بازگشت مرتضی عقیلی به سینما
مرتضی عقیلی بعد از گذشت 44 سال با فیلم «هایکپی» به کارگردانی علیاکبر ثقفی به عرصه بازیگری در سینمای ایران بازگشت. این بازیگر قدیمی آخرینبار سال 1359 در فیلم سینمایی «پنجمین سوار سرنوشت» به کارگردانی سعید مطلبی بازی کرد و بعد از آن دیگر در این فضا حضور نداشت.
او در دهه 50 در 60 فیلم سینمایی ایفای نقش کرد و در چهار فیلم هم به عنوان کارگردان ظاهر شد. بعد از انقلاب اما مرتضی عقیلی اجازه فعالیت پیدا نکرد و مجبور به مهاجرت شد و زندگی متفاوتی را تجربه کرد. خاطرات او از سالهای مهاجرت بهشدت تلخ است.
عقیلی در نهایت اواخر دهه 90 و بعد از چند دهه دوری به ایران بازگشت و در بهمن 1400 در نمایش «فلزات چکشخوار» به کارگردانی آرش سنجابی و تهیهکنندگی پرویز پرستویی روی صحنه رفت و توجه مردم را جلب کرد. حضورش در این نمایش باعث شد زمینه فعالیتش در سینما هم فراهم شود و حالا او در 81سالگی با «هایکپی» دوباره روی پرده نقرهای ظاهر شده که دیروز چهارشنبه به اکران عمومی درآمده است.
در این فیلم ابوالفضل پورعرب هم بازی کرده که در این سالها خیلی کم در سینما حضور داشته و آخرین حضورش در سینما به سال 1401 و بازی در «چند میگیری گریه کنی2» ساخته علی توکلنیا برمیگردد؛ فیلمی که موفقیتی برای این بازیگر در پی نداشت. حضور این دو بازیگر مشهور در کنار هم موقعیت جالبی را رقم زده و برای علاقهمندان سینما کنجکاویبرانگیز است.
داستان «هایکپی» درباره دو رفیق قدیمی است که سالها پیش با زنی که به آمریکا مهاجرت کرد، روی زمینی شریک بودند. پس از گذشت چهل سال، فرزند آن زن برای گرفتن سهمش به ایران برمیگردد و ورود او، گذشته فراموششده و اختلافات قدیمی میان دو دوست را دوباره زنده میکند. داستان این فیلم بهنوعی مربوط به مهاجرت است. مفهوم مهمی که عقیلی بعد از بازگشت به ایران بارها درباره آن و سالهای سخت زندگیاش در غربت حرف زده است.
او سال 1400 بعد از حضور دوبارهاش روی صحنه تئاتر گفت: «در آنجا تلاش کردم کار تئاتر انجام دهم اما تجربههای موفقیتآمیزی نبود و به لحاظ روحی افسرده شدم و مدام در خانه بودم و بیشتر اوقات گریه میکردم. پدر و مادرم را زمانی که در غربت بودم از دست دادم و به لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم. تنهایی در خیابان قدم میزدم و برایشان اشک میریختم. در مقطعی از زمان شبها تب و لرز داشتم و بهمرور رنجور و رنگپریده شدم.
در مراجعه به پزشک به من گفته شد که مبتلا به سل شدهام و همه اطرافیانم باید قرنطینه شوند. خیلی به لحاظ ذهنی درگیر شده بودم به همین خاطر به فرهنگ لغات معین مراجعه کردم تا ببینم درباره بیماری سل چه چیزهایی نوشته، در آن فرهنگ لغات آمده بود که بیماری سل یعنی «مرض دق» و علائم آن را هم نوشته بود.
یک شب با خودم شروع به فکر کردن و حرف زدن کردم درباره اینکه چه کسی هستم و در غربت چه میکنم، کسی من را نمیشناسد و با من سلام و احوالپرسی نمیکند. با خودم کنار آمدم و به سراغ کارهای دیگر گشتم و بهعنوان راننده امداد خودرو مشغول به کار شدم و حدود 3 سال به آن کار مشغول بودم.»
عقیلی درباره رویای بازیگری بعد از بازگشت به کشور توضیح داد: «در غربت تمام وجود و سلولهای من به فکر ایران بود. من در آن سالهای غربت مدام به این فکر میکردم که وقتی به ایران بازگردم چه فیلمی را بسازم و چه تئاتری را روی صحنه ببرم و برای این امر فیلمنامه و نمایشنامه نوشته بودم. من هیچوقت نتوانستم خود را با خارج از کشور تطبیق دهم و به همین خاطر زبان انگلیسی را خیلی خوب یاد نگرفتم زیرا به بچههای خود میگفتم که در خانه فقط باید به زبان فارسی صحبت کنیم.
ما طی سالهای گذشته و زندگی در غربت، همچنان فرهنگ ایرانی خود را حفظ کردهایم، خوشبختانه این غربت 40ساله نتوانست خصلتهای من را تغییر دهد زیرا همیشه چشمم به ایران بود و در رویای خودم میدیدم که باز هم به ایران بازمیگردم و روی صحنه تئاتر میروم یا مقابل دوربین به ایفای نقش میپردازم.».
یکی از مهمترین اتفاقات جشن سینمایی حافظ در سال گذشته تقدیر از مرتضی عقیلی به خاطر یک عمر فعالیت هنری بود. او که برای اولینبار در این مراسم حضور یافته بود جملاتی را بیان کرد و لحظاتی احساسی را رقم زد.
او گفت: «حال بدی دارم و حال خوشی دارم. یاد روزی افتادم که مادرم آمد ما را در قبرس ببیند. شروع کرد به خندیدن و گریه کردن و گفت خندهام برای این است که تو را دوباره دیدم و گریهام برای این که بابات نیست تو را ببیند. امشب ذوق من برای این است که شما اینجایید و شمایید که مرا باور دارید و بغض من برای اینکه یاران من، دوستان من، استادان من آرزوی یک همچین شبی را داشتند و بهشان ندادند! مثل محمدعلی فردین، رضا بیک ایمانوردی، ناصر ملکمطیعی و زنده باشد انشاءالله بهروز وثوقی. به امید روزی که برای هیچ هنرمندی حکم ممنوعیت نیاید.»