارائه میکردند، مهاجرت بود.
در فیلمهایی نظیردربند (پرویز شهبازی)، ملبورن (نیما جاویدی)، جدایی نادر از سیمین (اصغر فرهادی)، بغض (رضا درمیشیان)، طلا (پرویز شهبازی)، بوتیک (حمید نعمتاله) و... با نمایشی تلخ از موقعیتهای زیستی، کسب و کار مهاجرت را یک راهحل ممتاز برای مخاطبان آثارشان تصویر کردهاند و اتوپیا و آمال تمامی مهاجران کشورهای غربی تصویر میشود.
از سوی دیگر با انعطاف قوانین مهاجرتی در دولت اوبامابرای سینماگران ایرانی، مراحل اخذ شهروندی آمریکا و کانادا برای آنان تسهیل شد و رفت و آمدها این گروه از فیلمسازان داخلی آنان قرای ساختن چنین مضامینی در سینمای ایران تشدید شد.
اما قبل از بررسی فیلم ستاره بازی باید به این مهم توجه داشت آیا سینماگران غربی نسبت به سرزمینهای خودشان چنین نگاهی دارند؟
بر خلاف فیلمهای ایرانی، فیلمهای غربی با مضمون مهاجرت و پیامدهای منفی آن نگاه متفاوت تری را نسبت به این مسئله دنبال میکند. در فیلمهایی که در غرب درباره مهاجرت ساخته شده عمدتا نوعی بدبینی و تلخی از دید مهاجران نسبت به سرزمین مقصد آشکار است. فیلم «در آمریکا» به کارگردانی جیم شریدان فیلمساز ایرلندیتبار که یکی از شاهکار سینمایی قابل اعتنا درباره مهاجرت است، رویکرد بسیار تلخ و متفاوتی نسبت به مقوله مهاجرت در فیلم مشهود است.
در این فیلم تا حدودی داستان تراژیک زندگی نویسنده فیلم، جیم شریدان، بازگو میشود. جانی و سارا سالیوان، زوج ایرلندی به همراه دو فرزندشان با ویزای توریستی و از طریق کانادا، به آمریکا، شهر نیویورک مهاجرت میکنند.
جانی امیدوار است تا در نیویورک هم بتواند به شغل قبلیاش که بازیگری بوده ادامه دهد، غافل از این که نیویورک، سبک زندگی جدیدی را به او و خانوادهاش نشان میدهد. «درآمریکا» کشمکشهای آنها برای شروع یک زندگی جدید، با جیبهای نسبتا خالی، از دید کریستی، فرزند بزرگتر خانواده را به مخاطب نشان میدهد.
ورود غیرآمریکایی به غرب ممنوع!
فیلم سینمایی دیگری که در سرزمین مقصد ساخته شده و مهاجرت به آمریکا را از زاویه متفاوتی مورد ارزیابی قرار میدهد، ترمینال، محصول سال 2004 به کارگردانی استیون اسپیلبرگ است. این فیلم از زندگی مردی ایرانی به نام مهران کریمی ناصری الهام گرفته شد. داستان این اثر درباره مردی است که به دلیل جنگ در کشور خود وقتی به آمریکا سفر میکند، هویت او مشکوک اعلام میشود. به همین دلیل باید در فرودگاه بماند تا هویتش تایید شود. حتی اسپیلبرگ در این فیلم نگاهی تلخی به آمریکا و مهاجرت دارد. فیلمسازی که اغلب آثارش با چاشنی ستایش از «رویای آمریکایی» ساخته شده است.
«ستارهبازی» شبیه فیلمهایی نظیر «درآمریکا» و «ترمینال» و خیل فیلم هایی از این جنس است که در سرزمین مقصد ساخته میشوند و نگاه بیطرفانهای نسبت به مقوله مهاجرت دارند و کارگردان تلاش میکند که در دنبال کردن شخصیتهای فیلک و خرده روایتهای آنان کاملا دیدگاه بیطرفانهای نستب به مقوله مهاجرت داشته باشد.
ستاره بازی با همین رویکرد ساخته شده و فیلم برای هر گونه دوری از برچسب های مرسوم و دستهبندی های مهاجرتی یا ضد مهاجرت یک روایت واقعی را دستمایه قرار میدهد.
روایت فیلم درباره دختر جوانی است که با پدر و مادرش در کودکی به واسطه برنده شدن در لاتاری به آمریکا برای درمانش بیماری چشمیاش به آمریکا مهاجرت کرده است. فیلم از دوره انحطاط شخصیت آغاز میشود، زمانبندی فصلی فیلم تناسبی زیبا با این مفاهیم نمایشی فیلم دارد.
انحطاط «کایلا» و «صبا» همزمان با فصل پاییز آغاز میشود، «صبا» از خانوادهای مهاجر میآید و کایلا دست کم نسل چندم مهاجران محسوب میشود و هر دو شخصیت اصلی فیلم گرفتار تراژدیهای گوناگونی میشود.
«صبا» برای ترمیم چشم خود همراه خانوادهاش که برنده لاتاری شده به آمریکا مهاجرت کردهو این کاراکتر در جوانی با پیامدهای مهاجرت و تراژدی اجتماعی مختلفی دست به گریبان میشود.
صبا در آمریکا میتواند چشم خود را درمان کند اما با گرفتارهایی دیگری مثل شخصیتدوگانه و ناپایدار، جدایی والدینش، ابتلایش به اعتیاد، مورد استفاده قرار گرفتن از سوی صاحب کار پدرش و تراژدی تصادف مواجه می شود. چون فیلم بر اساس روایت واقعی ساخته شده، نمیتوان در مورد این همه تراژدیهای عجیب و غریبی که شخصیت اصلی فیلم با آن مواجه است به مولف و پدیدآورنده اثر خرده گرفت.
کاملا آشکار است که بررسی دراماتیک موضوع مهاجرت و مخاطرات توامان مثل بحران هویت مسئله فیلمساز است. هاتف علیمردانی در قالبی کمدی با فیلم «کلمبوس» این تفحص و جستجوگری درباره واژگونی زندگی برخی مهاجران را با مخاطب آثارش به اشتراک گذاشته بود و در ستارهبازی این تجربه دیگر فاقد جنبههای کمدی است.
مهمترین موضوعی که به صورت آشکار در فیلم دنبال میشود پیامدهای اجتماعی در جامعه مقصد است. سکانسهای نخست فیلم با یک مهمانی شبانه توام با افراط آغاز می شود تا پیامدهای تضادهای فرهنگی را آشکارا تصویر کند و در ادامه فیلم مصائب دیگری همچون داشتن شغل نامتناسب با کاراکتر اجتماعی پدر و مادر صبا، بهرهمندی از خدمات بهداشت و درمان و برجسته سازی نوعی فاشیسم اجتماعی در میان شهروند جامعه مقصد دنبال میشود.
ستارهبازی به آسیبهای روانی مهاجرت نیمنگاهی دارد. کاراکتر روانکاو (علی مصفا) با بررسی زندگی واژگون صبا، روان مهاجران و دوگانگیهای فرهنگی که هویت دوگانه پدید میآورد، مورد ارزیابی قرار می دهد. از طرفی روانشناس یک همذاتپنداری قرینه با صبا دارد. او نیز از زمره مهاجرانی است که همچنان با مسئله بحران هویت در نسبت با پدیده مهاجرت دست و پنجه نرم می کند.
ما در فیلم با سیر تحولی صبا (با تم افول) مواجه هستیم و نمایش این موضوعات با شگردهای دراماتیک و پرشهای زمانی مخاطب را از هر زاویه ای با یک استدلال قابل تامل درباره مسئله مهاجرت آشنا میکند. در سینمای ایران همواره انتخاب مضامین ملتهب و اکران آثار آلترناتیو در سالنهای سینمایی هیچ نسبتی با رخدادهای جاری در جامعه نداشته است.
پس از رخدادهای سال گذشته، استراتژی رسانهای داخلی و خارجی روی پررنگ کردن مسئله مهاجرت در داخل کشور تاکید دارد و انتخاب شوراهای اکران و حمایت سازمان سینمایی در نمایش عمومی این اثر یک تاکتیک فرهنگی به شمار می رود.