جمعه 9 آذر 1403

حقیقت زیبای نادر

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
حقیقت زیبای نادر

به گزارش خبرگزاری دانشجو، خبر درگذشت حاج نادر طالب‌زاده، از چهره‌های مطرح هنر و رسانه جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، با واکنش‌های فراوانی مواجه و موجب تاثر بسیاری از هنرمندان و علاقه‌مندان او شد. او برای بسیاری که شهید مرتضی آوینی را درک نکرده بودند، شبیه‌ترین آدم‌ها به آوینی بود و شاید به خاطر همین است که قرار است پیکرش در کنار مزار آوینی آرام بگیرد. از روز گذشته پیام‌های فراوانی برای...

به گزارش خبرگزاری دانشجو، خبر درگذشت حاج نادر طالب‌زاده، از چهره‌های مطرح هنر و رسانه جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، با واکنش‌های فراوانی مواجه و موجب تاثر بسیاری از هنرمندان و علاقه‌مندان او شد. او برای بسیاری که شهید مرتضی آوینی را درک نکرده بودند، شبیه‌ترین آدم‌ها به آوینی بود و شاید به خاطر همین است که قرار است پیکرش در کنار مزار آوینی آرام بگیرد. از روز گذشته پیام‌های فراوانی برای درگذشت یکی از تاثیرگذارترین چهره‌های فرهنگی کشور منتشر شده است؛ پیام‌هایی که هر کدام‌شان سرشار از عواطف دوستانه‌اند، چرا که خود نادر طالب‌زاده، یا همان حاج نادر بچه‌های جبهه فرهنگی انقلاب، رابطه عاطفی و دوستانه‌ای با همه داشت. نادر طالب‌زاده، مستندساز، مجری، کارگردان، تهیه‌کننده، برنامه‌ساز، فعال رسانه‌ای، مدیر فرهنگی و کارشناس مسائل بین‌المللی بود و البته جدا از همه این عناوین، فعالیت‌های آموزشی متعددی را نیز طی سالیان گذشته پیگیری کرده بود. طالب زاده زندگی پرفراز و نشیبی را طی کرده بود؛ از دوران کودکی که خاطراتی از پدرش در دفاع غیرتمندانه از عشایر جنوب داشت، تا انتها. در یکی از گفت‌وگوهایش درباره نبرد گجستان می‌گوید: من کلاس چهارم بودم. حدود 100 سرباز اطراف خانه بودند. غلامحسین سیاه‌پور 600 نفر را زده بود و جهاد کرده بود با آنها. دشمن درجه یک شاه بود و پدرم تأمین‌نامه برایش گرفته بود و یکی، دو روزی در خانه خودمان میهمانش کرده بود. البته هیچ فرمانده ژاندارمری این کار را نمی‌کند. شاه، غلامحسین را اعدام و پدرم را دادگاهی کرد. حدود یک سال و نیم دادگاه و تعلیق بود. با ارفاق سال 45 حکم بازنشستگی دادند و این ماجرا حادثه بسیار مهمی در زندگی من بود. ملاغلامحسین و قیام عشایر تأثیر بسیار زیادی روی من داشت. سیاه پور شهیدی است که به آن کم پرداخته شده است». سال‌ها بعد برای تحصیل به آمریکا می‌رود و چند سال پیش از انقلاب را برای خواندن سینما به دانشگاه کلمبیا می‌رود: «در دانشگاه کلمبیا در رشته فیلمسازی در مقطع فوق‌لیسانس اساتید خوبی داشتم. بیشتر تجربیاتم در این مقطع بود اما از اسلام حرفی نبود. من مثل یک طلبه فیلمسازی خواندم و درسم را طولانی می‌کردم تا از ابزار دانشگاه استفاده کنم. تا اینکه سروصدای انقلاب اسلامی درآمد و من به ایران بازگشتم. 2 ماه قبل از انقلاب در منهتن بودم که خبر سینما رکس را شنیدم و تصمیم گرفتم برگردم ایران». خیابان‌های شلوغ تهران، میعادگاه او و یکی، دو تا از دوستانی می‌شود که با هم از آمریکا برای قرار گرفتن در رخداد انقلاب به ایران آمده‌اند. اما حاج نادر از همان آمریکا، عاشق امام (ره) شده بود. به ایران که آمد، متوجه شد لحن خبرنگاران و رسانه‌ها با نزدیک شدن به انقلاب، متفاوت از گذشته می‌شود. آدم رسانه‌ای نظام، بی آنکه در هیچ چارچوب رسمی مسؤولیت داشته باشد این نگرانی را حس می‌کند و متوجه این چالش می‌شود: «غبطه فرصت‌های از دست‌رفته را می‌خورم. مثلا موقعیتی بود که می‌توانستم با شهید چمران باشم. 2 هفته قبل از شهادت در اهواز، من در باشگاه تلویزیون بودم. 2 دوربین اکلر و 2 مینی‌اکلر تلویزیون به من داده بودند. من مبارزه خرمشهر را هم از دست دادم. تلویزیون آن موقع دست طیف بنی‌صدر بود که یک فیلمی از ما دیده بودند و از ما خوش‌شان نمی‌آمد چون آن فیلم درباره انعکاس وارونه خبرنگاران آمریکایی بود؛ به اسم «واقعیت». به این بهانه کار خوابید و تا من دوربین تهیه کنم خرمشهر سقوط کرد. بعد از این دوره موضوع تحقیق درباره اسلام برای من پیش آمد. بعد از آن به پشتیبانی جنگ، جهاد رفتم و راننده بولدوزر شدم. در والفجر 4 مجروح شدم و درباره این راننده‌ها مستندی به اسم والعصر ساختم. قبل از این قضیه برای تلویزیون به جبهه رفته بودم و یک مستند ساخته بودم به اسم «شوش، شهر شهیدان گمنام» درباره لشکر 21 حمزه قبل از فتح‌المبین». مستندسازی در جنگ اما تنها کار او نبود. نادر طالب‌زاده پشت بولدوزر هم می‌نشست و خاکریز می‌زد: «رانندگی بولدوزر را هم انجام دادم. من با ستاد حمزه بودم، در والفجر 4 مجروح شدم و برگشتم تهران تصمیم گرفتم یک مستند درباره رانندگان داوطلب بسازم. بعد با دوربین و تجهیزات برگشتم. من اگر از ابتدا به عنوان مستندساز می‌رفتم بین‌مان فاصله می افتاد ولی 2 ماه رفتم رانندگی یاد گرفتم و قسمت بود که مجروح شوم». همراهی با سیدمرتضی آوینی در آغازین روزهای پس از جنگ با 3 مستند «مسیح»، «ساعت 25» و «خنجر و شقایق»، فرصتی است که گفت‌وگوهای این دو به مجالی برای زمینه‌سازی آموزش مستندسازی حرفه‌ای تبدیل شود. تجربه مستند 10 قسمتی «خنجر و شقایق» که به گفته او تغییرات مثبتی را در صداوسیما ایجاد می‌کند، برای طالب‌زاده و آوینی و مجموعه دوستان‌شان تجربه متفاوتی می‌شود: «صدای شهید آوینی را سانسور کردند که باعث تفحص مجلس شد ولی تحول عمیقی نبود چون کسی از ما دعوت نکرد که شما چگونه باعث تفحص مجلس شدید. شهید آوینی بعد خنجر و شقایق گمنام ماند تا شهید شد. «خنجر و شقایق» تجربه خیلی متفاوتی بود؛ شهید آوینی متن این مستند را نوشت و آقای فارسی آن را تدوین کرد. برای من دیدن مسلمانان بوسنیایی جالب بود. فضای بوسنی و جنگ‌شان و مشکلی که با کروات‌ها و بعد با صرب‌ها داشتند و کمک ایران سوژه‌های فوق‌العاده‌ای بود». آموزش مستندسازی برای بچه‌های جبهه فرهنگی انقلاب، برای نیروهای تشکیلاتی حزب‌الله لبنان، افغانستانی‌ها و پاکستانی‌ها کاری بود که طالب‌زاده در دوران مدیریت فرهنگی که در ارشاد و صداوسیما داشت، پی گرفت. به اعتقاد برخی، اگر نادر طالب‌زاده نبود، حزب‌الله لبنان بخش تبلیغات نداشت. خودش معتقد بود آموزش خیلی برکت دارد: نخستین گروهی که آموزش دادیم بچه‌های فیلمساز لبنانی بودند که المنار را تشکیل دادند و نخستین کارهای‌شان به صورت کلیپ موسیقی و در چارچوب ایجاد جنگ روانی بود. بعداً مستندسازی را آغاز کردند. بعد از آن بچه‌های افغانستانی بودند که 2 سال در باغ فردوس دوره دیدند؛ با بهترین اساتید آن روزگار. زیباشناسی سینمایی را با فیلم‌های پیچیده و خوب کار کردیم. بعد از آن دکوپاژ، استوری بردینگ (تقطیع) و بعد هم مستندسازی. کارهای‌شان در جشنواره‌های بعدی سر و صدا کرد. از منظر جنگ روانی هم خیلی مهم بود؛ شاید یکی از دلایل مهم پیروزی بعد از نصرت الهی و مجاهدت‌های خودشان این است که می‌توانند بر جنگ روانی غلبه کنند. بعد از سال 2000 حمله اسرائیل به بیروت، یکی از این کارها کار محمد دبوق بود. بعدها دبوق مستندی با عنوان «روح‌الله» درباره امام ساخت؛ مستندی که بهترین مستند درباره امام بود. «بشارت منجی»، سریالی بود که طالب‌زاده کارگردانی کرد. بعضی از دوستانش می‌گفتند در سال‌هایی که وی درگیر «بشارت منجی» شده بود، مستندسازی از نبودش ضربه خورد. نادر طالب‌زاده علاقه عجیبی به موضوع آخرالزمان، منجی و موعود داشت. اسم برنامه‌هایی که او ساخته یا مستندهایی که تولید کرده، ارجاعات آخرالزمانی دارد. «راز»، «عصر»، «ساعت 25»، «ظهور» و... همه بر این موضوع تاکید داشتند. او معتقد بود ما با انقلاب اسلامی وارد یک عصر جدید شده‌ایم: قرآن به «عصر» قسم می‌خورد و من معتقدم ما با انقلاب وارد یک عصر جدید شده‌ایم. امروز ما هستیم که در جهان داریم ریتم را تعیین می‌کنیم. هیچ وقت شبکه خبری تعریف نمی‌شد اگر انقلاب اسلامی نبود. سی‌ان‌انی تعریف نمی‌شد اگر انقلاب نبود. انقلاب و بحث گروگان‌گیری و اینکه آمریکایی‌ها بنشینند و مقاومت را ببینند و مدام دنبال کنند که چه وقت اینها آزاد می‌شوند، تد ترنر را به این فکر انداخت که یک شبکه خبری مثل سی‌ان‌ان درست کند. در واقع ما عمل هستیم و آنها عکس‌العمل. اگر چه خودمان هنوز خبرنگار خوب در واشنگتن و نیویورک نداریم تا خبر حرفه‌ای و درست تحویل مردم دهد اما فضایی که انقلاب ایجاد کرد، اخبار را جهت داد لذا من معتقدم با وقوع انقلاب اسلامی وارد یک عصر جدید شدیم و زمان عوض شده است. اخیرا برگزاری راهپیمایی بزرگ اربعین برای او تجسمی از تجلی همین عصر تازه بود. در مصاحبه‌ای گفته بود: موتور محرک انقلاب اسلامی هم خون‌خواهی امام حسین است و اربعین که کارگردان اینها خداست. افول آمریکا انگار پیش چشمش بود: «همان وقتی که «ساعت 25» را ساختیم من نیویورک بودم. مسؤول آن زمان جمهوری اسلامی در سازمان ملل یک بحثی با من داشتند، گفتند درباره چه چیزی می‌خواهی مستند بسازی؟ گفتم فروپاشی تدریجی آمریکا. گفت آخر آمریکا از لحاظ اقتصادی هر روز قوی‌تر می‌شود، گفتم اینطور نیست، تو در این کوچه‌ها نبودی، با بنز می‌آیی و می‌روی و نمی‌دانی آمریکا چیست. که البته تاریخ نشان می‌دهد آمریکا چه شد و چه روندی را طی می‌کند». نادر طالب‌زاده، نادر بود به خاطر این زیست حقیقت‌جویی که داشت. به خاطر توجهی که به آموزش‌و‌پرورش انسان‌ها می‌داد، به خاطر علاقه‌ای که به رسانه داشت، به خاطر اندیشه درباره موعود و به خاطر پدری برای یک جبهه بزرگ فرهنگی. منبع: وطن