تفاوت شخصیتی آقایان رئیسی و احمدینژاد! / راز بازی مرموز آمریکا در اوکراین / جای خالی نقش نظارتی مردم
اختتامیه چهلمین جشنواره فیلم فجر و مشخص شدن برندگان سیمرغ، آغاز مانور روسیه در مرز اوکراین، بازار نفت در انتظار توافق هستهای، افزایش یارانهها در سال آینده چقدر جوابگوی گرانیهاست؟، اما و اگرهای مذاکره مستقیم با آمریکا، ساز مخالف روسها در وین؟، عامل جنایت فجیع در اهواز را باید در کجا جستجو کرد؟ و جلیلی علیه رییسی؟ از مواردی است که موضوع گزارشهای خبری و تحلیلی روزنامههای امروز شده...
به گزارش «تابناک» روزنامههای امروز شنبه 23 بهمن در حالی چاپ و منتشر شد که برگزاری راهپیمایی موتوری و خودرویی در سالگرد 22 بهمن، احتمال جنگ بین روسیه و اوکراین، هیاهوهای جشنوراه فیلم فجر و جای خالی خط فقر در تعیین دستمزد در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
تفاوت شخصیتی آقایان رئیسی و احمدینژاد!
محمدعلی وکیلی مدیرمسئول ابتکار در سرمقاله امروز این روزنامه با عنوان تفاوت شخصیتی آقایان رئیسی و احمدینژاد! نوشت: در این دو دهه سید ابراهیم رئیسی دومین رئیس جمهوری اصولگرای ایران است. اولینِ آن محمود احمدینژاد بود. البته به گمانم این دو دولت اصولگرا سرنوشت یکسانی نخواهند داشت. علت آن به دو امر برمیگردد؛ هم به تفاوت موقعیتی که دو دولت در آن متولد شدند و هم به اختلاف فاحش شخصیت دو رئیس دولت. ایران در دهه نود تحولات ژرفی را از سر گذرانده و معتقدم در پایان دهه نود شباهتهای ما با ابتدای این دهه یا ابتدای دهه هشتاد بسیار کم خواهد بود. تجربیات و اتفاقاتی بر ما گذشته که پیش از آن تصور درستی از آنها نداشتیم و اکنون در پسِ این حوادث، با ایران و ایرانیِ دیگری طرف هستیم. تفاوت موقعیت تولد این دو دولت البته بیشتر از این است. در جای دیگر شاید به آن پرداختیم. اما تفاوت دو رئیس دولت نیز بسیار است. این دو را از مناظر مختلفی میتوان با هم مقایسه کرد. اما در اینجا به تفاوت یک ویژگی اشاره و اکتفا میکنم؛ ویژگی تولید نفرت. مواضع آقای احمدی نژاد برای مخالفانش تولید نفرت میکرد. او بر عناصر غیریت ساز پافشاری میکرد و مخالفان خود را بر سر موضع مخالفت جدیتر و جریتر میکرد. البته این باعث میشد که موافقین نیز در حمایت غیرت بیشتری به خرج دهند. در واقع این مواضع جامعه را نیز دوقطبی میکرد. مواضعی که باعث میشد احمدی نژاد در میان موافقین محبوبتر و در میان مخالفین منفورتر شود. این شکاف به قدری عمیق شد که معتقدم یکی از عوامل اصلی حوادث هشتادوهشت هم شد. یعنی بیراه نیست اگر بگویم وقایع هشتادوهشت محصول همین شکاف نفرت و غیرت بود. شکافی که هم موافقان را رادیکال کرد و هم مخالفان را؛ و مواجهه سهمگین سیاسی در این فضای رادیکال، خشونت هشتادوهشت را آفرید. اما آقای رئیسی چنین شخصیتی اصلاً ندارد. مواضع او گونهای نیست که برای مخالفین تولید نفرت کند. بیش از عناصر غیریت ساز بر عناصر وحدت آمیز تاکید میکند. البته هرچند که مخالفین را نمیآزارَد، اما به همین علت مواضعش برای موافقین غیرت و محبوبیت تولید نمیکند. یعنی رادیکالیسم نمیفروشد تا محبوبیت بخرد. بر همین اساس پیش بینی ریزش برخی موافقان رادیکال ایشان از جمله بعضی از مداحان دور از انتظار نیست. اینکه با وجود رادیکال شدن حوزه عمومی، اما همچنان سطوح رسمی کشور (برخلاف هشتادوهشت) تن به رادیکالیسم نمیدهد محصول همین تفاوت است.
راز بازی مرموز آمریکا در اوکراین
نبی شریفی طی یادداشتی در شماره امروز خراسان با عنوان راز بازی مرموز آمریکا در اوکراین نوشت: صدای غالب در ماجرای اردوکشی نظامی در مرز اوکراین، صدای شلیک مسلسل ها، انفجار خمپارهها و پرواز جنگندههای روسی نیست. بلندترین صدایی که اکنون به گوش میرسد، هشدارهای تند و جدی آمریکا و همپیمانانش درباره خطر قریب الوقوع جنگ و حمله نظامی توسط روسیه است. هیاهو، حجم بزرگی از واقعیت میدانی تنش فعلی در خطوط مرزی اوکراین را شکل داده که البته بلندترین صدا نیز از حنجره جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا به گوش میرسد. بایدن گفته که «شهروندان آمریکایی باید همین الان [از اوکراین] خارج بشوند.» چراکه «همه چیز میتواند به سرعت و دیوانهوار وخیم شود.» و خطر «وقوع یک جنگ جهانی» در کمین است. با این حال بعید است، رئیس جمهور 79 ساله آمریکا که از سوی رسانهها به اختلال حافظه و حواس پرتی متهم شده، فراموش کرده باشد زمانی که معاون رئیس جمهور (باراک اوباما) بود، روسیه شبه جزیره کریمه را به خاک خود الحاق کرد؛ اما این اقدام هیچ گاه به جنگ نظامی میان روسیه و ناتو نینجامید. این که گردانهای نظامی و بیش از صد هزار نیروی روسی در سراسر مرزهای شرقی اوکراین به خط شده اند، این که روسیه در روزهای اخیر به طور همزمان در دریای سیاه و «آزوف» رزمایش دریایی و در بلاروس رزمایش زمینی و هوایی برگزار کرده یک واقعیت میدانی است. همان طور که گسیل هزاران نیروی ناتو به سمت شرق اروپا یک واقعیت تنش زا در میدان است. آن چه در «شرایط فعلی» بر اساس شواهد تا حد زیادی محتمل است، این است که روسیه تصمیمی برای حمله به اوکراین ندارد. بلکه، در مسیر اعمال فشار بیشتر به غرب و سوق آن به سپردن ضمانتهایی مبنی بر توقف گسترش ناتو به سوی شرق (از جمله عضویت اوکراین) و عدم استقرار نیرو و سلاحهای بیشتر در شرق اروپا گام برداشته است. در این میان، فرانسه به عنوان بزرگترین قدرت نظامی اروپا و آلمان به عنوان بازیگر ثروتمند و سیاستمدار این قاره که دو سالی است پروژه تشکیل «ارتش واحد اروپا» را پیش میبرند، کمترین تمایل برای رویارویی نظامی با روسیه را دارند. آنها در سالهای اخیر به تضاد منافع «ناتو» به رهبری آمریکا با اهداف و منافع خود در اروپا پی برده اند. سیاست دوری این دو کشور از جنگ را میتوان در چندین گفت و گوی تلفنی میان کاخ کرملین و الیزه و سفر اخیر امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه به مسکو و کیف، با هدف کاهش تنش مشاهده کرد. سیاستی که دولت آلمان، به صدراعظمی اولاف شولتس، با خودداری از ارسال سلاح و تجهیزات جنگی به اوکراین، در کنار میزبانی از گفتگوهای نمایندگان کیف - مسکو دنبال کرده است. هرچند وابستگی آلمان به گاز روسیه نیز در اتخاذ این تصمیم بی تاثیر نبوده است. بر اساس آن چه گفته شد «هیاهو» یک روی سکه ماجرای اخیر اوکراین است. روی دیگر سکه، بازی مرموز آمریکا با رویدادهای شرق اروپا با هدف منافع خود است. ایالات متحده در دوره کوتاه و پرماجرای ریاست جمهوری دونالد ترامپ با شعار «اول آمریکا»، نفوذ خود در تحولات بینالمللی را از دست داد. او حتی بارها ناتو را به کاهش بودجه تخصیصی از سوی واشنگتن تهدید کرد. حالا با ورود جو بایدن به کاخ سفید، او میخواهد نفوذ و قدرت از دست رفته واشنگتن را در قالب توانمندی در رهبری ناتو به ایالات متحده بازگرداند. لازمه این بازیابی قدرت، نمایش اهمیت این پیمان نظامی است که اساسا با تکیه بر وجود دشمنی به نام روسیه (یا اتحاد فروپاشیده جماهیر شوروی) متولد شده است. در راه رسیدن به این هدف، پاریس و برلین که به دنبال کاهش تنش و همزیستی با روسیه هستند، سد راه واشنگتن و متحد آنگلوساکسونی آن، یعنی لندن، شده اند. بریتانیا با «برگزیت» مسیر خود را از تصمیمات سیاسی و دست و پاگیر اتحادیه اروپا جدا کرده است، اما این بدان معنا نیست که لندن تمایل دارد نفوذ نظامی خود در این قاره را از دست بدهد و میدان را به فرانسه، دارنده بزرگترین ارتش اروپا واگذار کند. یکی از راههای اعمال نفوذ در شرایط فعلی، تقویت پیوند خود با واشنگتن و اتخاذ تصمیماتی هم راستا میان وست مینیستر و کاخ سفید است. اتحادی که در 6 ماه گذشته بیش از پیش خود را در مقابل منافع کشورهای اتحادیه اروپا به نمایش گذاشته است. اواسط سپتامبر 2021 (شهریور ماه امسال) بریتانیا و آمریکا اتحادی نظامی را با استرالیا موسوم به پیمان «آکوس» شکل دادند که برخلاف ائتلاف فعلی آنها علیه روسیه، تمزکز آن بر «مهار چین» بود. «آکوس» باعث شد قرارداد چند ده میلیارد دلاری فرانسه برای فروش زیر دریایی به استرالیا که از آن به عنوان «بزرگترین قرارداد دفاعی در تاریخ استرالیا» یاد شده لغو شود. واشنگتن و لندن اکنون دست در دست هم در پی پیشبرد سیاستهای خود علیه دو قدرت شرق یعنی چین و روسیه اند. با این حال، روسیه تحت ریاست ولادیمیر پوتین ضمن ارزیابی وضع موجود نشان داده که به رغم همه تحرکات نظامی نمیخواهد آغازگر جنگ باشد، اما منافع خود با هدف دورکردن ناتو از مرزهایش را همچنان دنبال خواهد کرد. بایدن نیز نمیخواهد آغازگر جنگ باشد. زیرا، نه هدفش نبرد با روسیه است و نه اوکراین عضو ناتو است که براساس ماده 5 منشور سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، مبنی بر دفاع مشترک، از آن دربرابر حملات روسیه محافظت شود بلکه به دنبال تنشی مدیریت شده برای بازیابی جایگاه خود و وابستهتر کردن بروکسل به واشنگتن و هر چه بیشتر دور کردن اروپا از روسیه است. باوجود آن چه گفته شد، جنگ در شرایط فعلی رویدادی نامحتمل است. با این حال، راه حماقت برای شروع جنگ باز است. چه بسیار جنگهایی در تاریخ که با یک اشتباه آغاز شدند.
جای خالی نقش نظارتی مردم
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان جای خالی نقش نظارتی مردم نوشت: همانطور که حکمرانی دشوار است، شهروند بودن هم دشواریهائی دارد. فقط در صورتی که حکمرانان به وظایف خود عمل کنند و شهروندان نیز به وظایف نظارتی خود بیاعتنائی نکنند، میتوان امیدوار بود که اداره کشور به درستی انجام شود. هر یک از این دو رکن از مسیر صحیح منحرف شوند و یا در انجام وظایفی که برعهده دارند کوتاهی کنند، کشور فشل خواهد شد. حکمرانان باید در چارچوب قانون عمل کنند و مردم نیز با دقت و وسواس بر کار آنان نظارت نمایند. تجربه نظام جمهوری اسلامی نشان میدهد حتی نظام حکومتی مبتنی بر دین نیز از انحراف مصون نیست و حکمرانان به لطایفالحیل از مسیر صحیح منحرف میشوند و از انجام وظایف قانونی خود سرپیچی میکنند. درست است که این قضاوت شامل تمام مسئولین نظام جمهوری اسلامی نمیشود و افراد زیادی نیز پاک و منضبط و درستکار بودند و هستند، ولی وجود افراد متخلف باعث مخدوش شدن چهره نظام شده و مشکلاتی که اکنون گریبانگیر جامعه و مردم است، نتیجه عملکرد خلاف همین افراد است. برخلاف این تصور که میگوید در قانون اساسی و سایر قوانین باید مواردی وجود داشته باشند که سلامت نظام حکومتی را تضمین کنند، تجربه این واقعیت را هم به اثبات رسانده که حکمرانان متجاوز به قانون، حتی تضمینها را هم از کار میاندازند و کارهای خلاف خود را پیش میبرند. زشتتر اینکه متجاوزان به قانون، در عین حال که قانون را دور میزنند، موارد تضمینی را نیز توجیه میکنند و خود را بهترین عاملان به قانون معرفی مینمایند! خطر بزرگتر برای سلامت حکمرانی در جامعه، همین توجیه فریبنده است. نتیجهای که از این واقعیتها به دست میآید اینست که ضامن اصلی سلامت حکمرانی، نظارت مردمی است. مردم، پایه اصلی هر نظام حکومتی در هر جامعهای هستند و به همین دلیل، میتوانند نقش اصلی را در دوام، بقاء و چگونگی آن داشته باشند. این نقش مهم است که حکمرانان را به تکاپوی متوسل شدن به ابزارهای تبلیغاتی برای مشغول ساختن مردم به امور حاشیهای و غافل شدن از مسائل اصلی وامیدارد. درست در همین نقطه است که مردم به دستههای مختلف تقسیم میشوند و با گرفتار شدن در دام تفرق خاصیت اصلی تحمیل اراده خود بر حکمرانان از طریق نظارت جمعی را از دست میدهند. بیماری خطرناک تفرق، تقسیم شدن و شعبه شعبه شدن مردم، به همان اندازه که برای خود مردم و سلامت حکمرانی زیانبار است، برای حکمرانانی که نمیخواهند به قانون و حقوق شهروندان پایبند باشند و درصدد تحکیم قدرت خود به هر قیمت هستند سودمند است. به همین دلیل است که آنها از تفرق ناراحت نمیشوند و هر قدر هم که بتوانند به آن به شکلهای مختلف - و البته تا آنجا که ممکن است با پنهانکاری - دامن میزنند. مردم فقط هنگامی میتوانند نقش تضمینی خود برای حفاظت از سلامت حکمرانی را به درستی داشته باشند که به بهانههای گوناگون دچار تفرق نشوند و عرصه را خالی نکنند. در جامعه ما متاسفانه ابزارهای تفرق فراوانند و کسانی که از تفرق سود میبرند نیز این ابزارها را با مهارت بکار میگیرند. عدهای را ناامید میکنند، عدهای را به مهاجرت تشویق مینمایند، جمعی را متهم میکنند، گروهی را به بهانههای مختلف طرد میکنند، افراد ضعیفتر را به مقایسه وضعیت کنونی با آنچه قبل از انقلاب جریان داشت وامیدارند و بسیاری از مردم را نیز از دین دور میسازند... در مقابل این ترفندها متاسفانه مجموعه منسجمی که مردم را با وطایف نظارتیشان آشنا کند، لایههای متعفن رژیم پهلوی و وابستگی حاکمان آن دوران به اربابان خارجی را با اسناد و مدارک بنمایاند و به مردم بگوید فقط با ماندن و مقاومت کردن در برابر انحرافات میتوان به کشور خدمت کرد و امید را به مردم برگرداند وجود ندارد. اگر چنین مجموعهای وجود داشته باشد، قدرت بالقوه مردم برای از بین بردن کژیها را به فعلیت درمیآورد، زنگارها را از نظام مردمی جمهوری اسلامی میزداید و زمینه را برای به ثمره رساندن درخت انقلاب اسلامی که نسل انقلاب با خونشان آن را آبیاری کردهاند فراهم میکند. قلمها و زبانهائی که این روزها بذر ناامیدی در سرزمین قلبها میکارند، به این واقعیت توجه کنند که هیچ چیز نمیتواند جای نظام جمهوری اسلامی را بگیرد، پس باید تمام تلاشها برای آفتزدائی از آن بکار گرفته شوند نه نفی آن.