تسلیم قرهباغ در مسیر دالان تورانی ناتو
پس از تسلیم قرهباغ، طراحان فتنه «دالان تورانی ناتو»، امیدوار هستند، پاشینیان را مجاب سازند که با واگذاری دالان، حداقل با محوریت استقرار ناظران اروپایی به جای ناظران روسی، موافقت نماید.
به گزارش مشرق، احمد کاظمی پژوهشگر رسانه طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: حمله قابلپیشبینی باکو به مواضع جمهوری خودخوانده قرهباغ در 28 شهریور 1402 (موسوم به جنگ سوم قرهباغ)، با تصمیم رهبران این منطقه برای تسلیم، یک روز بیشتر طول نکشید. به نظر میرسد این رویداد نه تنها به معنای پایان بحران نیست بلکه سرآغاز بحرانهای جدیدی در قفقاز است که بازیگران مداخلهگرا آن را طراحی کردهاند. از منظر افکارعمومی، سؤالات متعدد درباره چرایی تسلیم قرهباغ، تبعات آن، عملکرد بازیگران، چشمانداز بحران و نهایتاً راهکار پیش روی ایران وجود دارد. در این خصوص 14 نکته قابلطرح است:
1- نقطه آغازین فرایند تسلیم قرهباغ در واقع از سال 2018 با وقوع انقلاب رنگین امریکایی در ارمنستان، همزمان شروع پروژه مقاومتزدایی از ارامنه قرهباغ از طریق حذف چهرههای مطرح سیاسی و نظامی، پروژه جنگ 2020 و نهایتا تأکید نیکول پاشینیان بر تعلق قرهباغ به باکو در پراگ در مهر 1401 صورت گرفت.
2- در اینکه چرا پاشینیان با چرخش 180 درجه در مواضعش بر تعلق قرهباغ به باکو تأکید کرد، دو دیدگاه وجود دارد؛ دیدگاه اول معتقد است پاشینیان با چشمپوشی از قرهباغ و کریدور تاریخی لاچین (حدفاصل قرهباغ با ارمنستان) میکوشد برای همیشه ابزار فشار و بهانهجویی باکو و آنکارا برای احداث کریدور جعلی زنگهزور (دالان تورانی ناتو) را از بین ببرد و آنها را به شناسایی ارمنستان با مساحت 29 هزار و 800 کیلومتر مربع در پیمان آتی صلح مجاب سازد. دیدگاه دوم اقدام پاشینیان را به تبعیت از درخواستهای لندن، تلآویو و واشنگتن برای اخراج نظامی روسیه از قفقاز (پایان مأموریت صلحبانی مسکو) و در ادامه رفتارهای ضدروسی دولت ایروان (پروندههای ICC، پیمان امنیت دستهجمعی، اتحادیه اوراسیا و جنگ اوکراین) ارزیابی میکنند. ضمن اینکه اشتباهات متعدد مسکو در قفقاز که از یک دهه پیش شروع شد و در سه سال اخیر شدت یافته، توجیه لازم را برای رفتارهای دولت ایروان فراهم ساخته است.
3- از نظر روسیه، پاشینیان در ارمنستان، مسیر زلنسکی در اوکراین را طی میکند. پاشینیان از سال 2018 تیمی عمدتاً سوروسی را کنار هم آورده که در روسیهستیزی اشتراک و اصرار دارند، اما برخورد مسکو با این مسئله به ویژه پس از جنگ اوکراین، «هیجانی، یکجانبه، مبتنی بر نبود تعامل، انتقامجویانه، فاقد مؤلفههای راهبردی و بلندنگرانه» بوده است. رفتارهای اشتباه روسیه از یک سو باعث تقویت کارگزاری باکو - آنکارا به نیابت از ناتو با محوریت لندن و رژیم صهیونیستی و فتنههای آنها در قفقاز و از سوی دیگر «تغییر روسیه از متحد به خائن» در منظر افکار عمومی ارمنستان شده است. با توجه به رویکردهای باکو و تفلیس، چشمانداز طبیعی این روند، اخراج یا تضعیف شدید روسیه در قفقاز به مانند بالکان است.
4- ارامنه قرهباغ نه تنها قربانی رویکرد پاشینیان و اشتباهات قفقازی روسیه شدهاند، بلکه اغلب کشورهای غربی، در قبال دریافت امتیازات ویژه نفت و گاز از باکو، از حقوق تاریخی و امنیت آنها چشمپوشی کردند. علیاف در سه دهه اخیر برای رساندن نفت باکو به اروپا از طریق سه خط لوله «قفقاز جنوبی»، «تاناب» و «تاپ»، بیش از 30 میلیارد دلار از جیب مردم جمهوری آذربایجان هزینه کرده است. در واقع معادله «رجحان نفت بر حقوق بشر» در قاموس غرب، اینجا هم نمایان شد.
5- مهمترین دغدغه باکو و آنکارا در حال حاضر، نگرانی از احتمال سقوط دولت پاشینیان است. به همین دلیل توافقی در پشت پرده بود که جنگ سوم قرهباغ بیش از یک روز ادامه پیدا نکند. با انسداد کریدور لاچین از 9 ماه پیش و تسلیم قرهباغ، توافقنامه 2020 مسکو در عمل فروپاشیده است. سقوط احتمالی دولت پاشینیان نیز میتواند خط بطلانی بر همه توافقات آشکار و پنهان طرفین بکشد. بنابراین باکو و آنکارا همانطور که برای پیروزی پاشینیان در انتخابات زودهنگام پارلمانی خرداد 1400 تلاش کردند، برای جلوگیری از سقوط وی نیز تلاش میکنند.
6- هدف باکو، جابهجایی اجباری و پاکسازی قومی کامل ارامنه از قرهباغ است. بهرغم ادعاهای پررنگ و لعاب علیاف درباره تضمین امنیت ارامنه قرهباغ، واقعیت این است که تک قومی بودن رویکردهای باکو و قرار گرفتن آن در مدار پانتورانیسم، باعث شکلگیری «ماشین رسمی نفرتپراکنی و اقلیتستیزی» در این کشور شده است. وضعیت سرکوب اقلیتها به ویژه تالشان از جمله قتل رهبران و نسلکشی فرهنگی آنها مؤید این موضوع است. دستگاه رسمی باکو سالها بهطور ویژه به نفرتپراکنی در خصوص ارامنه اقدام کرده است. هدف از نامگذاری جنگ سوم قرهباغ به عنوان «عملیات ضدتروریستی» که با سانسور شدید اخبار و از بین بردن زیرساختهای ارتباطی این منطقه همراه است، «دهشتافکنی، جابهجایی اجباری و پاکسازی قومی ارامنه به عنوان یکی از ساکنان بومی قرهباغ» میباشد. از این منظر، تکرار جنایتهای بینالمللی به وقوع پیوسته در جنگ کوزوو نظیر «ناپدیداری اجباری و بارداری اجباری به عنوان بخشی از برنامه نسلکشی» ازسوی باکو و تکفیریهای ملبس به یونیفورمهای ارتش آن در قرهباغ، محتمل است.
7- الهام علیاف در اثنای جنگ 2020 (جنگ دوم قرهباغ) اذعان کرد که 75 درصد ساکنان قرهباغ، ارمنی هستند، اما لغو خودمختاری قرهباغ که یک رویه تاریخی در دوران تزارها و شوروی بوده، نشان داد که در عمل اعتقادی به امنیت و حقوق ارامنه قرهباغ ندارد. چه اینکه، ارامنه قرهباغ به لحاظ حقوق بینالمللی، مردمان بومی محسوب میشوند و اعطای خودمختاری به آنها، از حقوق مصرح براساس «کنوانسیونهای مردمان بومی» است، اما هدف باکو در وهله اول، تقلیل تعداد ارامنه قرهباغ از طریق جابهجایی اجباری آنها به ارمنستان، انتقال بقیه آنها از پنج شهر مهم منطقه خودمختار قرهباغ به شهر خانکندی (استپانکرت) و تجمیع نمادین آنها در این شهر، و نهایتاً استحاله یا پاکسازی آنها است. از این منظر، به مانند سرزمینهای آزاد شده سال 2020، باکو و آنکارا استقرار تکفیریها، غیرشیعیان، ترکمنهای وابسته به آنکارا، و صهیونیستها در مناطق تخلیه شده قرهباغ را در چارچوب راهبرد نئوعثمانی تغییرات دموگرافیکی در منطقه دنبال میکنند؛ طرحی که پیش از این آنکارا آن را در بخشهایی از شمال سوریه و کرکوک عراق اجرا کرده است.
8- آیا از بازگشت قرهباغ به جمهوری آذربایجان باید خوشحال شد؟ از دید حقوقی، مواضع اصولی تهران و از منظر مردم مسلمان و عزیز جمهوری آذربایجان که بخشی از مردم ایران فرهنگی هستند، باید خرسند بود، اما از منظر رفتارهای دولت تحتالحمایه باکو، خیر. چرا؟ چون که تجربه جنگ 2020 نشان داد که در پوشش آزادی اراضی، طرح سیطره رژیم صهیونیستی در ابعاد وسیع دنبال میشود. در واقع مردم جمهوری آذربایجان از چاله ارامنه به چاه صهیونیستها میافتند. در جنگ سوم قرهباغ نیز اغلب سلاحها را رژیم صهیونیستی تأمین کرد. این رژیم رو به افول، راهبرد تبدیل جمهوری آذربایجان به «پایگاه منطقهای صهیونیسم» را دنبال میکند و دغدغه تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان و مسلمانان این کشور را ندارد.
9- یکی از از تبعات جنگ سوم قرهباغ و تسلیم این منطقه، شکلگیری قدرت کاذب در دولتمردان باکو و تشدید شیعهستیزی در این کشور خواهد بود. این پروژه به ویژه از سال 2003 با مشارکت ترکیه، وهابیسم و صهیونیسم از طریق نفرتپراکنی علیه تشیع و مرجعیت، توسعه وهابیت و گروههای تبشیری مسیحی در قالب به اصطلاح چندفرهنگ گرایی، تحریف تشیع در قالب به اصطلاح اسلام مدل آذربایجانی، تصویب قوانین ظالمانه، حبس و قتل فعالان شیعی، اختناق علیه گروهها و احزاب، رقیب تراشی علیه گروههای شیعی و... دنبال میشود. تصاعد شیعه ستیزی پس از جنگ دوم قرهباغ (2020) نشان داد که دولت باکو به عنوان کارگزار رژیم صهیونیستی و ناتو، تشیع را مانع فتنه ژئوپلیتیکی دالان تورانی ناتو میداند. بنابراین، روند شیعه ستیزی پس از جنگ سوم قرهباغ نیز تشدید خواهد شد.
10- برای اولین بار اندیشکده «امریکن اینترپرایز» اردیبهشت 1400 در تحلیلی به قلم «مایکل روبین»، الهام علی اف را «صدام حسین جدید» منطقه خواند. از نظر لندن و ناتو، با توجه به ابعاد گسترده سیاست ایرانستیزی دولت باکو که در «کتب درسی، جعل تاریخ و ایجاد ساختارهای قوم محور ضدایرانی»، نمود دارد، الهام علی اف به ویژه با توجه به ویژگیهای شخصیتیاش، پتانسیل تبدیل شدن به یک «صدام حسین جدید» را دارد. تداوم و تعمیق امتیازات ویژه باکو به رژیم تل آویو و انبوه اقدامات امنیتی، جاسوسی و خرابکارانه این رژیم علیه ایران از مبدأ جغرافیای جمهوری آذربایجان، همکاری ضدایرانی باکو با منافقین، خاندان بارزانی و پهلوی برای ایجاد اغتشاشات، تروریستی خواندن تهران توسط وزارت جنگ باکو باوجود مشارکت سازماندهی شده چند تبعه باکو در حادثه تروریستی شاهچراغ، مداخله علی اف در امور آذریهای ایران و... همگی نشان میدهد که بر خلاف رویکرد مردم جمهوری آذربایجان، الهام علی اف در مدار جبهه متخاصم با ایران قرار گرفته است. جنگ سوم قرهباغ همزمان با پایان ضرب الاجل ایران به عراق برای خلع سلاح گروههای معاند کرد و برنامهریزی ضدانقلاب برای ایجاد اغتشاش از طریق انفجارهای انبوه اجرا شد. درحال حاضر هم باکو برای پیشبرد فتنه ژئوپلیتیکی دالان تورانی ناتو و اشغال سیونیک، نه تنها برای اغتشاشات در ایران، لحظه شماری میکند بلکه از انجام کمکهای رسانهای، سیاسی، امنیتی و نظامی به جبهه ضدانقلاب دریغ ندارد.
11 - پس از تسلیم قرهباغ، طراحان فتنه «دالان تورانی ناتو»، امیدوار هستند که با اعطای به اصطلاح مشوقهای اقتصادی و پیگیری جایگزینی زیرساختهای انرژی آذری با روسی در ارمنستان، پاشینیان را مجاب سازند که با واگذاری دالان، حداقل با محوریت استقرار ناظران اروپایی به جای ناظران روسی، موافقت نماید. این در شرایطی است که بیش از دو سال مقاومت پاشینیان در مقابل واگذاری کریدور فراسرزمینی، نشان میدهد که وی به خوبی میداند که حتی اگر کریدور تحت حاکمیت ایروان هم باشد، شکلگیری آن در آینده، زمینه تداوم چشمداشتهای ارضی باکو به سیونیک با ادعای «حق ارتفاق» را تشدید خواهد کرد و ایده تثبیت تمامیت ارضی ارمنستان با 29800 کیلومتر شکست خواهد خورد. ضمن اینکه، با توجه به «اوضاع و احوال» پس از تسلیم قرهباغ، عقب نشینی احتمالی پاشینیان، تیر خلاص را به دولت وی خواهد زد.
12- باکو برای اجرای کریدور جعلی زنگهزور، به موازات پیگیری «پلان بی» مثبت، مبنی بر تقویت ظرفیت ترانزیتی خط ریلی باکو - تفلیس - قارص، و در دستور کار نگه داشتن یادداشت تفاهمنامه اسفند 1399 با تهران مبنی اتصال به نخجوان از طریق ایران، منتظر «نتایج فعالیت لابیهای خود در تهران» و همچنین «نتایج تحرکات لندن و تل آویو برای ایجاد اغتشاشات در ایران» است. موضع سخنگوی وزارت امور خارجه و وزیردفاع کشورمان مبنی بر عدم وقوع جنگ و چند مورد دیگر، به فاصله اندکی قبل از شروع جنگ سوم قرهباغ، این گمانه را تقویت کرد که معضل تأثیر منفی مشاوران غیرخبره، همچنان در سیاستهای قفقازی ایران ادامه دارد. از منظر تاریخی، با توجه به تهدیدات بنیادین ژئوپلیتیکی، فرصتی برای انفعال کشور در حوزه قفقاز نیست.
13- براساس مشورتهای رژیم تل آویو و لندن، طرح نظامی باکو و آنکارا برای اجرای فتنه «دالان تورانی ناتو» به احتمال زیاد بر ناحیه جرموک استان وایوتس دزور Vayots Dzor در شمال استان سیونیک و همچنین بر جبهه نخجوان که اردوغان سوم شهریور 1402 (سالروز اشغال شمال و جنوب ایران توسط متفقین در 3 شهریور 1320) از آنجا دیدار کرد، خواهد بود. به سه دلیل؛ اول: ناحیه جرموک ارمنستان، کمترین فاصله (حدود 30 کیلومتر) را میان جمهوری آذربایجان با نخجوان دارد که حدود 7 کیلومتر آن هم در تجاوز نظامی باکو به ارمنستان در شهریور 1401 اشغال شده است، و در حال حاضر قوای نظامی باکو در 5/4 کیلومتری جرموک مستقر هستند. دوم: منطقه مذکور کیلومترها دورتر از مرز ایران و ارمنستان است و به زعم البته اشتباه طراحان، این فاصله حساسیت تهران را کم میکند. سوم: ایجاد دالان از جرموک، با تقسیم ارمنستان به دو بخش شمالی و جنوبی، زمینه تجزیه استان سیونیک ارمنستان و اجرای طرح ترکیه یعنی استقرار به اصطلاح «جمهوری ترک زنگهزور» در این منطقه و تغییر بافت قومی آن را فراهم میسازد. ترکیه با نقض صریح منشور سازمان ملل، از تیر 1399 نمایندگی به اصطلاح جمهوری ترک زنگهزور را در آنکارا تأسیس و رئیسجمهور آن را هم تعیین کرده است؟!
14- نهایت سخن، کریدور جعلی زنگهزور (دالان تورانی ناتو) علیه ایران در جنبههای ژئوپلیتیکی، ژئواکونومیکی، ژئوکالچرال (شیعه ستیزی در قفقاز)، پیشبرد پان تورانیسم انگلیسی، اجرای فتنه اقلیمسازی در کنار مرزهای شمالی ایران، ایجاد معضل آوارگان ناشی از اشغالگری باکو و توسعه ناتو در منطقه که همگی پیش از این در چندین تحلیل از جمله «دالان تورانی ناتو؛ توطئه مشترک ناتو صهیونیسم بینالمللی علیه ایران، روسیه و چین» تشریح شده است، منافع حیاتی ایران را هدف قرار داده است. این فتنه ژئوپلیتیکی، جنسی از جنس تکانههای تاریخی و تحولاتی مانند جدایی بحرین از ایران را دارد. در چنین شرایطی تهران، توأمان به سه اقدام میتواند دست بزند. اول در ادامه رویکرد قاطع خود که ارسال هشدارهای رسمی به طرف ها، برگزاری رزمایشها و افتتاح کنسولگری قاپان مؤید آن بود، باید در صورت اصرار طرفین بر فتنهگری، به اقدامات پیشدستانه منطبق براصول منشور سازمان ملل دست بزند. دوم: برخلاف تصور طرف ها، ایران از حقوق تاریخی و همچنین قدرت بنیادین برای تغییرات اساسی در تحولات قفقاز برخوردار است که لازمه اجرای آن، اجماع است؛ بنابراین ضروری است با زدودن لابیهای باکو و آنکارا، ضمن یادآوری سرنوشت صدام و تجارب جنگ سوریه، فاز اجرایی طرحهای جدید و کلان کنشگرانه برای تضمین خط قرمز اعلام شده از سوی مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) مبنی بر عدم تغییرات ژئوپلیتیکی و مرزی شروع شود. سوم: به موازات رایزنیها با روسیه، چین، هند و ارمنستان، راهکارهای تهران برای اتصال آذربایجان به نخجوان (راه ارس) و همچنین انتقال انرژی آسیای مرکزی به اروپا از مسیر ایران با توجه به غیرممکن بودن انتقال خط لوله از بستر دریای کاسپین از منظر حقوقی و زیست محیطی، ارائه و پیگیری شود.