جهان در آستانه جنگی تمامعیار / زنگ خطر به صدا در آمد
امروز روابط آمریکا با چین و روسیه بر مدار ثبات قرار ندارد و در عین حال بسیار سرد و پر تنش شده است. ایالات متحده بار دیگر باید بهتنهایی به جاهطلبیهای مسکو و پکن پایان دهد. پیشتر هم دست به چنین فعلی زده است، اما در سایه جنگ سرد.
به گزارش اقتصادنیوز، ماه مارس، زمانی که بایدن بهواسطه جنگ در اوکراین تحت فشار قرار داشت، برای فرار از چالشها، خود را پشت شبح جنگ جهانی سوم پنهان میکرد و میگفت درگیری مستقیم میان ناتو و روسیه چنین نبردی را در مقیاس وسیع رقم خواهد زد، پس باید از این رویارویی دوری کنیم.
اما همزمان تجهیزات نظامی آمریکایی در قالب بستههای حمایتی برای اوکراین ارسال میشدند. هشدار بایدن درباره وقوع احتمالی جنگ جهانی سوم پس از خط و نشانهای آمریکا در سال 2001 نشان از آغاز عصر تازهای در عرصه سیاست خارجی ایالات متحده دارد.
امیدی که ناامید شد!
«استفان ورتهایم»، محقق و فعال در حوزه سیاست خارجی با انتشار یادداشتی در نشریه نیویورک تایمز با اشاره به فضای متفاوت حاکم بر جهان امروز و رقابت بیسابقه قدرتها نوشت: در طول همه این سالها تصور آمریکاییها این بود که قادرند بدون درگیر شدن در چالشهای کنترلنشده، جهان را تسلیم خود کنند. به واسطه همین نگاه تا همین چند سال پیش نیز امید به آینده ژئوپلتیکی خوشخیم وجود داشت. اگرچه رقابت قدرتهای بزرگ، کلیدواژه پنتاگونیها شد، اما این عبارت میتواند در قالب رقابتهای ورزشی نیز تبیین شود؛ بدین معنا که چین، روسیه و واشنگتن قادر به رقابت هستند اما میتوانند به نقطهای برای همزیستی نیز دست یابند.
در شرایط کنونی ایالات متحده در نقطهای حساس و رویاروی رقبایی قرار دارد که به اندازه کافی قدرتمند هستند تا بتوانند هزینههای سنگینی را بر مردمان آمریکا تحمیل کنند. بعد از جنگهایی که به بهانه حملات یازده سپتامبر کلید خورد، جنگ واقعی میان قدرتهای بزرگ، مقوله دیگری است؛ چراکه اینبار ایالات متحده در برابر بازیگرانی چون روسیه یا چین قرار گرفته است؛ بویژه پکن که قدرت اقتصادی و نظامیاش میتواند تهدیدی اصلی برای آمریکا باشد.
زنگهای خطری که به صدا درآمد!
از فوریه که جنگ در اوکراین کلید خورد، هشدار درباره رویارویی مستقیم روسیه و آمریکا زنگ خطر را به صدا درآورد. همزمان تهاجم احتمالی چین به تایوان در خط مقدم ترسها و دغدغههای آمریکایی تعریف شد. در چنین فضایی با لحاظ کردن تمایل واشنگتن برای پاسخ نظامی به پکن، سناریوی وقوع جنگ جهانی سوم قوت گرفت. حال سوالی که مطرح میشود آن است که چه تعداد از مردم آمریکا معنای جنگ جهانی سوم را درک میکنند و چه تعدادی خواهانش هستند؟
نتایج ارزیابیها تا پایان این دهه نشان میدهد که قریب به اتفاق مردمان این کشور قادر نخواهند بود بهواسطه سیاستهای خارجی پرهزینه آمریکا، سختیها را تحمل کنند. از همین رو شاید برای آماده کردن چنین مردمی پیش از آن آماده کردن تانکها، کشتیها و جنگندهها، باید تاریخ و تخیل احیا شود. اینگونه میتوان باور کرد که آمریکاییها خواهان ورود به جنگی بزرگ هستند یا نه.
مصون در سایه جنگ سرد!
ارزیابی نتایج و پیامدهای درگیری قدرتهای بزرگ، سخت است. ایالات متحده تا سال 1945 دو جنگ بزرگ جهانی را پشت سر گذاشت و در قامت بازیگر پیروز در عین حال هوشیار، از دو نبرد سخت زخمهای جزئی برداشت و به همین ترتیب توانست در عرصه جهانی بهسان تنها قدرت برتر ظاهر شود. برای چهار دهه، روسای جمهوری آمریکا هشدار میدادند که جنگ جهانی بعدی به مراتب داغتر از دو جنگ پیشین خواهد بود. زمانی «ترومن» - سی و سومین رئیسجمهور آمریکا - گفته بود در عرصه هستهای، ما جبهه اصلی جنگ خواهیم بود و بهسان بسیاری از کشورهای درگیر دو جنگ پیشین، ویرانیها را تجربه خواهیم کرد. اما بینش او و جانشینانش، ایالات متحده را از مداخله در کشورهای جهان سوم، از گواتمالا تا اندونزی، بر حذر نداشت.
بهواسطه تلاشهای هدفمند دولتهای آمریکا برای آماده کردن این کشور جهت رویارویی با بدترین سناریوها، ترور هستهای به بخشی از زندگی آمریکاییها تبدیل شد. اما شبح جنگ تمامعیار ابرقدرتها در طول جنگ سرد تحت کنترل قرار داشت. خشونتهای حاصل از جنگهای جهانی و پیشبینیهای هولناک، موجب شد تا «جان اف کندی» - سی و پنجمین رئیسجمهور آمریکا - در طول بحران موشکی کوبا به جای رویارویی با شوروی که سلاحهای هستهایاش را در 90 مایلی فلوریدا مستقر کرده بود، از سیاست پیشگیرانه پیروی کند. پس به جای هدف قرار دادن موشکها، کوبا را محاصره کرد و از رقیب خواست تا موشکهای خود را جمع کند. بحران کوبا بنبست یک هفتهای را میان دو ابرقدرت رقم زد؛ در آن بازه زمانی جهان به اندازهای به آرماگدون هستهای نزدیک شده بود که کندی ناچار شد به واسطه هراس از وقوع جنگ سوم جهانی، نخستین گامها را برای تنشزدایی بردارد.
عصر تازه رقابتها
پس از فروپاشی شوروی و تغییر نسلها، جنگ جهانی دوم غالبا بهسان پیروزی اخلاقی قلمداد میشد، نه یک روایت هشداردهنده. درسی که ایالات متحده از این نبرد گرفت، رهبری جهان بود، با این هشدار که در این مسیر زیادهروی نکند. طبیعتا چنین هشداری در شرایطی که شوروی از هم فروپاشیده و چینِ فقیر به دنبال بازاری برای عرضه است، چندان جدی تلقی نشد و بستر برای جنگ و قدرتنماییهای بوش هموار گشت. حالا تولد عصری تازه به رهبری ایالات متحده به پایان رسیده و این کشور در آستانه ورود به عصر رقابتهای شدید میان قدرتهای بزرگ است؛ رخدادی که میتواند زمینهساز جنگ متعارف هستهای یا جنگ هستهای در مقیاس بزرگ شود.
همانگونه که در سند استراتژی امنیت ملی جدید آمریکا آمده، امروز روسیه تهدیدی جدی است. پوتین هزاران سلاح هستهای در اختیار دارد که برای نابودی تمامی تمدن بشریت کفایت میکند. رهبر روسیه با توسل به همین فرضیه از آغاز جنگ در اوکراین بارها در باب استفاده از این سلاح مرگبار هشدار داده است. پوتین با توسل به چند سناریو قادر است تهدید خود را عملی کند، نخست، رویارویی مستقیم آمریکا و ناتو، دوم خطر از دست رفتن قدرت حکمرانیاش و در نهایت از دست دادن کِریمه. با این همه کسی بهدرستی نمیداند چه عاملی کرملین را وادار میکند تا به سلاح هستهای متوسل شود.
جنگ اوکراین، ترمز بایدن است؟
بایدن با هشدار در باب وقوع آرماگدون هستهای، گزینه توسل به اهرمهای نظامی در ارتباط با اوکراین را رد کرده و دولت تحت رهبریاش هدفی کاملا روشن و طراحیشده دارد و آن، تقویت موقعیت اوکراین در میدان جنگ با هدف تقویت این کشور پشت میز مذاکرات است. با این حال موفقیتهای اخیر ارتش اوکراین، مفسران آمریکایی را بر آن داشته تا حمایتها از کییف را مضاعف کنند و صحبت از دیپلماسی را به حاشیه برانند. در چنین شرایطی گروهی بر این باورند که اگر بحران حاکم روابط مسکو و واشنگتن را تحتالشعاع قرار نداده بود، ایالات متحده و چین به عنوان دو قدرت پیشرو، رویاروی یکدیگر قرار میگرفتند.
بایدن با وجود گامهای محتاطانه درارتباط با روسیه، به تنشها با چین دامن میزند. گافهای پیدرپی بایدن مبنی بر حمایت نظامی از تایوان در صورت حمله چین و بازدیدهای گاه و بیگاه از این جزیره خودمختار، همگی نشان از تمایل آمریکا برای جدا کردن تایوان از چین دارد. بازیهای شبیهسازی شده توسط اندیشکدهها به ما نشان میدهد که جنگ احتمالی چین و آمریکا احتمالا به درازا خواهد کشید و جان بسیاری را خواهد گرفت.
پیشنمایشی کوچک از ویرانی سوم
گزارشهای بدست آمده از بازیهای جنگی شبیهسازی شده توسط مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل نشان میدهد که چنین جنگی فارغ از هزینههای بالایی که تحمیل میکند، میتواند زمینهساز آشفتگی خونین شود و دو طرف را درگیر چالشهای جدی کند. از منظری دیگر، ارزیابیها حکایت از آن دارد که آمریکا و چین در صورت وقوع درگیری به تنشها دامن خواهند زد.
تابستانی که گذشت، مرکز امنیت آمریکا بر اساس بازی جنگی طراحیشده به این نتیجه دست یافت که هم واشنگتن و هم پکن، آماده عبور از خطوط قرمز کلیدی هستند آن هم در شرایطی که پیامدهای اقتصادی چنین نبردی برای دو کشور و جهان بسیار زیاد خواهد بود.
بر اساس ارزیابیهای انجامشده توسط محققان موسسه «راند»، درگیری یکساله میان پکن و واشنگتن موجب کاهش پنج تا 10 درصدی تولید ناخالص ملی آمریکا خواهد شد. پس صراحتا میتوان اذعان کرد که افزایش بالای انرژی بهواسطه آغاز نبرد در اوکراین صرفا پیشنمایش کوچکی است که میتواند بهواسطه درگیری احتمالی چین و آمریکا بر سر جهان آوار شود.
ناظران با استناد به چنین تحلیلها و ارزیابیهایی میگویند که جنگ با روسیه یا چین احتمالا ایالات متحده را در مقیاسی وسیع در حافظه زنده بسیاری از شهروندان، زخمی خواهد کرد و به نوبه خود نوعی عدم اطمینان عمیق را در باب نحوه عملکرد سیستم سیاسی آمریکا به دنبال خواهد داشت.
امروز با افزایش تنشها در عرصه روابط بینالملل، منتقدان بارها نسبت به برتری جهانی ایالات متحده هشدار دادهاند و گفتهاند که جنگ سرد جدیدی در راه است. با این همه میتوان گفت که اشاره به عبارت «جنگ سرد» از برخی جهات خطرها را کمرنگتر جلوه میدهد.
امروز روابط آمریکا با چین و روسیه بر مدار ثبات قرار ندارد و در عین حال بسیار سرد و پر تنش شده است. حالا ایالات متحده بار دیگر باید بهتنهایی به جاهطلبیهای مسکو و پکن پایان دهد. پیشتر هم دست به چنین فعلی زده است، اما در سایه جنگ سرد. اگر یخهای جنگ سرد آب شود، آمریکا سپر خودش را از دست میدهد و باید وارد بازی خونینی شود که پایانی خوش برایش متصو
همچنین بخوانید