جهنمی که شهید صیاد شیرازی برای منافقین برپا کرد
صبح روز پنجم مرداد عملیات مرصاد با رمز یا علی (ع) آغاز شد. در تنگه چهار زبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، تاکنون آثار متعددی درباره شهید سپهبد علی صیاد شیرازی منتشر شده است. از این میان، کتاب «در کمین گل سرخ» را میتوان یکی از کاملترین و خواندنیترین آثار در این زمینه یاد کرد. محسن مؤمنی شریف در کتاب حاضر، با نگاهی به خاطرات و یادداشتهای شهید، زندگی او را از دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی تا پایان جنگ روایت کرده است. نویسنده کوشیده با سرک کشیدن به جوانب متعدد یک ماجرا، روایتی یکدست و کامل از آن ارائه دهد.
«در کمین گل سرخ» بخشهای خواندنی متعددی دارد؛ از جبهههای غرب و کردستان و همراهی با شهید چمران تا خرمشهر و جبهههای جنوب و طعم شیرینی آزادی خونین شهر. یکی از این فصلها مربوط به حضور تعیینکننده شهید صیاد شیرازی در عملیات مرصاد است که در ادامه بخشهایی از آن به مناسبت سالروز شهادت شهید منتشر میشود:
آن روز تیمسار صیاد در جنوب بود که خبر حمله سنگین دشمن از غرب را شنید. او آن روز از طرف شورای عالی دفاع به مأموریت آمده بود تا فعل و انفعالات اخیر جبهههای جنوب را از نزدیک بررسی کند. برگشت به تهران. حمله عراق به جنوب بعد از پذیرش قطعنامه از سوی ایران، باعث شده بود تمام نیروهای مؤثر به آن جا کشیده شود و جبهههای غرب خالی بمانند. در چنین اوضاعی رهبران سازمان مجاهدین خلق که در رکاب حاکم عراق بودند، وقت را برای حمله به ایران مناسب دیدند. در کمتر از 24 ساعت موفق شدند کاروانی با حدود پانزده هزار نفر زن و مرد را مهیای جنگ با ایران کنند. مسعود رجوی به سربازانش گفته بود، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به علت حملات اخیر ارتش عراق از هم پاشیده است و در داخل نیز دولت به علت پذیرش قطعنامه 598 اقتدارش را از دست داده است؛ بنابراین ما که به کرمانشاه برسیم از همه جای ایران مردم به نفعمان وارد میدان میشوند... او چنان در عالم تخیل کار ایران را تمام شده میدانست که نخواست وقت را با جواب دادن به اشکالات یارانش از دست دهد سرمست از پیروزیی که خیالش را می کرد به آنان گفت: «جمعبندی نهایی در میدان آزادی!»
وعده صدام به رجوی بهازای کشتار کردها + فیلمکاروان آنان عصر روز سوم مرداد به راه افتاد. از تنگه پاتاق وارد خاک ایران شدند. به کمک ارتش عراق موفق شدند خط اول را بشکنند و با حمایت نیروهای هوایی صدام پیش بیایند از سرپل ذهاب نیز گذشتند و موفق شدند شهر کرند را تصرف کنند رجوی خود نیز با خودروی ضدگلوله با آنان می آمد. برخلاف تصورشان مردم اسلام آباد غرب با گاو و گوسفند به استقبالشان نیامدند؛ بلکه با داس و تبر از خانه و کاشانهشان دفاع کردند. هر چند شهر سقوط کرد اما مجاهدان خلق، چنان زهر چشمی از خلق خدا گرفتند که صدام در تمام جنایت هشت سالهاش نکرده بود.
مردم اسلامآباد اولین و آخرین محکومان حکومت منافقین بودند. سازمان مجاهدین خلق ایران که روزی برای نجات مردم ایران از استثمار آمریکا پا به میدان مبارزه گذاشته بود، بر اثر نفوذ ایدئولوژیهای التقاطی چنان به انحراف افتاد که در تاریخی ترین لحظات ایران بر سر سفره صدام حسین نشست و به سوی مردم ایران آتش گشود این چنین بود که مردم ایران آنان را منافق نامیدند.
آن شب در حالی که آنان در اسلام آباد، در بیمارستان امام خمینی (ره) مجروحان را قتل عام میکردند، رادیوشان به مردم کرمانشاه نوید میداد که فردا به سوی آنان میآیند. خبر سقوط اسلام آباد غرب در تهران مردان شورای عالی دفاع را سر درگم کرده بود. آنان هنوز گمان میکردند با ارتش عراق طرفند و لذا آغاز این حمله با دانستههای آنان از توانایی ارتش عراق نمیخواند. همان شب تیمسار صیاد، مرد روزهای سرنوشتساز عازم منطقه شد.
شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون، به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خودروهایی که در انتظار جابجایی بودند، مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. بر این اساس با یک فروند هلیکوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاههای تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم. نیمه شب چهارم تیر ماه بود و تا ساعت یک و نیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همینطور در حال پیشروی است.
وقتی که به منطقه مسلط شد، طرح به دام انداختن کاروان منافقان را ریخت. آنان باید با خیال راحت تا تنگه چهارزبر میآمدند که در 34 کیلومتری کرمانشاه بود. در آن تنگه باید خلبانان هوانیروز از عقب و جلو راه را بر کاروان می بستند و... طرح که آماده شد، با فرمانده پایگاه هوانیروز تماس گرفت و خواست آماده عملیات باشند.
ساعت 5 به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم پس از توجیه خلبانان تأکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است، چارهای نداریم، هلیکوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم آتش آماده شد. ابتدا خودم با یک هلیکوپتر 214 برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم.
صبح روز پنجم مرداد عملیات مرصاد با رمز یا علی (ع) آغاز شد. در تنگه چهار زبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده به زودی انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز علاوه بر گروههای مردمی تعدادی از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند وارد عملیات شدند راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی می توانستند به عقب برگردند.
بعضی از آنها به روستاها پناه برده بودند و بعضیهایشان با خوردن قرص سیانور خود به زندگی خود خاتمه داده بودند. عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه اسلام آباد هزاران کشته از آنان به جا مانده بود. اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتار کرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند.
حالا من از این عملیات نتیجه میگیرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هر زمان طوری مقدر میکند که بسیاری از مشکلات ما باید با حالت سرافرازانه حل شود. خداوند میفرماید بجنگید با آن کفار که من می خواهم به دست شما عذابشان بدهم و به ما قول و وعده می دهد تا آنها را خوار کند و به شما پیروزی وعده میدهد و قلبهای شما را شفا بخشد. کدام قلبها؟ قلبهایی که قبل از این عملیات گرفته و غمزده بود.
رزمندگان اسلام قلب و دلشان با امامشان برای همیشه گره خورده بود. امام (ره) اشارهای دارند که پذیرش قطعنامه مثل نوشیدن زهر بود برای رزمندگان اسلام که سالها فداکاری کرده بودند. در حالی که هشت سال تلاش شده بود بعد از آن ما دلمان میخواست به صورتی دیگر نبرد تمام می شد. دلمان گرفته بود اما خداوند با این پیروزی بزرگ و با این کشتار دسته جمعی بدترین و خبیثترین دشمنانمان به دست ما موجب رضایت خاطر رزمندگان اسلام شد و پایان نبرد هشت ساله دفاع مقدس با این عملیات درخشان مرصاد انجام گرفت.
با این عملیات جنگ نیز به پایان رسید. اشتباه صدام و رجوی باعث شد دهها هزار رزمنده دوباره عازم جبههها شوند و باز مانند روزهای فتحالمبین و فتح خرمشهر همه ایران یک پارچه آماده نبرد باشند. اکنون صدام چارهای جز گردن نهادن به قطعنامه 598، سازمان ملل نداشت. روزی که او جنگ را آغاز کرد مانند دوستان منافقش، خیال میکرد به زودی در تهران مصاحبه خواهد کرد و حال در پایان هشت سال جنگ سنگین آینده دشواری در انتظار او بود!
و اما بازماندگان جنگ نهروان سالها بعد وقتی فهمیدند چه کسی دام چهارزبر را برایشان گسترد و آنان را از اشغال ایران بازداشت، کینههایشان نسبت به تیمسار علی صیاد شیرازی شعله ور شد و به امید انتقام نشستند.