باز گو از نجد و از یاران نجد
تهران - ایرنا - روزنامه شرق در مطلبی نوشت: سالها پس از حادثه کربلا بعضی قبایل و خانوادهها که در شام یعنی محل دارالخلافه یزید زندگی میکردند، به القاب جدیدی معروف شدند مانند بنیالسراویل، بنو اسنان، بنوالمکبری، بنوالطشتی و امثال آنها. علت این نامگذاری به خاطر خوشخدمتی و کارهایی بود که پدران یا بزرگان این خانوادهها در ماجرای کربلا و پس از آن انجام داده بودند و به آن افتخار میکردند...
روزنامه شرق 22 مهر یادداشتی به قلم سعید محبی پژوهشگر منتشر کرد در گزیده ای از آن میخوانیم: جزئیات قضیه کربلا و شهادت امام حسین(ع) و اصحاب آن حضرت را دوست و دشمن هریک از دیدگاه خود نوشتهاند. خواندن و شنیدن آن از زبان دشمنان، آلوده به تحریف و تخفیف است و از زبان دوستداران اهل بیت، گاه آمیخته با مبالغه است؛ اما برای اینکه عمق این فاجعه هولناک و جنایتی که در حق آن حضرت و اهل بیت و اصحاب وی روا داشتند، بهتر معلوم شود، یک نمونه را از زبان یکی از همان دشمنان تبهکار که ظاهرا در صحنه حاضر بوده، بشنویم. زحربن قیس که از کربلا برگشته بود، وقتی به قصر یزید در شام آمد و خواست وفاداری و خدمتگزاری خود را نسبت به خلیفه ابراز کند، ماجرای روز عاشورا را در چند جمله اینگونه توصیف کرد:«ای یزید! تو را مژده باد به پیروزی و یاری خداوند! حسین بنعلی با هجده تن از خویشان و شصت تن از پیروان و اصحابش نزد ما آمد. به آنها گفتیم یا تسلیم شوید و حکم امیر عبیدالله بنزیاد را بپذیرید یا جنگ کنید. آنها نپذیرفتند و جنگ را برگزیدند. همین که آفتاب سر زد، گرد آنان را گرفتیم و محاصره کردیم. آنها چون کبوترانی که از چنگال باز فرار کنند به هر سو رو میآوردند و میگریختند که پناهگاهی بجویند. ای امیرالمؤمنین! به خدا آنقدر طول نکشید که کسی در چاشتگاه به خواب رود که همه آنها را از دم شمشیر گذراندیم. اینک تنهای آنها برهنه، تنپوش آنان خون و چهرهشان خاکآلود است. آفتاب بر آنها میتابد و تنشان را میگدازد و باد از هر سو بر بدنهایشان میوزد و جز کرکسها کسی سراغ آنها نمیرود» (طبری، ج7، ص 377).گرچه این گزارش هم آمیخته به تملق است و هم مبالغهآمیز به نظر میرسد، اما گوشهای از وسعت فاجعه را بیان میکند و از عمق سبعیتی حکایت میکند که سپاه عبیدالله زیاد نشان دادند. راستی، آدمی از درک این همه تبهکاری و ددمنشی که در حق فرزند پیامبر (ص) روا داشتند، درمیماند و جز این نمیتواند بگوید که شیطان بر جان ایشان چیره شده بود و یاد خدا و انسانیت که بود پاک از جان و دل آنها فراموش شده بود.
بههرحال آنچه مسلم است، در محرم سال 60 هجری پس از چند روز محاصره امام حسین و اصحاب او در دشت کربلا و قطع آب و آذوقه بر ایشان، ظرف چند ساعت و چنانکه این گزارشگر بیان میکند همه اصحاب آن حضرت را بهجز کودکان و زنان کشتند و به این مقدار بسنده نکردند، بلکه طبیعت جاهلی خود را بهنهایت نشان دادند و قساوت و بیرحمی را به اوج رساندند: بر ابدان شهیدان اسب تاختند، خیمهها را آتش زدند، اموال آنها را غارت کردند و علیبنالحسین(ع) و زنان و کودکان را بهعنوان کافر و خارجی که علیه حکومت یزید قیام (خروج) کردهاند، اسیر کردند و به سمت کوفه و سپس به شام نزد یزید بردند. البته در مجلس یزید حضرت سجاد (ع) و حضرت زینب کبری(س) بدون هیچ واهمهای آن خطبههای غرا را خواندند و درنهایت شجاعت، یزید و اطرافیان او را رسوا کردند و در جواب یزید که گفت دیدی خداوند با برادرت چه کرد، زینب فرمود من جز زیبایی ندیدم (ما رأیت الا جمیلا). نیز گفت اینها مردمیاند که خداوند کشتهشدن را بر ایشان نوشته و خود بهسوی قتلگاهشان بیرون آمدند (هولاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم). در آن مجلس، کار به جایی رسید که یزید را وحشت گرفت و سعی کرد اسیران را احترام کند و حتی از کشتن امام حسین(ع) تبری جست و آن را به گردن عبیدالله زیاد انداخت که البته آشکارا دروغ میگفت و قلبا از شهادت آن حضرت خشنود بود. درباره بغض معاویه و فرزندش یزید با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و اهل بیت او و تبلیغات سوئی که علیه ایشان کرده بودند، نمونههای فراوانی در کتب تاریخی وجود دارد. برای اینکه گوشه کوچکی از مظلومیت امام حسین(ع) حتی پس از شهادت آن حضرت معلوم شود و بدانیم که بنیامیه چه جو مسموم و تبلیغات گستردهای ضد اهل بیت پیامبر (ص) ایجاد کرده بودند، بد نیست این چند جمله را از قول «کراجکی» بخوانیم. او مینویسد سالها پس از حادثه کربلا بعضی قبایل و خانوادهها که در شام یعنی محل دارالخلافه یزید زندگی میکردند، به القاب جدیدی معروف شدند مانند بنیالسراویل، بنو اسنان، بنوالمکبری، بنوالطشتی و امثال آنها. علت این نامگذاری به خاطر خوشخدمتی و کارهایی بود که پدران یا بزرگان این خانوادهها در ماجرای کربلا و پس از آن انجام داده بودند و به آن افتخار میکردند و خود را به آنها لقبها میخواندند. مثلا بنیالسراویل کسانی بودند که لباس امام حسین(ع) و اصحاب او را غارت کرده بودند، بنوالسرج همان سوارانی بودند که بر ابدان مطهر آن حضرت و شهیدان کربلا تاخته بودند و بعضی از آنها نعل اسبهای خود را به نشانه افتخار بر بالای خانه خود آویزان میکردند. بنواسنان خانوادههایی بودند که خودشان یا پدران آنها سر مقدس ابیعبدالله را بر بالای نیزهها تا شام حمل کرده بودند و بنوالمکبری همان ناپاکان بیدینی بودند که بهدنبال این نیزهداران، تکبیر میگفتند و هلهله میکردند و بالاخره بنوالطشتی کسانی بودند که در مجلس یزید سر مقدس آن حضرت و شهدای کربلا را در طشت نهاده بودند و به آن جسارت ورزیدند و چوب میزدند. راستی چه سبعیتی بالاتر از اینکه عدهای تبهکار به نام اسلام و پیروان دین رسول خدا رفتاری با امام معصوم روا دارند و او را همراه همه اصحاب و یارانش یکجا شهید کنند و خانواده رسول خدا را به بهانه عصیان و «بغی» بر امیرالمؤمنین یزید (!) اسیر کنند و حتی به این هم اکتفا نکنند و به تبعیت از افتخارات جاهلی از اینکه سر آن حضرت را بر نیزهها بلند کرده و تکبیر گفتهاند یا با اسب بر بدن شهیدان تاختهاند، برای خود لقب افتخار و نشان مباهات بسازند! بیجهت نبود که حضرت سجاد 35 سال در مصیبت کربلا میگریست و هرگاه آب و غذا برای ایشان میآوردند، سخت به گریه میافتاد؛ بهطوریکه وقتی یکی از خدمتکاران ایشان که شاهد این منظره بود گفت اینطور که شما بیتابی میکنید، میترسم که هلاک شوید، امام سجاد (ع) فرمودند: من در کربلا چیزهایی دیدم و میدانم که شما نمیدانید و هر وقت یاد شهادت پدرم و قتلگاه فرزندان و اصحاب او میافتم، اشک و غصه راه را بر گلویم میبندد.
منبع: روزنامه شرق *س_برچسبها_س*