خدایا برف بس نیست!
تفاوت رفتار ما در ماجرای تکرار تاریخ است که میتواند مسیر جدیدی پیش پای کشور بگشاید و ایران را در مسیر تمدن نوین اسلامی قرار دهد.
خبرگزاری میزان - خلیلهماییراد نویسنده و فعال رسانهای - فکر میکنم گردش تاریخ، دوره دارد. نمیدانم چند سال، یا چند دهه و یا چند قرن! شاید برای هر رخدادی، دورهای متناسب با خودش داشته باشد. مثلاً من از خداوند آن قدر عمر گرفته ام که برف و بوران سال 1350 و سرمای شدید آن روزگار را به خاطر بیاورم. برفهایی که شبیه برف امسال بود.
به خاطر دارم که در کرمان، این شهر کویری که در دامنه البرز و زاگرس هم نبود تا برف 3 متری را تجربه کند، آنچنان سرمایی شد، که نفتهای چراغ یخ بستند!
آن وقت ها، حاکمان کشورمان به فرانسه و انگلیس وام میدادند تا بقای خود را حفظ کنند، اما در ایران شوفاژ و پکیج و اسپیلت برای گرمایش نبود، یا حداقل ما هممثل عموم مردم نداشتیم. گرمایش در روستاها هیزم بود و در شهرها نفت!
یکی از کارهای ما بچهها این بود که حلبهای فلزی بیست لیتری مخصوصی را برمیداشتیم، به نفت فروشی محله میرفتیم و چند ریال میدادیم و نفت میخریدیم.
خورد و خوراک و شست و شو و گرمای خانهها از این نفت بود و یادم هست که 40 سال پیش، اوائل بهمن آن قدر سرد شد که نفتها یخ زدند و دَلمه بستند. چیزی شبیه یخ دربهشت!
به خاطر دارم آن سال، آن قدر سرد شده بود، یک بار که میخواستم درب اتاقمان را از داخل باز کنم و بیرون بروم، دستم به دستگیرهی زردِ آلومینیومیِ اتاق چسبید. شبیه وقتی که قالبهای آلومینیومی یخ را، از داخل محفظه بالایی یخچال برمی داشتیم و دستمان به پشتِ قالبِ یخ میچسبید!
خلاصه، این قدر سرد شده بود که رادیو اعلان کرد دمای کرمان به 35 درجه زیر صفر رسیده است! آن وقتها روزنامه خوانی چندان رسم نبود، اما بعدها وقتی آرشیو روزنامه اطلاعات در آن سال را دیدم، نوشته بود: «خدایا برف بس است!»
گفته شد در آن سال، بیش از 4 هزار نفر در ایران فوت کردند و آمار پرتلفاتترین برف جهان در کتاب رکوردهای گینس به نام ایران ثبت شد! این حکایت زندگی ما مردم بود، در عصر پهلوی که جشنهای 2500 ساله برگزار میکرد!
حالا، در نیمه دوم دی ماه سال 1400 اخبار و کلیپهایی که منتشر میشوند، حکایت از تکرار برف سال 1350 را دارند. برفهایی که تا سقف برخی خانهها در مناطق مرزی شمال غرب و اردبیل و تبریز و ارومیه و زنجان و... رسیده، اما قرار نیست همانند چهل سال پیش کشته بدهند و به جای این که گریبان حاکمان را بگیریم، بنویسم خدایا برف بس است!
امروز، در تمام کشور، همه پای کارند. مردان میدان، همه در صحنهاند.
هر جا خطری به وجود آمده، تمام ارکان مدیریتی، از هلال احمر گرفته، تا فرمانداران و بخشداران و حتی نیروهای سپاه و ارتش از جان و دل به کمک آسیب دیدگان میآیند. همین هفته پیش بود که دکتر پیرحسین کولیوند رئیس جمعیت هلال احمر شخصاً در ماجرای سیل جنوب کشور حضور یافت و سه چهار روز، بر فرایند امداد و نجات نظارت نمود و گستردهترین امداد رسانی هوایی با کمک ارتش و سپاه انجام پذیرفت.
تفاوت رفتار ما در ماجرای تکرار تاریخ است که میتواند مسیر جدیدی پیش پای کشور بگشاید و ایران را در مسیر تمدن نوین اسلامی قرار دهد.
به یاد دارم که در خاطرات رهبری (21 بهمن 62)، در کتابی به نام «برتبعید» نوشته بود:«من فراموش نمیکنم قبل از انقلاب در ایرانشهر سیل آمد. من آن وقت ایرانشهر بودم، از مسئولین آن روزِ کشور چند نفر مسئول آمدند تا زاهدان، تا ایرانشهر هم نیامدند. آن هم مسئولین درجه سه و چهار!
ایشان شرح این ماجرا را در 5 اسفند 1381 نیز در دیدار با نخبگان سیستان و بلوچستان، مفصلتر گفته بودند: آن زمانی که بنده در ایرانشهر تبعید بودم، به مناسبتهای مختلف، با مسؤولان ارتباط پیدا میکردیم. آن وقت به بنده گفتند که یک معاونِ استاندار تا حالا به ایرانشهر نیامده است!
در سال 57 در ایرانشهر سیل آمد و هشتاد درصد شهر قطعاً خراب شد؛ یعنی من یک به یک، تمام مناطق شهر را با پای خودم رفتم و دیدم. پنجاه روز ما امداد و پشتیبانی میکردیم. یک نفر از مرکز که هیچ، از زاهدان هم یک نفر آدم برجسته متشخص به ایرانشهر نیامد که بگوید چه خبر است اینجا!
به صورت ظاهری هدایایی به وسیله «شیر و خورشید» فرستادند که اولاً اگر به دست مردم میرسید، یکدهم نیازهایی که مردم داشتند و یکدهم آنچه که ما تبعیدیها برای مردم فراهم کرده بودیم، نمیشد؛ ثانیاً همان را هم نمیدادند و از آن هدایای ناچیز، مبالغی هم برای خودشان لازم داشتند تا بخورند...
حالا از سیل ایرانشهر 43 سال گذشته است. دیشب در خبرها خواندم که در ماجرای سیل جنوب، علی زینیوند استاندار کرمان، همچون هفته قبل، شخصاً در منطقه بود و راساً هدایت یگانهای امداد و نجات و مدیریت بحران را بر عهده داشت. از خانههای مردم در عنبرآباد، که در معرض سیلاب قرارداشتند، شبانه سرکشی کرد. به روبار جنوب و نهضت آباد و زهکلوت رفته بود و از آن جا، با وزرای کشور و نیرو گفتوگو کرد.
این رفتار عالی ترین مقامات اجرایی در نظامجمهوری اسلامی ایران، نمونهای است تا آنان که پیش از انقلاب را به یاد ندارند، بتوانند به مقایسه بپردازند و ببینند تفاوت ره، از کجا تا به کجاست!
- بیشتر بخوانید:
- قدر سرمایههای انسانی و ذخائر مدیریتی کشور را بدانیم