دوشنبه 5 آذر 1403

جنگی که روشنفکران مشروطه علیه شیخ‌فضل‌الله راه انداختند

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
جنگی که روشنفکران مشروطه علیه شیخ‌فضل‌الله راه انداختند

روشنفکران پایگاه مردمی نداشتند بلکه صرفا تشکیلات سیاسی منسجم داشتند. آنها به نقش علما پی برده و در پی ایجاد اختلاف میان‌شان برآمدند. از سوی دیگر نیز هدف جنگ روانی علیه شیخ فضل‌الله نوری بود.

روشنفکران پایگاه مردمی نداشتند بلکه صرفا تشکیلات سیاسی منسجم داشتند. آنها به نقش علما پی برده و در پی ایجاد اختلاف میان‌شان برآمدند. از سوی دیگر نیز هدف جنگ روانی علیه شیخ فضل‌الله نوری بود.

به گزارش خبرگزاری مهر، نشست «مشروطه و نقش علما در تحقق آن» از سلسله نشست‌های علمی و تخصصی تاریخ معاصر ایران در حاشیه «دومین نمایشگاه تخصصی کتب تاریخ معاصر» با حضور قاسم تبریزی محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر در سرای اهل قلم خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد.

در ابتدای این نشست قاسم تبریزی با اشاره به اینکه پیش از مشروطه وضعیت سیاسی ایران با دو معضل اساسی یکی استبداد شدید پادشاهان، حکام، دولتمردان و شاهزادگان و دوم نفوذ و حضور استعمار همراه بود، بیان کرد: در آن ایام استعمار غالب روسیه تزاری و انگلستان بودند؛ اما آنچه در متن جامعه جریان داشت مسئله بی‌عدالتی، ظلم، تعدی و فشاری بود که به لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی بر مردم تحمیل می‌شد. لذا جامعه در یک وضعیت سرگشتگی، سرگردانی، یاس و ناامیدی قرار گرفت.

وی ادامه داد: در این ایام پیش‌زمینه خوبی در رشد سیاسی و قدرت جامعه پیدا کردیم و نخستین حرکت برای سیدجمال‌الدین اسدآبادی بود؛ او هم معضل جهان اسلام و ایران را وجود استبداد و استعمار می‌دانست. بنابراین آغازگر نهضت‌های ضد استبدادی و نهضت‌های اسلامی در ایران و جهان سیدجمال‌الدین اسدآبادی است. یعنی اثرات اعلامیه‌ها، سخنرانی‌ها و... او در جامعه ما نوعی بیداری ایجاد کرد. دومین حرکت، فعالیت ملاعلی کنی علیه جریان فراماسونری (فراموشخانه) و همچنین علیه قرارداد استعماری بود که توسط ناصرالدین شاه در لندن منعقد شد؛ با مقاومت و حضور فعال ملاعلی کنی این دو ملغی شدند. اگر چه انگلستان بلافاصله پس از تعطیلی فراموشخانه، جامع آدمیت را به عنوان تشکیلات فراماسونری به صورت پراکنده و منفصل از هم راه‌اندازی کرد.

این تاریخنگار مرحله بعدی بیداری ایرانیان را مقابله با قرارداد تنباکو یا رژی معرفی کرد و افزود: این قرارداد نوعی فروختن ایران بود که در پی آن انگلستان به دریا، کشاورزی و... در ایران دست پیدا می‌کرد. این عمل با فتوای مرجع تقلید وقت یعنی مرحوم میرزای شیرازی به شکست انجامید. در مرحله سوم قدرت اسلام، دین و روحانیت تجلی پیدا کرد. این امر نشان داد که اگر رهبری و حضور مردم باشد استبداد و استعمار شکستنی است.

عدالت جدا از اسلام نیست

این پژوهشگر تاریخ در بخش دیگری از سخنان خود درباره نقش‌آفرینی و ظهور بیشتر علما در جامعه گفت: این امر پیش از مواردی که مطرح کردم نیز وجود داشت؛ جامعه ما یک جامعه اسلامی و مردم ما نیز متدین بوده و هستند. حرف مرجعیت نیز حجت است خاصه اگر حکم کند. در مسئله تنباکو مرجع تقلید حکم کرد که استعمال تنباکو به هر نحوی از انحا مبارزه با امام زمان (عج) است. پادشاهان قاجار مستبد بودند ولی تعاملشان با روحانیت به دو دلیل متعارف بود: یکی اینکه ریشه در جامعه داشتند و دوم اینکه برکشیده توسط استعمار و دست‌نشانده آنها نبودند. در دوره پهلوی با دو مشکل روبه‌رو بودیم؛ نخست اینکه پهلوی ریشه در متن جامعه نداشت و دوم اینکه رضا شاه توسط انگلستان و محمدرضا شاه توسط آمریکا روی کار آمدند و هر دو مأمور بودند.

وی به فعالیت علما و مراجع برای تأسیس عدالتخانه اشاره و مطرح کرد: علما در ابتدا در پی راه‌اندازی عدالتخانه و مجلسی بودند که ناظر بر کار دولت باشد اما در ادامه عنوان، «مشروطه» مطرح شد. در اینجا از مشروطه سه تعبیر ارائه می‌شود؛ جریان ملی می‌گوید مشروطه را از امپراتوری عثمانی گرفتیم و روشنفکران ما بیشتر در آنجا بودند و همان را ترویج کردند. جریان غرب‌گرا مطرح می‌کنند که مشروطه از انگلستان آمده و اگر بخواهیم عملی شود باید همانند آن‌ها عمل کنیم. مراجع تقلید همچون آخوند خراسانی، میرزا حسین تهرانی، میرزا عبدالله مازندرانی در نجف، آیت‌الله سید محمد طباطبایی، آیت‌الله بهبهانی و شیخ فضل‌الله نوری در داخل عنوان می‌کردند که مشروطه را از قرآن بگیریم تا مجلس مشاوره ماهیت اسلامی داشته باشد. کتاب «تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله» نیز توسط میرزا محمد حسین نائینی با تقریر آخوند خراسانی و میرزا عبدالله به عنوان متن مشروطه تدوین شد. در این اثر مطرح شده که ما گرفتار شجره خبیثه استبدادیه هستیم و دستمان از امام عصر کوتاه است و باید حکومتی تأسیس کنیم که تعارض بنیادین با قوانین موضوعه اسلامی نداشته باشد.

او در ادامه با اشاره به اینکه علما و مردم عدالت را جدا از اسلام نمی‌دانستند، گفت: در دستور مظفرالدین شاه، مجلس شورای اسلامی قید شده که برخی جریان‌ها واژه «اسلامی» را از آن حذف کردند. برای نوشتن قانون در مجلس اول، جامع آدمیت نیز در آن دخیل شد و در نهایت قوانین را بر اساس قانون کشورهایی چون بلژیک و... تدوین کردند. اینجاست که شیخ فضل‌الله نوری به عنوان اعتراض می‌گوید که ما به دنبال مشروطه مشروعه هستیم؛ یعنی مشروطیتی که مشروعیت داشته باشد و آیا قوانین فرانسه، انگلیس و بلژیک و غیره برای مردم ما مشروعیت دارد؟ ما در ایران مسلمان هستیم و قوانین ما نیز باید بر اساس اسلام باشد.

جنگ روانی علیه شیخ فضل‌الله نوری

تبریزی با اشاره به مکاتبات شیخ فضل‌الله نوری و علمای نجف و تحصن مراجع و علما در حرم شاه عبدالعظیم حسنی گفت: در آن ایام مرکز کشور یعنی تهران عموماً به دست جریان فراموشخانه افتاد و این بین وجود نفوذی‌های جریان فراماسونری در نجف و همچنین تلگراف از تهران و کرمانشاه به نجف مبنی بر اینکه شیخ فضل‌الله نوری خود مشکلی بر مشروطیت بوده و او مدافع استبداد است، معضلی ایجاد کرد. روزنامه‌ها و نشریات نیز عموماً علیه شیخ فضل‌الله نوری بودند.

وی در پاسخ به این سوال که «آیا ابتدای حرکت ضد استبدادی مردم برای تشکیل عدالتخانه بود و سردمداران آن علما و مراجع تقلید بودند؟» گفت: روشنفکران پایگاه مردمی نداشتند بلکه صرفاً تشکیلات سیاسی منسجم داشتند. آنها به نقش علما پی برده و در پی ایجاد اختلاف میان‌شان برآمدند. از سوی دیگر نیز هدف جنگ روانی علیه شیخ فضل‌الله نوری بود. در همین راستا مشروطه را به دو بخش «مشروطه» و «مشروطه استبدادی» تقسیم کردند. تقی‌زاده، سید عبدالله بهبهانی، سید محمد طباطبایی، آخوند خراسانی و ولی‌الله نصر را جزو مشروطه‌خواهان مطرح کردند و از سویی نیز شیخ فضل‌الله نوری، ملأ محمد آملی، میرزاحسن مجتهد تبریزی، ملأ محمد خمامی و علمای دیگر را مدافع استبداد خواندند و در این جریان نشریاتی همچون صوراسرافیل ترور شخصیت این افراد را آغاز کردند. روزنامه‌ای به نام «صبح» بیانیه‌ای از شیخ فضل‌الله نوری منتشر کرد که بلافاصله جریان فراماسونری روزنامه را جمع کرده و دستور دادند که دوباره و بدون اسم شیخ منتشر شود. درواقع هیچ نشریه‌ای نداریم که مبانی شیخ فضل‌الله نوری را منتشر کند؛ از این رو او ابتدا در خانه، سپس میدان اعدام و مدرسه مروی شروع به فعالیت می‌کند که از این کار منع‌اش می‌کنند و پس از آن به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی می‌رود. در این راه هشت نفر مجتهد، 75 نفر از پیش‌نمازان و امامان جماعت، 300 نفر از طلاب و عده‌ای افراد متدین همراه او بودند و لذا فاصله‌ای با تهران می‌گیرد.

تبریزی همچنین به ترور ناکام شیخ فضل‌الله نوری اشاره کرد و ادامه داد: با ماندن شیخ در تهران چیزی تغییر نمی‌کرد. آن زمان جریان حاضر نوعی جنگ روانی، ترس و ارعاب در جامعه به وجود آورد که تنها در تهران نبود و مرحوم آیت‌الله میرزا حسن مجتهد تبریزی را با دلیل احتکار اموال از تبریز تبعید کردند که مورد اعتراض برخی از علما همچون سید ابوالحسن انگجی قرار گرفت. همین کار را نیز در گیلان با ملأ محمد خمامی کردند و در شهرهای دیگر نیز چنین اتفاقی رخ داد.

این پژوهشگر در بخش دیگری از سخنان خود درباره نقش بابی‌ها در به انحراف کشیدن جریان مشروطه گفت: بیشتر تخریب است. جریان سوسیال دموکرات‌های قفقازی، جریان فراماسونرها، جریان نیهلیست‌ها و جریان غرب‌گراها با مدیریت اردشیر ریپورتر متحد شدند. در خاطراتی از اردشیر آمده که او رضاخان را کشف کرده است و کینه علما را در دل او کاشته است.

پیروزی؛ از آن مشروطه غربی

وی در بخش دیگر سخنان خود به اعدام شیخ فضل‌الله نوری و ترک تهران توسط برخی افراد اشاره کرد و ادامه داد: شیخ فضل‌الله نوری را به عنوان مدافع استبداد بالای دار بردند و مشروطه اسلامی با این عمل شکست خورد و مشروطه غربی پیروز شد، چون از آن پس نمایندگان مجلس و دولتمردان عموماً در اختیار آن‌ها بودند. پس از اعدام او علما منزوی شدند و اختناقی جامعه را فرا گرفت و رسانه‌ها، مدارس و عموماً دولت به دست انگلیس و روس افتاد.

وی افزود: چهره‌های مهمی از علمای مشروطه‌خواه وجود دارند که اسمی از آن‌ها برده نشده و این امر بخشی به دلیل کوتاهی علما و بخشی دیگر به دلیل فشارهای پس از مشروطه است. در دوران پهلوی نیز امکان نام بردن از آن‌ها وجود نداشت؛ بنابراین اکثر منابع و مآخذ درباره مشروطه علیه علماست. آیت‌الله شیخ مرتضی آشتیانی، میرزاهاشم آشتیانی، ملأ محمد خمامی، ملأ محمد آملی، میرزا محمد آقازاده خراسانی، سید عبدالحسین لاری، آقا نورالله اصفهانی، آقا نجفی اصفهانی، سید حسن مدرس، سید ابوالحسن انگجی، ملأ عبدالرسول کاشانی و... از این دست نام‌ها هستند.

قاسم تبریزی در پایان و در پاسخ به این سوال که «استعمار در به انحراف کشیدن مشروطیت به دنبال چه هدفی بود؟» گفت: جلال آل احمد در غرب‌زدگی پاسخ را به این شرح داده است: «من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از 200 سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد.»