این شهید با پای خودش به زیارت امام حسین (ع) نرفت
پدر تا لحظه شهادت برای زیارت به کربلا نرفته بود و قرار بود خانوادگی مهر ماه با یکدیگر برویم. در مدت سه روزی هم که در عراق بود فرصتی برای زیارت پیدا نکرده
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، شهید علیرضا بابایی کارمند دانشگاه اراک بود که با آغاز تجاوزت تکفیری ها خود را به سوریه و عراق رساند. سرانجام 25 اردیبهشت سال 95 در فلوجه عراق با تله انفجاری تروریستها به شهادت رسید. او از فرماندهان گردان عاشورا حوزه مقاومت بسیج شهید مدنی و مسئول امور خوابگاههای دانشگاه اراک بود. پیکر این شهید عزیز در اردیبهشت 1395 در استان مرکزی شهرستان اراک به خاک سپرده شد. خانواده شهید بابایی از آخرین قول او به خانواده اش می گویند که قرصت نشد انجام دهد.
بالاخره اردیبهشت سال 95 از راه رسید و علیرضا پس از گذشت چند روز دوران آموزشی به عراق اعزام شد. آن روزها وضعیت عراق بهتر از سوریه نبود و تکفیریها تصمیم داشتند پرچم سیاه خود را در عراق نیز به اهتزاز در آورند و همه اماکن مقدس شیعیان را با خاک یکسان کنند. او همراه تعدادی دیگر از مدافعان حرم به «فلوجه» عراق چند کیلومتری سامرا اعزام شد.
علیرضا به خانوادهاش قول داده بود برای زیارت به هیچ کدام از حرمها نرود؛ برگردد و با خبر پیروزی آنها را هم با خود ببرد. همسرش میگوید: «وقتی میخواست برود با خوشحالی و مزاح میگفت: من در عملیات مرصاد شرکت کردم و جنگ را تمام کردم. حالا میروم جنگ در عراق و سوریه را هم تمام کنم.»
سفارش شهید مدافع حرم به نامزدش در پیاده روی اربعین25 اردیبهشت سال 95، حدود 10 روز پس از حضور علیرضا در عراق، او همراه چند تن از دوستانش بر اثر انفجار یک تله انفجاری در فلوجه به شهادت رسید و جزو اولین شهدایی بود که پیکرش را برای طواف به کربلا و نجف بردند. دختر شهید مدافع حرم آل الله اینگونه از زیارت رفتن پدر میگوید: «پدر تا لحظه شهادت برای زیارت به کربلا نرفته بود و قرار بود خانوادگی مهر ماه با یکدیگر برویم، ولی گویا او مشتاقتر از ما بود. در مدت سه روزی هم که در عراق بود فرصتی برای زیارت پیدا نکرده بود، اما زمان شهادتش جزو اولین شهدای مدافع حرم بودند که پیکرشان در حرم حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) و حرم حضرت عباس (ع) طواف داده شد. پدر اگر در زمان حیات خود نتوانسته بودند به زیارت بروند دست کم روحشان طواف داده شد. فکر میکنم علتش هم همین بود که آرزوی زیارت کربلا را داشتند. خوشا سعادتشان.»