خاطرات و خواندهها و شنیدههای 22 بهمن 1357 / اسامی 27 امیر ارتش که اعلامیه بیطرفی را امضا کردند
اکثریت جمعیت کنونی ایران را یا متولدین بعد از پیروزی انقلاب، تشکیل میدهند یا کسانی که در آن زمان زیر 10 سال داشتند و طبعا به صورت مستقیم انقلاب اسلامی را تجربه نکردهاند. از این رو مرور خاطرات و نقل نکاتی از زبان این نویسنده که در آن دوران، نوجوان بوده و از 13 آبان 1357 که پس از تظاهرات مقابل دانشگاه تهران مدارس، تعطیل شد و تا 22 بهمن 1357 که در پادگان باغشاه (حر) حاضر بوده و از طریق...
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - اکثریت جمعیت کنونی ایران را یا متولدین بعد از پیروزی انقلاب، تشکیل می دهند یا کسانی که در آن زمان زیر 10 سال داشتند و طبعا به صورت مستقیم انقلاب اسلامی را تجربه نکردهاند. از این رو مرور خاطرات و نقل نکاتی از زبان این نویسنده که در آن دوران، نوجوان بوده و از 13 آبان 1357 که پس از تظاهرات مقابل دانشگاه تهران مدارس، تعطیل شد و تا 22 بهمن 1357 که در پادگان باغشاه (حر) حاضر بوده و از طریق خانواده یا رادیو و تلویزیون و روزنامه ها و آشنایان، خوانده و شنیده و پس از 41 سال می تواند حاوی اطلاعاتی تازه یا کمتر گفته شده باشد: 1. بعد از ظهر شنبه 21 بهمن 1354 فرمانداری نظامی تهران اعلام کرد ساعت برقراری حکومت نظامی و منع رفت و آمد به جای شامگاه از 4 بعدازظهر تعیین می شود و طبعا اجتماع بیش از سه نفر ممنوع است.
آیتالله طالقانی اعلامیهای صادر کرد و هشدار داد قصد دارند «حمام خون» برپا کنند. این هشدار به منزله تشویق مردم به پرهیز از حضور در خیابان بود. اعلامیه چاپ شده بود اما توزیع نشد. خانه عموی من در نزدیکی خانه آیتالله طالقانی (خیابان تنکابن، پیچ شمیران) بود و اعلامیه را که چاپ شده و البته توزیع نشده بود شخصا دیدم و کاش نگاه میداشتم. امام خمینی اما موضع کاملا متفاوتی اتخاذ کرد و از مردم خواست به عکس به خیابانها بیایند و تهدید فرمانداری نظامی را نادیده بگیرند و شب را هم تا صبح در خیابان به سر کنند و ما تا نیمه های شب در خیابان بودیم و برای اولین بار پشت سنگری و بچه ها داشتند کوکتل مولوتوف می ساختند. البته نیاز نشد استفاده کنند. در پی آن، اطلاعیه مرحوم طالقانی دیگر توزیع نشد و همواره برای من این پرسش باقی بود که چقدر آن دو تصمیم متفاوت بود و امام، چگونه نقشه حکومت نظامی را خنثی کرد. منتقدان می گویند رهبر فقید انقلاب باخبر شده بود که ارتش به زودی اعلام بی طرفی می کند و کار رژیم تمام شده یا دست به کاری پرمخاطره زد و در مقابل این شایعه هم درگرفت که امام بین دو نماز ظهر و عصر یکشنبه 21 بهمن به این تصمیم تاریخی رسیده و به او الهام شده است. 2. صبح 22 بهمن «اعلامیه ارتش» و اعلام بی طرفی «شورای عالی ارتش» و نه «ارتش شاهنشاهی» عملا کار را تمام کرد:
«ارتش ایران، وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیزمان ایران را داشته و تا کنون در آشوبهای داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولتهای قانونی این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد. با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت 10:30 روز 22 بهمن 1357 تشکیل و به اتفاق تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خون ریزی بیشتر، بی طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگان های نطظامی دستور داده شد که به پادگان های خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهن پرست ایران بوده و خواهد بود و از خواسته های ملت شریف ایران با تمام قدرت، پشتیبانی می نماید. ارتشبد قره باغی - ارتشبد شفقت - ارتشبد فردوست - سپهبد حاتم - سپهبد مقدم - سپهبد مجتبی نایینی - سپهبد محققی - سپهبد بدره ای - سپهبد ربیعی - دریاسالار حبیب اللهی - سپهبد معصومی نایینی - سپهبد صانعی - دریاسالار اسدالله محسن زاده - سپهبد حسین جهانبانی - سپهبد محمد کاظمی - سرلشگر کبیر - سپهبد بخشی آذر - سپهبد خواجه نوری - سرلشگر پرویز امینی افشار - سپهبد امیر فرهنگ خلعت بری - سرلشگر فرزام - سپهبد جلال پژمان - سرلشگر منوچهر خسروداد - سپهبد فیروزمند - سپهبد رحیمی لاریجانی - سپهبد رحیمی - سپهبد رضا طباطبایی». 3. این اطلاعیه را سوار بر دوچرخه و از بلندگوها به صورت مبهم و ساعت 11 صبح در مقابل پادگان باغشاه شنیدم. مردم به سمت پادگان هجوم آورده و هر کس وسیله ای با خود می برد. برای اولین بار آیت الله حسن لاهوتی را دیدم که از افراد می خواست سلاح خارج نکنند. احساس پیروزی همه جا مشهود بود اما هنوز از رادیو صدای تقی روحانی می آمد. آخرین صدای حکومت یا دولت شاپور بختیار. 4. تکیه کلام تقی روحانی «هموطن» بود که با شور و حرارت بسیار از مردم می خواست «در آشوب ها شرکت نکنند». اغلب کارکنان رادیو و تلویزیون در اعتصاب بودند یا سرکار حاضر نمی شدند و تقی روحانی یک تنه به صدای حکومت شاه و بعدتر دولت بختیار تبدیل شد و بهای سنگینی هم پرداخت. بعد از پیروزی انقلاب بلافاصله دستگیر شد و در دادگاه به 5 سال حبس و 80 ضربه شلاق محکوم شد. گروهی اما او را مستحق اعدام می دانست و در راه انتقال به زندان، گوینده مشهور را ربودند و به قصد کشت او را مضروب و با تصور مرگ رها ساختند و رفتند و روزنامه ها هم نوشتند او کشته شده است. حال آن که فردی آن پیکر له شده را در بیابان یافت و هر چند از مرگ نجات یافت اما به خاطر ضربات نخاعی فلج مغزی شد و 5 تیر 1392 که درگذشت تازه دانستیم تمام این سال ها زنده بوده است. 5. اولین صدایی که از رادیو پس از سقوط رژیم شاه همه شنیدند این جملات بود: «توجه بفرمایید، توجه بفرمایید، اینجا تهران است. صدای راستین ملت ایران. این صدای انقلاب ایران است.» این اتفاق پس از ورود نیروهای انقلابی به ساختمان رادیو در میدان ارگ تهران (15 خرداد کنونی) رخ داد. ساعتی بعد اما ایستگاه بی سیم در جاده قدیم شمیران (دکتر شریعتی کنونی) فتح شد و در آنجا بود که حجت الاسلام شیخ فضل الله محلاتی گفت: «این صدای انقلاب اسلامی ایران است». از این رو هر دو روایت درست است و از دو جا اعلام شد.
6. شب بعد در تهران این شایعه پیچید که آب لوله کشی مسموم شده است. مهندس بازرگان نخست وزیر به رادیو رفت و گوینده شهادت داد که او دو لیوان آب را دارد می نوشد. بازرگان، 25 سال قبل خود مجری آب لوله کشی در دولت ملی دکتر مصدق بود و مردم به گفته او اعتماد کردند و شایعه، خاموش شد. 7. حوالی پارک لاله کنونی که پیش از انقلاب پارک فرح نام داشت، جوانانی پلاکارد نصب کرده و نام پارک را به «خسرو گلسرخی» تغییر دادند. روزنامه نگار مارکسیست که 5 سال قبل اعدام شده بود. شهرداری تهران اما بر این نام گذاری صحه نگذاشت و نام پارک به «لاله» تغییر یافت. این اتفاق برای میدان باغشاه هم رخ داد و پلاکارد «میدان لاهوتی» هم رسمیت نیافت و نام میدان و پادگان به «حر» تغییر یافت. 8. دو رییس جمهوری بعد از انقلاب روز 22 بهمن در ایران نبودند. سید محمد خاتمی از نوفل لوشاتو به بندر هامبورگ بازگشته بود تا همراه خانواده بازگردند و حسن روحانی هم رهسپار اسکاتلند شده بود. آقای خاتمی جایی گفته بود در هامبورگ آلمان به سختی توانسته بود موج رادیو تهران را بگیرد و وقتی می شنود «این صدای انقلاب ایران است» از شوق اشک می ریخته است. آیت الله خامنهای، صبح آن روز به یک کارخانه در جاده مخصوص کرج رفته بودند تا تبلیغات کمونیستها در محیط های کارگری را خنثی کنند چون نگران تشدید تحرکات آنان شده بودند. در راه بازگشت به مدرسه رفاه خبر را از رادیو میشنوند. 9. در همسایگی ما مرد محترمی زندگی می کرد که خانه بزرگ تری داشت و مرفه تر به نظر می رسید. ما او را وابسته به رژیم شاه تصور میکردیم و برخی از جوانان صبح 22 بهمن شیشههای خانهاش را شکستند. بعدتر دانستیم بنده خدا تنها کارمند حسابداری بنیاد پهلوی بوده که نام آن به بنیاد علوی تغییر یافت ولی از شما چه پنهان از این که می دیدیم حالا او نیاز به وساطت پدر ما دارد احساس غرور می کردیم چون این گونه آدم ها تا یکی دو ماه قبل کسی را تحول نمی گرفتند! 10. روز پیروزی انقلاب به سرعت خود را به چهار راه جمهوری رساندم که در زمان ما به «سه راه شاه» شهرت داشت. این شایعه غالب بود که زیر زمین فروشگاه بزرگ و تعطیل شده «ایران» که از پله برقی آن خاطره داشتیم، به محل شکنجه تبدیل شده اما درها که باز شد با شگفتی دیدیم که از ساختمان متروکه هیچ استفاده ای به عمل نمی آمده است. این ساختمان در حال حاضر فروشگاه رفاه است.
--------------------------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید:
مرگ تقی روحانی، 34 سال پس از شایعه قتل او
لینک کوتاه: asriran.com/002zW6