بازنشر خاطرات محمدحسین نورشاهی از انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و رادیو
مرور خاطرات آن دوران موجب تجدیدحس تعلق به یک جریان عظیم و پویای تحولسازی است. با شروع جنگ تحمیلی، رادیو به عنوان ابزار تبلیغی نظام در برابر هجمههای تبلیغاتی دشمن سربرافراشت تا بیانکننده پیام جامعهای معیارساز باشد.
به گزارش ایسنا،محمد حسین نورشاهی روز گذشته 20 آبان ماه به دلیل ابتلا به کرونا از دنیا رفت. وی از اعضای خطوط رادیویی دوران دفاع مقدس محسوب میشد. به همین مناسبت خاطرات و اظهارات مرحوم نورشاهی که سال 1389 توسط ایسنا منتشر شده بود، باز نشر میشود.
محمدحسین نورشاهی از گنجینههای گرانقدر ارتش جمهوری اسلامی بود که برای پیروزی انقلاب اسلامی مدتها با رژیم شاه مبارزه و از همافرانی بود که در 19 بهمن 57 با امام خمینی (ره) بیعت و برای سلام نظامی همافران فرمان صادر کرد. این همرزم ارتشی از جمله کسانی بود که برای انجام بیعت همافران ارتش با حضرت امام خمینی (ره) نقش فعالی را ایفا کرد.
وی اولین گوینده رادیو ارتش بود و رادیو ارتش را راهاندازی کرد و برنامههای مختلفی در دوران جنگ داشت که در فضایی حماسی پخش میشد.
نورشاهی مجری برنامههای سحرگاهی ماه رمضان رادیو بود.«به افق آفتاب» رادیو ایران نیز از جمله برنامههای وی بود. همچنین آخرین بار در رادیو «صورت ماه» را اجرا میکرد که به حدود یک سال پیش برمیگردد.
نورشاهی شهریور 1349 وارد آموزشگاه عالی همافری شده بود.
مرور خاطرات آن دوران موجب تجدیدحس تعلق به یک جریان عظیم و پویای تحولسازی است. با شروع جنگ تحمیلی، رادیو به عنوان ابزار تبلیغی نظام در برابر هجمههای تبلیغاتی دشمن سربرافراشت تا بیانکننده پیام جامعهای معیارساز باشد.
محمدحسین نورشاهی گوینده پیشکسوت و عضو خطوط رادیویی در دوران دفاع مقدس با انتقال مفاهیم عقیدتی و عاطفی در تشجیع رزمندگان اسلام و ارتقای روحیه مقاومت مردم نقش برجستهای داشت.
به گزارش ایسنا، متن اظهارات و خاطر ات محمدحسین نورشاهی:
متولد 1328 تهران هستم. از دبیرستان مروی تهران در سال 1347 دیپلم گرفتم و در سال 1348 وارد دانشگاه افسری شدم. دوره کمک مهندسی را در ایران و دوره تکمیلی مهندسی نگهداری سیستمهای شناسایی هوایی را در آمریکا گذراندم.
در دوران انقلاب توفیق همراهی در تدارک و برپایی مراسم شرفیابی و بیعت 19 بهمن 57 همافران با حضرت امام خمینی را داشتم و در سال 69 در سن 41 سالگی خود را بازنشسته کردم و از محیط فعالیت نظامی خارج شدم.
هنگامی که سال سوم دبیرستان را میگذراندم از طریق امور تربیتی به رادیو معرفی شدم و یکسال گوینده برنامه جوان رادیو بودم. این همکاری در سال 48 با رفتن من به دانشکده افسری قطع شد تا اینکه اوایل سال 58 رادیو دچار کمبود شدید گوینده شد و تصمیم به شروع همکاری مجدد گرفتم. به این ترتیب از 24 تیرماه 1358 با گویندگی در پخش رادیو کارم را مجددا شروع کردم
رادیو ارتش در سال 60 تشکیل شد. من وظایف مختلفی را از نویسندگی و سردبیری تا گویندگی در این رادیو داشتم. مرحوم دکتر سیدحسن حسینی، شاعر فقید معاصر هم در آن زمان افسر وظیفه بودند و در رادیو ارتش سمت سردبیری داشتند. اگرچه از نظر سن و تجربه حدود 10 سال از ایشان جلوتر بودم، ولی خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم.
چند هفته قبل از شروع جنگ به تولید رادیو منتقل شدم و یکی از افتخارات من در آن مقطع، دوسال همکاری با مرحوم خانم مولود کنعانی در برنامه در انتهای شب بود. همچنین از آغاز تا انتهای دوران دفاع مقدس، توفیق گویندگی بسیاری از مطالب و برنامههای مرتبط با دفاع مقدس مخصوصا در مقاطع اجرای عملیات و ثبت پیروزیهای رزمندگان اسلام نصیبم شد.
آنوقتها گویندههای تولید، نوبتهای گویندگی پخش هم داشتند. از جمله من هفتهای یک بار گوینده برنامه زنده راه شب بودم که از نیمه شب تا ساعت 6 صبح تنها با یک گوینده اجرا میشد. دوستانی چون محمدعلی محمدی، فتحالله جوادی، جاوید موسوی، علی مطهری، راستگو، قربانی، طالقانی، کوکب، هاشم هوشی سادات، قدیانی، محمود دهقان، حسن فتحی و حمیدرضا خزایی همراهان ثابت پخش رادیو در آن روزها بودند.
این جمع در واقع نمادی از جوانی و شادابی و اخلاص و پویایی انقلاب و جامعه انقلابی بود و به برکت همین خصوصیات موفق شد کارهای بزرگی را در زمینه کار رسانهای انجام دهد که به طور طبیعی محتاج برنامهریزی وسیع و پیچیده و برخورداری از دانش و بینش آکادمیک در زمینههای جامعهشناسی و روانشناسی و سایر زمینهها است.
اخلاص و پیوند عمیق ایمانی این جمع جوان، بخشی از معجزه انقلاب اسلامی را در بخش رسانهای محقق کرد. با شروع جنگ تحمیلی، جریانی از کار خودجودش رسانهای مبتنی بر اصل هدایت و بسیج روانی جامعه در حال انقلاب و جنگ شکل گرفت و مقدمه و بنیان یک برنامه هدفمند و منسجم موفق چندساله شد. البته پشتوانه دیگری هم وجود داشت که آن هم روح مسوولیتدهی و اختیاردهی موجود در انقلاب بود، که اگر نبود بروز آنهمه استعداد و خلاقیت و عملی شدن خیلی کارها ممکن نبود. طبعا وقتی که رسانهای نیروهای خود را از دل چنین جامعهای شناسایی و جذب میکند در برابر حادثه عظیمی مثل دفاع هشتساله در برابر جهان استکبار هم میتواند به بهترین وجه ایفای نقش کند. وی افزود: رادیو در حقیقت در مرکز یک جریان دوسویه قرار گرفته بود. زیرا هم گیرنده پیامها و الهامهای حرکت خودجوش جبهه و جنگ بود و هم تقویتکننده و عامل گسترش و تثبیت و نهادینهسازی آن فرهنگ به حساب میآمد. این افتخار بزرگی برای یک رسانه است که بیانکننده پیام جامعهای معیارساز باشد. جامعهای که زن 34 ساله آن، همانند همسر زهیربن قین، همسر خود را روانه جبهه میکند و با افتخار میگوید که من یک همسر شهیدپرور یا یک مادر شهیدپرور هستم. رسانهای که این پیام را دریافت میکند و میخواهد انتقال بدهد برای فراوری این پیام باید اهمیت داشته باشد. یعنی عوامل که در این رسانه هستند بیگانه با آن فضا نباشند و پیام را کاملا هضم کنند تا بتوانند آن را با همان محتوای عقیدتی و عاطفی انتقال بدهند
نیروهای گرداننده رادیو در آن روزها نوعا جوانهای زیر 25 سال بودند و توجه به این نکته شکوه خلاقیتی را که صورت گرفت قابل درکتر میکند. من که خودم در مقایسه با سایر دوستان همکار میانسال بودم، شهادت میدهم که هوشیاری، هنروری و درک معادلات سیاسی در گروهی که رادیو را در طول دفاع مقدس اداره کردند در حد اعلی بود و این معجزهای بود که میتوان آن را مکمل ظهور فرماندهان بیستوچندساله در خطوط مقدم و ستادهای فرماندهی لشکرهای سپاه اسلام دانست. اگر امثال شهید افشردی در هیأت فرماندهان طراح پیچیدهترین عملیات نظامی ظاهر شدند، جوانان بیست تا بیستوپنجسالهای هم در رادیو بودند که مثل تئوریسینهای عالیرتبه تبلیغات نظامی و رسانهای عمل میکردند و این یکی از شگفتیهای دفاع مقدس بود.
من به عنوان کسی که دو و نیم سال در دانشکدههای پیشرفته آمریکا دورههای پیچیده و فشرده مهندسی شناسایی و نگهداری سیستمها را که یک رشته نظامی تخصصی است گذراندهام و با توجه به آنکه نگاه مهندسی یک نگاه کاملا استدلالی دودوتا چهارتاست، به شما میگویم که بارها در طول فعالیت رادیویی در رابطه با جنگ میدیدم که نتیجه دو دو تا به جای چهارتا پنج تاست. در خیلی از موارد با توجه به مقدمات موجود انتظار طبیعی این بود که اصلا جوابی عاید نشود، اما نتایج عالی عاید میشد. همانطور که در خطوط فرماندهی و اجرای عملیات با موارد بیشماری مواجه میشدیم که ضریب خطا و ریسکش بالای 50 درصد بود اما به موفقیت میانجامید و معادلات را به هم میزد
میخواهم بگویم در کار رسانهای ما هم مثل هر کار دیگری خطا و تناقض وجود داشت؛ اما در یک جمعبندی و با استظهار به تجربههای دوران انقلاب، دل گواهی میداد که موفقیت با ماست. حتی خاطرات این تجربه، موجب تجدید حس تعلق به یک جریان ماندگار و پویای تحولسازی است. حس میکنم که علیرغم واقعیتهای موجود امروز، آن تجربه در درون ما هنوز جریان دارد و دورههای رشد خود را طی میکند. وقتی قرار میشد برای تهییج رزمندگان اسلام در آستانه یا طول یک عملیات تلاش کنیم و به نیروهای اسلام روحیه و شادابی بدهیم و در عینحال نبض عمومی جامعه را با نبض جبههها هماهنگ کنیم، در حین چنین کاری خبر از تلفات سنگین نیروهای خودی میرسید، اما مسئولیت ما ایجاب میکرد که همچنان شادابی خود و رادیو را حفظ کنیم و نه تنها به ملت بلکه به رزمندهای که بهتر از ما از تلفات وارده خبر داشت روحیه و نشاط و احساس قدرت بدهیم.
طبعا چنین تجربهای نمیتواند خالی از خطا باشد؛ اما مهم این بود که ضریب خطا را پایینتر بیاوریم و این کار با پیوند عمیق عاطفی و پرهیز یکایک همکاران از خودخواهی، تنبلی، بیصداقتی و تکروی ممکن میشد. این حقیقت حاکم و جاری و ساری در رادیو به عنوان رسانهای بود که نیروهای خو را باور کرده بود و این باور به حقیقت و تعهد و صداقت تکتک اعضا موجب کاهش ضریب خطا به حداقل میشد
ایمان، اعتقاد و اعتماد از یک طرف و استقبال از نگاه اصلاحی از طرف دیگر و تأکید بر باز گذاشتن دست نیروها برای اتخاذ و ابراز تصمیم و تدبیر و ارایه فکر و استعداد از جهت سوم، همه ما را وامیداشت که همواره در پی انجام حرکتی بهتر از حرکت قبلی باشیم
کارمان را علاوه بر معیارهای عادی و سازمانی با آرمانهایمان میسنجیدیم و همیشه خودمان را به ملت بدهکار میدیدیم. امثال مرحوم سیدحسن حسینی در چنین فضایی رشد کردند و تبدیل به ستونهای فرهنگ و ادب انقلاب شدند
اخلاص سیدحسن حسینی در تمام حرکات و سکنات و در واژهواژه شعرش انعکاس و تجلی داشت. اوایل کار رادیو جبهه که آقای خزایی و آقای جولایی (به عنوان تهیهکننده) مأمور راهاندازی این رادیو با روزی سه ساعت تولید شدند، طبعا کار عادی من به عنوان گوینده سایر برنامهها و گوینده پخش هم ادامه داشت. یک روز که ضمن پخش زنده، غزل سیدحسن حسینی را با مطلع «میروم مادر که اینک کربلا میخواندم» اجرا کردم آقای خزایی گفت: فکر نمیکنی این غزل را زیاد در برنامهها تکرار میکنی؟ گفتم دلیلش این است که این غزل روح دارد. بعد ناخودآگاه شروع کردم دوباره غزل را برای ایشان خواندن که: مهلت چون و چرایی نیست مادر الوداع / زانکه آن جانانه بیچون و چرا میخواندم / یا علی گویان سرود لاتخف سر میدهم / کز نجف آنک علی مرتضی میخواندم / بانگ هل من ناصر از کوی جماران میرسد / در طریق عشق حق روح خدا میخواندم.
در واقع، حسینی، شخصیتی بسیار متأثر از سیدالشهدا (ع) و حضرت عباسبن علی (ع) داشت و همواره پیرو راه مولای خود بود که در این دو بیت آن حضرت را این طور توصیف میکند: کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت / با زخم نشان سرفرازی نگرفت / زین پیش کسی دلاورا چون تو شگفت / حیثیت مرگ را به بازی نگرفت.
آن روز به آقای خزایی گفتم که یک روحی در این غزل هست که ناخودآگاه ذهن مرا به طرف خود میکشد. خیلی از نوشتههای ویژه دوستان ما در رادیو و مخصوصا در ایام عملیات چنین روحی داشت و نگاهی که آن جمع به دفاع مقدس داشت اصلیترین عامل توفیق عظیم ما در راهاندازی رادیو جبهه شد؛ و الا اگر به بهترین برنامهسازان دنیا بگویید امروز تصمیم گرفتهایم و از هفته بعد میخواهیم چنین رادیویی داشته باشیم خواهند گفت غیرممکن است.
کاری که آقای خزایی واقعا در زمان کوتاهی از زمان ابلاغ شروع کرد و از همان روز اول، روزی سه ساعت برنامه روی آنتن رفت. این سعادتی برای همه ما بود که در یک دوره استثنایی تاریخی وارد عرصه زندگی اجتماعی شدیم. دفاع مقدس ما بعد از جنگ جهانی دوم سنگینترین جنگ کلاسیک جهان معاصر بود. این جنگ بلافاصله بعد از باشکوهترین انقلاب تاریخ بر ما تحمیل شد و نسل ما شاهد همه این صحنههای استثنایی و از جمله باشکوهترین استقبال تاریخ از یک رهبر و نیز باشکوهترین بدرقه و تشییع پیکر یک رهبر بود. ما در فاصله آن استقبال و بدرقه چیزهایی را دیدیم که به انسان یک دید ویژه میدهد و موجب نگاه متفاوتی به هستی میشود.
با توجه به تجربه چندسال اول انقلاب و جنگ و نظر به اینکه بنده و یکی دو تا از همکارانم پای ثابت برنامههای ویژه ایام عملیات در پخش رادیو بودیم، آقای خزایی بنای کار را بر استفاده از همین افراد گذاشته بودند و تیم تهیهکننده و نویسنده و گوینده خاصی که به تدریج در این 3 یا 4 سال شکل گرفته بود بلافاصله با تصویب راهاندازی رادیو جبهه، مأموریت تولید روزانه 3 ساعت برنامه را به عهده گرفت. آنوقتها همه فضا و امکانات ما در ساختمان فرسوده میدان 15 خرداد با آن استودیوها و دستگاههای قدیمی خلاصه میشد و در چنان شرایطی کار ما درواقع حتی از جهت تعیین میزان سهم موسیقی و مطلب در برنامهها هم نوعی معیارآفرینی مجدد بود.
براساس معیارهای موجود جهانی یک برنامه رادیویی شامل 30 درصد مطلب و 70 درصد موسیقی است. ولی کار ما دقیقا برعکس بود و درواقع در هر ساعت برنامهای که تولید میشد معادل دو و نیم ساعت برنامه معمولی رادیویی مطلب خوانده میشد. در نتیجه هر روز برنامه رادیویی جبهه که ظاهرا سه ساعت بود، معادل 5/7 تا 8 ساعت برنامه معمولی، مطلب و گویندگی داشت و فشار این امر بیش از همه متوجه نویسنده و گوینده بود. نورشاهی ادامه داد: گاهی نوشتههای موجود به قدر کافی نبود و من برای پیشگیری از عوارض چنین احتمالی همیشه چندین کتاب و مجله و روزنامه همراه داشتم که اگر مطالب کم میآمد به آنها متوسل میشدم. نویسندهها زمان کافی برای فکرکردن و تدارک ذهنی این همه مطالب در اختیار نداشتند. تهیهکننده هم که در شرایط عادی باید یکی دو ساعت را صرف انتخاب موسیقی و سایر تدارکات یک برنامه روزانه کند برای چنین برنامه فشردهای چندبرابر وقت لازم داشت، اما حتی چند دقیقه هم نمیتوانست به اینگونه تدارکات اختصاص بدهد
معمولا تهیه یک برنامه معمولی دوبرابر زمان خود برنامه وقت میبرد. لذا ما به طور طبیعی باید برای ضبط سه ساعت برنامه بیش از 6 ساعت در استودیو میبودیم و این زمان با توجه به غیرمعمولی بودن برنامههایمان معمولا به بیش از 8 ساعت میرسید. تازه بعد از این مرحله کارهای دیگری برعهده تهیهکننده بود که دیگر مجالی برای انتخاب موزیک و تدارکات مشابه دیگر باقی نمیگذاشت. گاهی نویسندهها در همان استودیو به نوشته ادامه میدادند و مطالب به محض خارج شدن از دست نویسنده خوانده میشد.
گاهی به جای آنکه تهیهکننده موسیقی را متناسب با متن انتخاب کند از او میپرسیدیم چه موسیقی یا موزیکی آماده داری و بعد سعی میکردیم متنی متناسب با آن موسیقی آماده کنیم. کارکردن به این روال انصافا بسیار مشکل و طاقتفرسا بود. اما حاصل کار بسیار شیرینتر میشد و ما به خود میبالیدیم که میتوانیم هر روز از عهده چنین امتحان سختی بربیاییم بد نیست نمونهای از تجارب آن ایام را در اینجا ذکر کنم که البته مستقیما مربوط به جنگ نیست اما بیربط هم نیست. یکی از نویسندگان بسیارخوب پخش رادیو در آن روزها آقای فتحالله جوادی بود. یک روز در رابطه با لانه جاسوسی آمریکا که تازه به اشغال دانشجویان پیرو خط امام درآمده بود خبری در بخش خبر نیمروزی خوانده شد. آقای جوادی بلافاصله تفسیری در همان رابطه نوشدند و قرار شد من بلافاصله بعد از اتمام خبر ظرف ده دقیقه آن متن را بخوانم.
وقتی پشت میکروفن قرار گرفتم متوجه شدم آنقدر باعجله و توی هم نوشتهاند که اصلا قابل خواندن نیست. نتیجه اینکه خود آقای جوادی مجبور شد کنار من در استودیو بنشیند و کلمات را زیرگوش من بگوید تا من به همان سرعت تکرار کنم. در عینحال باید مواظب میبودیم که صدای آقای جوادی از میکروفن شنیده نشود. یعنی ایشان باید فوقالعاده آهسته توی گوش من زمزمه میکرد و من باید خیلی با دقت میشنیدم و به سرعت تکرار میکردم.
وقتی از استودیو خارج شدیم گفتم آقای جوادی باور کن این یک شاهکار است که تو ظرف نیمساعت یک تفسیر بنویسی و بلافاصله آن هم در چنین شرایطی اجرا بشود و هیچ تپقی هم زده نشود و شنونده مطلقا ملتفت نشود که ما در چه وضعیتی این مطلب را به او ارائه دادهایم.
از این دست تجربهها فراوان بود و اینکه میگویم ما معیارها را به هم ریخته بودیم یکی از مصادیق و نشانههایش همینطور تجربههاست. وی درباره دلیل ثبت نشدن چنین دستاوردهایی گفت: شاید بیش از همه تقصیر از خود ما باشد. ما که امروز اینها را به عنوان یک دستاورد تحلیل میکنیم، چرا هیچوقت دیگری پیش نمیآید که دور هم بنشینیم و به کاری که بیست سال پیش با هم کردهایم نگاه کنیم؟ ما باید همان وقتها مینشستیم و به این جمعبندی میرسیدیم که این یک دستاورد و یک الگوسازی است و باید ثبت و حراست شود. در سالهای اول بعد از جنگ شاید ثبت و ضبط تجربه رادیو در سالهای دفاع مقدس گرایشی در خود ما و یا تصوری در دیگران ایجاد میکرد که داریم دستاوردی را که مال همه ملت است به نام گروه محدود خودمان ثبت میکنیم، ولی امروز شاید یادآوری خاطرات هم بخشی از ادامه آن جریان عظیم فرهنگسازی و معیارآفرینی است
ما اصولا در ثبت مستندات تاریخی خود جدیت لازم را نداریم. حتی میخواهم بگویم شناخت و توجه چندانی نسبت به ارزشهای مستندسازی نداریم. آمریکاییها در ویتنام آنهمه جنایت کردند و با رسوایی و افتضاح از آنجا بیرون رانده شدند. اما هنوز هم دربارهاش فیلمهایی میسازند که هدف آنها توجیه جنایات آمریکا در ویتنام و افتخارآمیز جلوه دادن آن تجربه ننگآور و شکستخورده است. اما ما در ثبت حماسههای انکارناپذیرمان اهتمام کافی به خرج نمیدهیم. حتی وقتی از عظیمترین صحنههای افتخارآفرینی فرزندان ملت فیلم میسازیم یا درباره آن قصه مینویسیم، جهت و مسیر روشن و چندان وسیعی نداریم و اثری که خلق میکنیم چندان بهرهای از فضای واقعی آن دوران ندارد.
فرهنگ مکتوب ما به شدت تحت تأثیر فرهنگ شفاهی است. تمایل و اتکا به فرهنگ شفاهی و بیعلاقگی به یادداشت برداشتن، امری است که در جامعه ما عمومیت دارد. یکی از کارهای لازم برای جامعه ما، تلاش رسانهها و محافل فرهنگی برای تغییر این فرهنگ است.
به هرحال من نکتهای را که اشاره کردید قبول دارم و تأکید میکنم که به ویژه در یک دهه اخیر و با تحول عظیمی که در زمینه ارتباطات صورت گرفته، دنیای استکباری سعی همهجانبهای برای استحاله فرهنگ ما از طریق عرضه جاذبههای متنوع غربی به جوانها و القاء کهنگی فرهنگ سنتی ما دارد. دفاع هوشیارانه و هنرمندانه از میراثهای فرهنگی قدیم و جدید جامعه تنها راه نجات ما از این خطر همهجانبه است. این خودش یک دفاع مقدس بزرگتری است که توفیق در آن، شناسایی و تجهیز تمام امکانات و سرمایههای موجود و دستاوردهای دفاع قبلی را میطلبد.
اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنیم، کوتاهیهای ما در ثبت و معرفی دستاوردهای رسانهای دوران دفاع مقدس چیزی فراتر از تعارف و تنبلی و غفلت خواهد بود. ما باید درست همان کاری را با این دستاوردها میکردیم که اخیرا با اختراعات و اکتشافات و توفیقات علمی نسل جوانمان میکنیم. در این صورت مطمئن باشید تجربه رادیویی ما در طول دفاع مقدس به تنهایی میتوانست مبنای تحولی در امر مدیریت رسانههای جمعی و منبع ارایه تئوریهای جدید و مقبول جهانی بشود و شاید حتی میتوانست به بازیابی جایگاه «رادیو» در جهان و در عرصه رقابت با سایر رسانهها منجر بشود.
دفاع مقدس، از ابتدا به عنوان یک موضوع اصلی در دستور کار صداوسیما قرار داشت. ستاد تبلیغات جنگ و ستاد فرماندهی کل قوا و تمام نهادهاه و ارگانهای درگیر در جنگ توجه ویژه به نقش رسانه داشتند. اما در عینحال پراکندگی محسوسی در نوع تعامل میان صداوسیما و این نهادها و ارگانها دیده میشد که به سلیقهای بودن امور و تفاوت سلیقهها برمیگشت و در عینحال ناشی از عدم تصور احتمال طولانی شدن جنگ و نیاز به برنامهریزی منظم میان مدت و درازمدت هم بود
این دو عامل نه تنها در نحوه تعامل صداوسیما و به ویژه رادیو با دیگر بخشهای مرتبط با دفاع مقدس بلکه در داخل رادیو و نوع سلایقی که تهیهکنندهها و سردبیرها در برنامههایشان اعمال میکردند، هم موثر بود. مثلا یک روز از تهیهکنندهای که عمده تجارب و سوابقش در زمینه تهیه برنامههای ادبی بود خواسته میشد که برنامه جنگی بسازد و روز دیگر، همین مأموریت به یک تهیهکننده اقتصادی داده میشد. در نتیجه هرکدام از اینها عادات و سلایق خود را در برنامه جنگی هم دخالت میدادند و کمتر کسی به فکر این بود که فرصت تبدیل شدن به تهیهکننده جنگی را با انتخاب یکی دو نفر از نیروهای موجود و متمرکز کردن کار آنها روی این موضوع ایجاد کند. در نتیجه گاهی شباهت برنامههای جنگی رادیو با هم به حداقل میرسید و این پراکندگی - و نه تنوع - منجر به بروز ضعفها، نارساییها و اشکالاتی میشد.
وقتی قرار شد تمام این فعالیتها در یک مجموعه به نام رادیو جبهه متمرکز شود، نفس این تمرکز موجب نظم و هویت متشکل و منسجم و تصمیم جدی تعدادی از نیروها به کارشناس شدن در این بخش شد. حرکتها سمتوسوی مشخصی پیدا کرد. موضع انفعالی رادیو نسبت به فعال یا راکدشدن جبههها تبدیل به موضع برنامهریزی هدایتی برای هر دو شرایط شد و به این منظور رادیو جبهه به طور جدی درصدد دریافت دقیق پیامها و درخواستهای جامعه و پاسخگویی منجسم به آنها برآمد. جامعه مخاطب ما، هم محیط جبهه را دربر میگرفت و هم محیط پشت جبهه را و میان این دو طیف پیامهایی باید ردوبدل میشد تا هم نگرانیهای خانوادهها و رزمندگان از یکدیگر را رفع و رجوع کند، هم ارتباط کسانی را که در پشست جبهه دچار مسأله و تردید میشدند مجددا برقرار کند، هم دغدغههای رزمندگان نسبت به روند جاری زندگی در شهرها را برطرف کند و خلاصه به مجموعه این مخاطبان کمک کند تا کماکان در قالب یک مجموعه، یک ملت، با هدف و آرمان و موضع مشترک ایثارگرانه نسبت به آرمانشان ظاهر شوند و از این طریق گام اصلی تفوق بر دشمن را محکم بردارند. چراکه آرمانزدایی، هویتزدایی و امیدزدایی مهمترین برنامهای است که یک دشمن متجاوز برای رسیدن به هدف خود دنبال میکند و شکست این برنامه مساوی با توفیق ملت در رفع تجاوز و زمینگیر و عاجزکردن متجاوز و نهایتا واداشتن او به قبول شکست است. تجربه رادیو جبهه، بعدها الگویی برای شکلگیری گروههای مختلف رادیویی براساس نیازها و ضرورتهایی شد که شبکههای مختلف رادیو با آن مواجه میشدند؛ ضمن اینکه رادیو جبهه به این گروهها هم ایده و کمک میداد. رادیو جبهه تبدیل به یک مستر کردینیتور (Master Cordinator) شده بود که با حفظ روح فطری خود از خطر تشکیلات زدگی هم در امان ماند. مزایای کار متشکل را دارا شد و عوارض تشکیلات زدگی را از خود دور داشت.
این گوینده رادیو در بیان خاطراتش از پذیرش قطعنامه و حرکت به سمت بازگشت آزادگان و غیرعملیاتی شدن جبههها گفت: من لحظه ورود آزادگان از مرز خسروی را به عنوان مطلع این بخش به یاد میآورم. در آن ساعت ما در پخش رادیو بودیم. روز وفات حضرت زینب یا شهادت حضرت زهرا سلامالله علیها بود. آیتالله موحدی کرمانی مهمان برنامه بودند و بغض سنگینی در گلوها گره خورده بود. من اولین کسی بودم که خبر ورود آزادگان به میهن اسلامی را اعلام کردم. همه خاطرات هشت سال دفاع مقدس را لحظه به لحظه در ذهن خودم مرور میکردم و متحیر بودم که از چه جملاتی برای انجام درست وظیفه خود استفاده کنم. تقریبا هیچکس حالت طبیعی نداشت. در اتاق فرمان و حتی در داخل استودیو سیل اشک از چشمها جاری بود. آمیزهای از التهاب، حیرت، هیجان، شوق و بغض و در عینحال تلاش برای خویشتنداری وجود ما را دربر گرفته بود.
وقتی اعلام کردم که رزمندگان در اسارت ما به خاک وطن بوسه زدند، حس کردم که آن حالت حماسه و عظمت حادثهای که شاهد وقوع آن بودیم بر تمام کشور حاکم شد. آزادگان، سفرای ما در اسارت بودند. سفرایی که استقرارنامههای خود را در میدان نبرد به دشمن ارایه داده بودند و حالا در بازگشت از یک مأموریت الهی به فرمانده کل قوا اعلام وفاداری میکردند. به این ترتیب دوره تازهای آغاز شد. رادیو جبهه بیرق باشکوهی را که سالها بر دوش داشت، حالا باید به نحو دیگری برافراشته نگه میداشت. نورشاهی همچنین گفت: سوژههای اصلی که سالها روی آنها کار کرده بودیم از ما گرفته شده بود و حالا باید با یک نگاه متفاوت به دنبال سوژههای متفاوتی میرفتیم که ادامه راه را بدون کمترین انحراف ممکن کند. شرایط غافلگیرانهای بود که رادیو جبهه با آن مواجه شه بود و باید به سرعت خود را با آن تطبیق میداد. تغییر شرایطی که جبهههای مختلف فرهنگی کشور به تدریج و به مرور با آن مواجه شدند، در رادیو از همان لحظه اول محسوس بود و ما از لحظه اول با این شرایط جدید درگیر بودیم. این یعنی تبدیل رادیو به خط مقدم.
اینها همان نکاتی است که رادیو را به رسانه فردا تبدیل میکند و ضرورت برخورداری برنامهسازان و دستاندرکاران رادیو از نگاه و شناخت عمیق را میرساند. هنر اصلی رادیو در مواجهه با همین شرایط بحران و شرایط انتقال ناگهانی از یک وضعیت فرهنگی - سیاسی به وضعیت جدید است. تجارب سنگینی که رادیو در طول دفاع مقدس و به ویژه در ماههای پس از قطعنامه در این زمینه به دست آورد نیاز به تجزیه و تحلیل و آنالیز دقیق علمی دارد تا تبدیل به یک الگو برای آینده رادیو شود. رادیو در آن سالها و ماهها نقش اصلی را در مدیریت بحرانها داشت و آنچه کردیم نمونه برجستهای از «مدیریت بحران» بود که میتوان آن را در پیشرفتهترین دانشکدههای مدیریت مورد بحث قرار داد و به عنوان یک نمونه درسی پیشرفته ارایه کرد.
نوشتهای به عنوان منشور و دستورالعمل راهبردی در کار نبود. برنامه از پیش تعیین شده وجود نداشت. اگر هم کسی به صرافت این میافتاد که برای مدیریت این مرحله، از نیروهای آموزش دیده و طراح مدیریت فرهنگی و مدیریت استراتژیک استفاده کند، چنین نیرویی در دسترس نبود. نویسندهها به طور فطری، لحن نوشتهها را تغییر دادند. گویندهها به طور فطری لحن گفتارها را عوض کردند. تهیهکنندهها به طور فطری و حسی به دنبال انتخاب موسیقیهای متناسب با شرایط جدید رفتند. تلاش رادیو جبهه به جای هیجانسازی برروی هدف روحیهسازی و حفظ روحیهها متمرکز شد. روحیه دادن و تهییج رزمندهای که به پای خود به جبهه رفته و نتیجه عملیات خود را به چشم میبیند یک کار است و حفظ روحیه رزمندهای که به شهر برگشته، یا آزادهای که از اسارت برگشته و با فضای جدید و شرایط جدید زندگی روبهروست کاری دیگر.
تحسین و تشجیع مردمی که ضرورت دفاع را با پوست و گوشت خود احساس میکنند یک کار است و توجیه و حفظ نشاط جامعهای که با خلأهای روحی بعد از اعلام پذیرش قطعنامه و ضرورتهای اجتنابناپذیر پس از آن و در عینحال با ادامه محاصره اقتصادی و تهاجم فرهنگی مواجه است یک کار دیگر. نورشاهی درباره مفهوم تبلیغات رسانهای گفت: حقیقت رسانه این است که «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» کارشان را با هم انجام میدهند. در حقیقت نظریه سیستمی در این کار به احسن وجه نمود دارد. برجستهتر کردن نقش یک عامل در مجموعه سیستم معنی ندارد. در عینحال، در کار رادیو حریمهای ویژه در عین پیوستگی طوری هستند که ورود به هرکدام با اضطراب و هیجان خاصی همراه است. هرکدام از این کارها حساسیتهایی را دربر دارد که اگر درست دنبال نشود کار بقیه را نمیتواند تکمیل کند و منجر به شکست کار جمع خواهد شد. حتی حالت استقرار نیروهای دخیل در یک برنامه رادیویی یا تلویزیونی به شکل صف نیست، بلکه حالت دایرهوار دارند و پیش و پسی در کار نیست.
با اینحال ممکن است از نظر من به عنوان گوینده، کار گوینده از این جهت حساستر باشد که او مأمور ارایه عصاره نتایج تلاش محقق، نویسنده و دیگران و مسوول برقراری و حفظ رابطه گروه با مخاطبان است. به عبارت دیگر گوینده مسوول انتقام پیام است و اگر منفعلانه برخورد کند و ارزش کار خود و اثر تکتک نفس کشیدنها، حرف زدنها و سکوتهای خود را نشناسد خود و همکارانش را با شکست مواجه میکند.
انتهای پیام