شنبه 3 آذر 1403

تراژدی نژادپرستی در سینمای غرب

خبرگزاری فارس مشاهده در مرجع
تراژدی نژادپرستی در سینمای غرب

به گزارش گروه دیگر رسانه‌های خبرگزاری فارس، محمدحسن شاهنگی عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی طی یادداشتی نوشت:

یکی از پدیده‌های زشتی که بشر، سالیان دراز با آن دست به گریبان بوده، نژادپرستی و در نوع مشخص آن برتری نژاد سفید بر سیاهان است؛ نادیده گرفتن تمام حقوق انسانی سیاهان و محروم ساختن آنها از همه مراتب اجتماعی در این خصوص اتفاق می افتد. آنچه بر سیاهان رفت زمینه‌ساز خلق آثار فراوانی در سینما شد. رمان های «کلبه عمو تم» نوشته پیچر استوو و «ریشه‌ها» نوشته آلکس هیلی در جلب توجه نگاه فیلمسازان موثر بود؛ از بعد از جنگ جهانی دوم، فیلمسازان بر آن شدند که حقایق تلخ تبعیض‌نژادی را به کمک فیلم نشان دهند.

نخستین فیلمی که به موضوع نژادپرستی (برتری سفید بر سیاه) پرداخت فیلم مشهور «تولد یک ملت» (ساخته دیوید وارک گریفیث) بود. فیلم به دلیل طرفداری از کوکلس کلان‌ها مورد نکوهش قرار گرفت. نمایش فیلم در بسیاری از شهرهای آمریکا با اعتراض و آشوب روبهرو شد. امروزه هم سازمان مخوف کلان‌ها، اگر نتواند سیاهان را لینچ [مقطعه قطعه] کند، در مراکز و جاهایی که صاحب قدرتند، از ورود و نفوذ سیاهان جلوگیری می‌کنند. تا مدتها، حتی فیلم‌سازانی که برده‌داری و تبعیض نژادی را رد می‌کردند، در فیلم‌های خود هرگز نقش اصلی را به سیاهان واگذار نمی‌کردند. سیاهان در فیلم‌های آنها تبدیل می‌شدند به خدمتکارانی خوب و باوفا در قبال سیاه‌پوستانی که دست به جنایت می‌زدند. در ابتدای فیلم «تولد یک ملت» آمده براساس یک داستان واقعی! اما داستان واقعی‌اش چیست؟ در سال 1831مرد سیاه‌پوست و موعظه‌گری به نام «نت ترنر» که کاسه صبرش از رفتارهای خشونت‌آمیز و غیرانسانی با برده‌های سیاه‌پوست لبریز شده بود دست به قیام خونینی می‌زند که در آن بیش از 60 سفید پوست را با لشگر 20نفره خود به قتل می‌رساند. این شورش که در شهر ساوتهمپتون ایالت ویرجینیا انجام شد چند روز بیشتر طول نکشید و پس از دستگیری ترنر و یارانش و اعدام کردن آنها، به پایان رسید. اما این فقط ظاهر ماجرا بود، بسیاری معتقدند این اقدام متهورانه تأثیرات فراوانی در جامعه آمریکا گذاشت. هر چند در ابتدا باعث شد قوانین سختگیرانه‌تری علیه برده‌ها و سیاه‌پوستان اعمال شود اما تنها با گذشت 30 سال پس از این شورش قانون لغو برده‌داری در آمریکا به تصویب رسید. در فیلم «ستیزه‌جویان» (ساخته استانلی کریمر) برتری سفید بر سیاه انکار می شود؛ داستان فیلم از دو زندانی سفید و سیاه می‌گوید که با زنجیری به هم متصل هستند در حالی که از زندان گریخته‌اند. دو زندانی در طول فیلم به هم نزدیک می شوند و روابط انسانی بر رنگ پوست و تبعیض نژادی غالب می‌گردد، به گونه‌ای که رنگ پوست را از یاد می‌برند.

فیلم «جانگوی از بند رها شده» داستان برده‌ای به نام جانگو است که یک شب در حال انتقال با برده‌های دیگر توسط دندانپزشکی سفیدپوست به نام دکتر شولتز آزاد می‌شود. جانگو بلافاصله می‌فهمد شولتز جایزه بگیر است و شولتز هم که خبردار می‌شود جانگو آدم باهوش و با انگیزه‌ای است از او می‌خواهد در به دام انداختن چند نفر، او را کمک کند و در عوض قول می‌دهد برای آزاد کردن همسر جانگو که در اسارت اربابی بی‌رحم به نام کالوین کندی است به او کمک کند. این آغاز سفر پرماجرای مردی سفیدپوست با برده آزاد شده سیاه‌پوست آن هم در جامعه مملو از نژادپرستی‌های رفتاری و ذهنی است. انتقام جانگو از کسانی است که او و هم‌نوعانش را به‌خاطر رنگ پوست‌شان تحقیر کرده‌اند و به اسارت برده‌اند.

در فیلم «12 سال بردگی»، سالومون نورثاب فرزند برده‌ای از بند آزاد شده بود که با داشتن همسر و سه فرزند در قرن 19و در نیویورک زندگی می‌کرد. همه چیز در اوج دوران برده‌داری برای او که در کار موسیقی بود آرام می‌گذشت تا اینکه یک شب توسط دو تاجر برده ربوده و با کشتی به ایالت نیواورلئان منتقل شد. از اینجا به بعد زندگی روی جهنمی خود را نشان سالومون می دهد. کسی در نیواورلئان باور نمی‌کرد او یک انسان آزاد است. او مدام در تلاش بود تا راه فراری پیدا کند و دوباره به زندگی سابقش برگردد. اتفاقی که آسان نبود و 12 سال برای رسیدن به آن تلاش کرد و خود را زنده نگه داشت. او در این 12 سال هم اربابان زیادی به چشم خود دید، یکی مهربان‌تر و یکی وحشی‌تر. او در این سال‌ها طبیعتا با رنج و سختی سیاه‌پوستان بیشتری هم مواجه شد که دید او به زندگی را عوض کرد.

داستان فیلم «خدمتکاران» درباره چند خدمتکار زن سیاهپوست است که در خانه‌های سفید‌پوستان مشغول به کارند؛ زمان فیلم سال 1963 یعنی دورانی است که هنوز قوانین نژادپرستانه در آمریکا حکمفرمانی می‌کنند. دختر سفید‌پوستی به نام اسکیتر تصمیم می‌گیرد پای درد دل خدمتکاران بنشیند و از حرف‌های آنها کتابی منتشر کند، او نام کتاب را «خدمتکاران» می گذارد. فیلم «توهم بزرگ» (ساخته ژان رنوار) که در دوران جنگ جهانی اول اتفاق می‌افتد به موضوع تساوی حقوق اسرای جنگی (فارغ از رنگ پوست شان) اشاره دارد.

مساله نژاد پرستی یا تبعیض نژادی دست‌مایه بسیاری از فیلمسازان قرار گرفته که در مقام دفاع! یا مقابله با آن فیلم بسازند. گاهی انسان ها، نژاد خود را برتر دانسته و به اذیت و آزار اقوام و نژاد های دیگر می پردازند و به جهت صفتی که در کسب آن، تلاش و لیاقتی به خرج نداده اند، بر آن می بالند و بر دیگران می کوبند. تبعیض نژادی در چهارگوشه جهان بروز کرده و بالتبع در آثارسینمایی منعکس شده است اما به جرات می توان نظام برده داری در غرب، نازیسم، رژیم آپارتاید سیاه پوستان افریقا مهم ترین نماد های نژاد پرستی عنوان نمود هم چنین تاریخ هیچ گاه رنج و مصیبت سیاهان و کشتارها و شکنجه‌های قرون وسطایی و رفتارهای ضد بشری با آنها را فراموش نمی کند. از نظر یوزف گوبلز وزیر تبلیغات آلمان نازی، سینما سلاحی قدرتمند و خطرناک به حساب می‌آمد. به همین خاطر او از کارگردانان و بازیگران می‌خواست که فیلم‌های سرگرم‌کننده و داستانی ناسیونال‌سوسیالیستی بسازند؛ فیلم‌هایی که بتوان به وسیله آن به نحوی زیرکانه تماشاگر را تحت تاثیر قرار داد. در فیلم‌های «بازگشت» و «اوهم کروگر» استراتژی کارگردان‌ها به تصویر کشیدن جنایات لهستانی‌ها در لهستان و بریتانیایی‌ها در آفریقای جنوبی است. فیلم «بازگشت» محصول سال 1939 داستان آلمانی‌تبارهایی است که آن زمان در مناطقی از لهستان زندگی می‌کردند. کارگردان فیلم، یعنی گوستاو اوکیکی، در همان آغاز فیلم نشان می‌دهد که چگونه لهستانی‌ها یک مدرسه آلمانی را تخلیه می‌کنند و نیمکت‌ها را در میدان روستا جمع کرده و یکجا به آتش می‌کشند. فیلم «اوهم کروگر» یک اردوگاه مرگ را به تصویر می کشد و داستان فیلم در قرن 19 و در آفریقای جنوبی و در خلال یک جنگ داخلی می‌گذرد و نشان می‌دهد که انگلیسی‌ها چگونه مردم غیرنظامی را از شهر بیرون کرده و مانند چهارپایان در اردوگاه‌هایی آغل‌مانند جای می‌دهند. این اردوگاه‌ها در آن زمان و بعد از آن واقعا وجود داشت. هدف از ساخت این فیلم ها مظلوم نشان دادن دادن برتر و والای ژرمن بر سایر ملل بود.

در فیلم «سقوط» (ساخته الیور هرشبیگل) روایت می شود: نوامبر سال 1942 ترودل یونگ به عنوان منشی شخصی آدولف هیتلر رهبر حزب نازی انتخاب می‌شود. سه سال بعد نیروهای ارتش سرخ شوروی آلمان‌ها را عقب رانده‌اند و برلین را محاصره کرده‌اند. در پنجاه و ششمین تولد هیتلر، ارتش سرخ شروع به بمباران برلین می‌کند. دوستان و مشاوران هیتلر سعی می‌کنند او را وادار کنند از برلین خارج شود اما هیتلر قبول نمی‌کند. هیتلر می‌گوید که در برلین یا می‌برد یا می‌میرد. داستان این فیلم روایتی است که ترودل یونگ از آخرین روزهای زندگی دیکتاتور بزرگ ارائه می‌دهد.

رژیم آپارتاید در افریقای جنوبی با مبارزات بی‌امان نلسون ماندلا (رهبر مخالفان تبعیض نژادی در افریقای جنوبی) فرو ریخت، یکی ازفیلم های مطرح ساخته شده درمورد آپارتاید در افریقا، فیلم «مالکوم ایکس»(ساخته اسپایک لی) است؛ نلسون ماندلا در بخشی از فیلم بیان می کند: «اعلام می کنیم که حق داریم مانند دیگر انسان های زمین باشیم و باید به عنوان انسان مورد احترام قرار بگیریم و باید در این جامعه، روی این زمین و دراین دوره، از هرگونه حقوق انسانی که خواهان احیای آن هستیم، برخوردار بشویم...»

امروزه پلیس در آمریکا سیاهپوستان را به کرات مورد ضرب و شتم قرار می دهد. در حالی که بعد از انتخاب شدن اوباما به عنوان نخستین رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا انتظار می رفت که فضای بهتری برای سیاه پوستان فراهم گردد اما آمار قتل، زندانی شدن بدون تفهیم اتهام و برگزاری دادگاه، دستگیری‌های بی‌علت و تضییع حقوق اجتماعی سیاهپوستان در دوران ریاست جمهوری اوباما، نه تنها کاهش نداشت؛ بلکه بیشتر نیز شد. سابقه کشتار سیاهان به دست پلیس در آمریکا امر جدیدی نیست. البته این موضوع گوشه ای از ظلم و جنایت آمریکا در حق سیاه پوستان است. نمی شود از این مطلب گذشت که اکثریت جامعه ی فقیر آمریکا را سیاه پوستان تشکیل می دهند. یا قوانین بازرسی بدنی و ایست بازرسی ها برای سیاه پوستان بسیار منزجر کننده و سرسام آور است. به راستی چرا این موضوعات در فیلم های سینمایی هالیوود ظهورنمی یابد؟!

انتهای پیام /

شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید

این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید نژادپرستی سینمای غرب هالیوود این خبر توسط افراد زیر ویرایش شده است