تلاقی منافع عراق و آمریکا در حمله به ایران
تشدید مواضع و اقدامات آمریکا علیه ایران، در کنار اظهارات صدام در فروردینماه سال 1359و سپس قطع رابطه آمریکا با ایران و محاصره اقتصادی ایران، نشانه آشکار تلاقی منافع آمریکا و نقطه آغاز، تجاوز عراق به ایران بود.
به گزارش ایسنا، صرفنظر از هرگونه تحلیلی در تبیین علل پیروزی انقلاب اسلامی، این انقلاب، نقطه عطف تحولات جدید در داخل ایران و در سطح منطقه و بنا به نظر برژینسکی، شکستی فاجعهآمیز برای آمریکا و شخص کارتر بود.
هفتهنامه تایم، چاپ آمریکا، از تجدید حیات اسلام در ایران سخن گفت و نتیجهگیری کرد که انقلاب اسلامی، غرب و کمونیسم را به یک اندازه نگران کرده است.
این هفتهنامه همچنین به نقل از یک روزنامه کویتی نوشت:
واکنش مردم منطقه و تظاهرات در خارطوم، قاهره، طرابلس و شعارهای مرگ بر شاه و مرگ بر سادات آنان نشان میدهد که مسلمانان حرکت عظیم خود را آغاز کردهاند.
رادیو لندن نیز در تفسیری درباره تأثیرات انقلاب ایران بر منطقه گفت: وقایع ایران نشان داده است که یک انقلاب اسلامی میتواند موفق شود و کشورهای دیگر خاورمیانه را در معرض تغییری ناگهانی قرار دهد. آن دسته از کشورها که با حکومت استبدادی اداره میشوند، بیش از همه در معرض این تغییر قرار دارند.
دغدغههای عراق
بهاینترتیب، اکثر رسانهها به مسئله تأثیرپذیری کشورهای منطقه از انقلاب اسلامی پرداختند؛ چنانکه نشریه میدل ایست نوشت:
«پیدایش یک دولت نیرومند اسلامی شیعی در همسایگی عراق، تأثیرات تحریککنندهای بر اقلیت شیعه عراق خواهد داشت.»[1]
«حکومت صدام در برابر آشوبهای داخلی عراق که به نظر میرسید از انقلاب اسلامی ایران متأثر بودند، آسیبپذیر بود. در سال 1979، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مردم عراق به قیام و براندازی حکومت خود تشویق میشدند.
با پیروزی انقلاب، شیعیان عراق، احساس حمایت بیشتری کردند و این تهدیدی اساسی برای عراق محسوب میشد، زیرا 60 درصد از جمعیت این کشور را شیعیان که بهویژه در جنوب عراق (و در همسایگی ایران) تمرکز داشتند، تشکیل میدادند و این در حالی بود که آنها در داخل حکومت، نمایندگان کمتری داشتند.»[2]
دغدغههای آمریکا
«تشابه حکومت استبدادی شاه با بسیاری از حکومتهای حاکم بر کشورهای منطقه، این تصور را ایجاد کرد که انقلابی مردمی و بر پایه اعتقادات دینی میتواند حکومتی هرچند قدرتمند و موردحمایت آمریکا را ساقط کند.
گسترش این مفهوم از یکسو، منجر به ظهور ارادههای جدید برای به حرکت درآوردن قیامهای مردمی بود و از سوی دیگر، مفاهیم قدرت حاصل از نقش و تأثیر حمایت آمریکا از یک کشور را مخدوش میکرد. به همین دلیل، لوموند نوشت:
پیروزی خلق ایران، شکستی بزرگ برای آمریکا بود، نه برای شاه. آمریکائی که با تمام نیرو از شاه پشتیبانی میکرد و تمام امکانات خود را، ازجمله سازمان سیا، در اختیار او قرار داده بود.
در واقع با سقوط شاه، ستون اصلی سیاست آمریکا در منطقه فروریخت و آمریکا را واداشت تا استراتژی منطقهای خود ر ا مجددا ارزیابی کند.
وزیر انرژی آمریکا، جیمز شلزینگر معتقد بود؛ تغییری چشمگیر در توازن قدرت در منطقه به وجود آمده و منافع حیاتی آمریکا که بسیار مهمتر از صدور نفت خاورمیانه به غرب است، در معرض خطر قرار گرفته است. و این احساس خطر سبب شده است که دولت کارتر برای جلوگیری از فرسایش قدرت و نفوذ آمریکا در خاورمیانه، بازاندیشی کند.
تلاش آمریکا برای نزدیکی به دولت موقت لیبرال ایران
آمریکا میکوشید با اتخاذ سیاستی آشتیجویانه با رژیم جدید، تا آنجا که ممکن است از خسارات و زیانهای حاصله از سقوط رژیم گذشته بکاهد و حداقل از نظر استراتژیک به همکاری با ایران در جهت جلوگیری از توسعه نفوذ شوروی در منطقه ادامه دهد.
آمریکا پیرو معادلات جنگ سرد و با اولویت تهدید شوروی، همچنان به ایران توجه داشت. در واقع، در این دوره، منظور آنها از صحبت درباره ثبات و استقلال ایران، جلوگیری از نفوذ شوروی در ایران بود.
آمریکاییها در این دوره، ضمن جمعآوری اطلاعات و تهیه گزارش و ارزیابی از تحولات و چشماندازهای آتی ایران، در پی اهداف و منافع خود بودند. بر این اساس نیز، سفیر آمریکا در ایران اظهار داشت که آمریکا حاضر است؛ مناسبات نظامی خود را با ایران حفظ کند و سلاحهای لازم را در اختیار دولت جدید بگذارد.
آمریکاییها امیدوار بودند، ایران در روش خود در برابر آمریکا تجدیدنظر کند. حتی کارتر در مصاحبهای تلویزیونی گفت: به عقیده من رهبران ایران اکنون خطری را که امنیت و استقلال آنها را تهدید میکند، بهخوبی احساس میکنند و تشخیص میدهند که ادامه انزوای بینالمللی به صلاح آنها نیست.»[3]
واقعه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، پنبه شدن رشتههای ایالاتمتحده
اما در حین تلاشهای ایالاتمتحده برای بازیابی و بازسازی روابط مخدوش شده خود با ایران که ناشی از وقوع انقلاب اسلامی در ایران بود، حماسه تسخیر لانه جاسوسی (سفارت) آمریکا در تهران توسط دانشجویان پیرو خط امام در 13 آبان سال 1358، تمامی تلاشها و اقدامات ایالاتمتحده را نقش بر آب کرد.
دانشجویان و نیروهای انقلابی که متوجه این مسئله شده بودند که سفارت آمریکا در تهران بهعنوان مرکزی برای فعالیتهای جاسوسی و امنیتی علیه نظام و انحراف و دگردیسی در مسیر انقلاب تبدیل شده، در اقدامی انقلابی اقدام به تسخیر آن و به گروگان گرفتن تمام کارکنان آن کردند.
این اقدام که با حمایت امام خمینی (ره) همراه شد و ایشان از آن بهعنوان انقلاب دوم ایران نام بردند؛ زمینههای رویارویی سیاسی ایران با ایالاتمتحده را فراهم کرده و علیرغم تلاشهای فراوان آمریکاییها برای آزادی گروگانها که آخرین آن توسل به قدرت نظامی و در نتیجه افتضاح واقعه طبس برای آمریکاییها بود، نتیجهای جز قطع رسمی روابط دیپلماتیک و سیاسی ایران با ایالاتمتحده را برای آمریکاییها به همراه نداشت.
تلاقی منافع آمریکا و عراق علیه ایران
قطع روابط تهران - واشنگتن و تلاش آمریکا برای جبران شکست در برابر ایران در ماجرای آزادسازی گروگانها، بهترین فرصت برای صدام بود تا دامنه تجاوزات نظامی به سرحدات جمهوری اسلامی را افزایش داده و بدین ترتیب زمینهسازی لازم برای آغاز حمله سراسری نظامی به ایران را فراهم کند.
«فرصت حاصل از بیثباتی سیاسی - اجتماعی در ایران، کاهش توان نظامی کشور و موقعیت مساعد بینالمللی و منطقهای، زمینه را برای شتاب عراق بهمنظور تغییر اوضاع به سود خود با تکیهبر ابزار نظامی فراهم آورده بود.
بهتدریج تجاوزات مرزی عراق رو به افزایش گذاشت. برابر اسناد و مدارک موجود، تجاوزات ثبت شده عراق در 3 ماهه اول سال 1358 بالغبر 14 مورد بود که در 3 ماهه دوم به 11 مورد کاهش یافت، ولی در 3 ماهه سوم همین سال به 26 مورد افزایش یافت و در سهماهه چهارم همزمان با اوجگیری بحران در روابط ایران و آمریکا به 33 مورد رسید.»[4]
میل و اشتیاق صدام برای ورود به جنگ علیه ایران را میتوان در سخنرانی وی در تاریخ 27/1/1359 در جشنواره بهار در شهر موصل جستجو کرد که از موضعی قلدرمآبانه، مغرورانه که با برانگیختن احساسات ناسیونالیسم عربی همراه بود؛ بیان داشت:
«سرنوشت عراق چنین است که رهبری جهان عرب را در خدمت شرافتمندانه به آرمانهای اعراب، به عهده بگیرد. همچنین در زندگینامه این ملت نوشته شده است که نیروهای سیاه از کشورهای بزرگ، متوسط و کوچک، نظیر دولت خمینی، بر ضد آن اقدام کنند. ملت عراق پس از انقلاب عظیم 17 ژوئیه {که رژیم بعث روی کار آمد} خونهای زیادی در راه دفاع از کشورهای شام، اردن، لبنان و سینا نثار کرد و اکنون برای عراق افتخار بزرگی است که بازهم در راه آن آرمان اعراب و متحدشدن اعراب خون بدهد و بگوید اعراب همگی بهصورت یک امت متحد شوند.
وی افزود: دسیسه چند کشور عربی برای دولت ایران این توهم را پیش آورده است که بتواند به عراق ضربه بزند. بسیار بجا است از درگیری با ایران اجتناب کنیم، ولی چنانچه احساس شود که احتیاج به این رویارویی داریم، عراق از درگیری در یک جنگ چندجانبه دریغ نخواهد کرد. صدام حسین در ضمن، با تندترین حملات خود به خمینی و ابوالحسن بنیصدر، این دو را دیکتاتورهایی خواند که با یک استبداد وحشتناک، ملت ایران را به زنجیر کشیدهاند.
صدام حسین افزود: وظیفه ملت ایران است که به پا خیزند و بنیصدر و خمینی را برکنار سازند.»[5]
از طرف دیگر آمریکاییها که در پی جبران شکست تحقیرآمیز خود در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی و همچنین فشار بر ایران به امید تغییر رژیم و مواضع انقلابی و استکبارستیز آن بودند، عراق و رئیسجمهور جاهطلب آن را که از نطق فوقالذکر او نیز مشخص بود که در رویای رهبری جهان عرب به سر میبرد، بهترین گزینه برای حمله به ایران قلمداد میکردند.
«به نوشته نیویورکتایمز، این احتمال وجود داشت که چشمانداز جنگ با کشوری نیرومند؛ مانند عراق، ایران را وادار سازد تا در سیاست خود تجدیدنظر کند. علاوه بر این آمریکاییها طرحهای دیگری چون تخلیه نیروی نظامی در حوالی مراکز نگهداری گروگانها، مینگذاری در مبادی صدور نفت، یا بمباران پالایشگاههای ایران را نیز بررسی کردند.
دولت عراق از تغییر سیاست آمریکا نسبت به عراق استقبال کرد. صدام معتقد بود که اگر آمریکا بپذیرد که عراق میتواند ایران تندرو و بنیادگرا را کنترل کند، او رهبر مقبول دنیای عرب خواهد شد و به هدفهای جاهطلبانهاش خواهد رسید.
درعینحال صدام تردیدی نداشت که در صورت حمله عراق به ایران، ایالاتمتحده از اقدام جنگی وی حمایت خواهد کرد.
تشدید مواضع و اقدامات آمریکا علیه ایران، نظیر بررسی احتمال عملیات نظامی از قبیل محاصره دریایی و هوایی ایران و جنگ در بیابان، در کنار اظهارات صدام در فروردینماه سال 1359، مبنی بر آمادگی برای حل کلیه اختلافات با ایران با استفاده از زور و سپس اعلام قطع رابطه آمریکا با ایران و محاصره اقتصادی ایران در تاریخ 19 فروردین 1359، نشانه آشکار تلاقی منافع آمریکا و نقطه آغاز روند جدید تشدید فشار و سرانجام، تجاوز عراق به ایران بود.»[6]
منابع:
[1] درودیان، محمد، اجتنابناپذیری جنگ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ پنجم، 1391، صفحات 201،202،203،204
[2] دری، حسن، ریشهها و علل وقوع جنگ ایران و عراق، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ سوم 1390، صفحات 174،175
[3] درودیان، محمد، اجتنابناپذیری جنگ، صفحات 205،233،234،235،241
[4] همان منبع، صفحات 245،246
[5] نخعی، هادی، قطع رابطه آمریکا با ایران (روزشمار جنگ ایران و عراق)، شماره 7، جلد 1، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول،1385، صفحات 1009،1010
[6] درودیان، محمد، اجتنابناپذیری جنگ، صفحات 255،256
انتهای پیام