بررسی روایت کاپوتی از سلاخی خانواده آمریکایی توسط دو سارق مسلح
ارائه روایت کتاب «در کمال خونسردی» شامل گزارش ترومن کاپوتی از چگونگی قتل یکمزرعهدار آمریکایی توسط دو سارق مسلح، پیشینهها و اتفاقات پس از آن، مانند خود ماجرا در کمال خونسردی انجام میشود.
ارائه روایت کتاب «در کمال خونسردی» شامل گزارش ترومن کاپوتی از چگونگی قتل یکمزرعهدار آمریکایی توسط دو سارق مسلح، پیشینهها و اتفاقات پس از آن، مانند خود ماجرا در کمال خونسردی انجام میشود.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: جنایت یا تراژدی کشتار خانواده کلاتر در مزرعه خانوادگیشان در کانزاس، سال 1959 توسط پری اسمیت و ریچارد هیکاک رخ داد و باعث شد ترومن کاپوتی نویسنده آمریکایی کتابِ اینماجرا را سال 1966 در ژانر ناداستان به چاپ برساند. البته کتاب موردنظر از دید خود کاپوتی ناداستان است و بسیاری دیگر آن را یکرمان یا اثری داستانی میدانند. ترجمه فارسی اینکتاب هم شهریور 1401 بهقلم لیلا نصیریها توسط نشر چشمه منتشر شد.
خلاصه تراژدی مورد اشاره به اینترتیب است که دو دزد سابقهدار آمریکایی که در زندان با یکدیگر آشنا شده بودند، به نیت سرقت از گاوصندوق یکزمیندار ثروتمند کانزاسی، شبانه وارد مزرعه و خانه بزرگش شدند و پس از اطلاع از اینکه گاوصندوقی در کار نیست، دست و پای مزرعهدار، همسر، دختر و پسرش را بسته؛ خودش را گلو بریده و سپس به او و دیگر اعضای خانوادهاش شلیک کردند و آنها را کشتند.
کتاب کاپوتی 4 فصل اصلی با عناوین «آخرین کسی که آنها را زنده دید»، «افراد ناشناس»، «جواب» و «گوشه» دارد که عنوان فصل آخر یعنی «گوشه» کنایه از عبارتی است که زندانیها و مردان قانون آمریکایی برای ایستگاه آخر اعدامیها و مکانی که دو قاتل اینپرونده در آن اعدام شدند به کار میبردند. با اینکه کاپوتی معتقد بود کتابش داستانی نیست اما همه عناصر یکرمان پلیسی که برگرفته از واقعیت باشد ازجمله تعلیق و جابهجاییهای زمانی و مکانی را دارد.
مقتولان خانواده کلاتر که کشتارشان موضوع کتاب «در کمال خونسردی» شد
«در کمال خونسردی» آینه تمامنمایی از وضعیت اجتماعی مزرعهداران و ثروتمندان جنوبی آمریکا در دهه 1950 یعنی یکدهه پس از پایان جنگ جهانی دوم است. از اینرو و با توجه به اینویژگی است که کتاب، ویژگیهای اجتماعی مردمان ایالتهای جنوبی آمریکا، کشاورزی و مناسبتهای رفتاری و خانوادگیشان را با جزئیات تصویر میکند. به همیندلیل، مخاطب، «در کمال خونسردی» را پر از خردهقصه آدمها و اماکن و موضوعات اجتماعی مییابد. خردهقصههایی که برخی از آنها شاید باعث طولانیترشدن غیرضروری متن شدهاند. توضیح بیشتر آنکه کتاب، یکسری قصههای فرعی درباره آدمهای فرعی دارد که مخاطب را تا حدودی از جاده قصه اصلی دور میکنند. در همینزمینه برخی نامههایی که متنشان بین روایت اتفاقات درج شده، در فرازهایی صبر و تحمل مخاطب را محک میزنند. شاید اینجزئینگریهای افراطی را باید مربوط به فیلمنامهنویس و نمایشنامهنویس بودن کاپوتی یا سلیقه مخاطبانش در دهه 1950 آمریکا دانست.
در کتاب پیشرو، چندگروه آدم و شخصیت حضور دارند که مسیر روایت بین آنها در چرخش است. در اینچرخشها با توجه به هماننگاه اجتماعی که نویسنده دارد، ویژگیهای اعتقادی و مذهبی فرقههای مسیحی برخی نقاط آمریکا تشریح میشود. یکی از مسائل اجتماعی که در اینکتاب به آنها اشاره میشود، تاثیر آسیبهای اجتماعی دوران رکود اقتصادی (دهههای 1920 و 1930) بر تربیت پری اسمیت قاتل اصلی پرونده و خرابشدن شخصیتاش است. اینمرد که در جنگ کُره در ارتش آمریکا حضور داشته، در کودکی بهدلیل واگذاری به نهادهای تربیتی و اصلاح اجتماعی، با راهبهها و جماعت مذهبی مسیحی طرف بوده و برخوردهای تند و خشنی از راهبهها دیده و همینمساله باعث تنفرش از آدمهای مذهبی و موضوعات اعتقادی شده است.
در چندفراز از «در کمال خونسردی» اشاره میشود که آدمهای پولدار عموما قِسِر در میروند و تقاص و حسابپسدادن برای آدمهای طبقه فرودست جامعه است. کاپوتی، در جریان گزارشش از جلسات محاکمه دو قاتل و روایت تاثیرات اینمحاکمه بر جامعه، به بیتفاوتی طبقه آریستوکرات هم نسبت به محاکمه اشاره کرده است.
قاتلان پرونده؛ هیکاک سمت راست و پری اسمیت سمت چپ
اما از نظر ساختاری و کاری که کاپوتی در ساختن اینبهقولخودش «ناداستان» کرده، باید به آگاهی و اشراف کاپوتی به تکنیکهای داستاننویسی اشاره کنیم. در فرازهایی از کتاب، زمان را در یکلحظه متوقف میکند و سراغ گذشته و اتفاق دیگری میرود. سپس دوباره به همانلحظه متوقفشده برمیگردد و ادامه روایت ماجرا را پی میگیرد. یکنمونه از اینرویکرد، جایی از داستان یا روایت است که کنیون (پسر مقتول خانواده) مشغول زدن روغنجلا به چوب است. اینلحظه نگه داشته میشود و روایت تا چندصفحه بعد، مربوط به زمان و مکان دیگری است. اما پس از چندصفحه دوباره به همانلحظه روغنجلا زدن برمیگردیم.
همانطور که به عنصر تعلیق و دیگر تکنیکهای داستاننویسی در کتاب «در کمال خونسردی» اشاره کردیم، بد نیست به پیشخبر و آنونسدادنهای راوی دانای کل هم اشاره کنیم. مثلا در فرازی گفته میشود «... خبر نداشت آخرین روز زندگیشه...» بنابراین مخاطبی که در حال دنبالکردن سطور و صفحات است، میداند بناست برای اینشخصیت اتفاقی بیافتد و به قتل برسد. یا در فرازی دیگر مثل «... روز بعد که شهادت داد...»، مخاطب متوجه میشود اینشخصیت بناست یکی از شاهدان پرونده باشد.
با استفاده از همینرویکرد و دادن سرتیترهای هدفدار است که مخاطب اینکتاب، در فرازهایی در انتظار اتفاق ناخوشایند به سر میبرد. در فصل اول کتاب، اینانتظار در 2 اتفاق خلاصه میشود؛ اول انتظار برای قتل خانواده کلاتر که راوی، دو قاتل را هر لحظه به آنها نزدیکتر میکند و دوم قتل رانندههای سرراهی که دو قاتل میخواهند در جاده سوار خودروشان شوند.
عنصر دیگر سازنده داستان «در کمال خونسردی» تحلیل روانشناسی است. کاپوتی در مقام نویسنده و راوی دانای کل، قضاوت یا تحلیل شخصیای در اینباره ندارد اما صفحات زیادی را به تحلیل روانشناسان و نتایج بررسی روانشناسان دخیل در پرونده اختصاص داده و اینکار تا جایی پیش میرود که گویی کاپوتی با قاتلان همدردی میکند و در پی صدور حکم بیگناهی آنها بهدلیل مشکلات روحی و روانی است.
با برگشت به بحث رویکرد اجتماعی ترومن کاپوتی در کتاب، باید گفت مولف تلاش کرده انگیزههای اجتماعی و شخصی قاتلان پرونده کشتار خانواده کلاتر را تشریح کند. ایناتفاق در مورد انگیزههای اجتماعی موفق بوده اما انگیزههای شخصی دو قاتل با وجود توضیحاتی که در متن وجود دارد، تاحدودی مبهم و غیرصریحاند.
نکته مهم درباره اینکتاب یعنی گزارش ترومن کاپوتی از پیشینه، خود قتل و اتفاقات پس از آن، این است که اینگزارش هم به توجه به تلاش مولف برای داستانینشدنش، یکروایت بیتعارف و بیاحساس است؛ مثل شرایطی که عناصر فعال ماجرا یعنی دو مرد قاتل هنگام ارتکاب جنایت داشتهاند؛ در کمال خونسردی.