خلأ نیروی متخصص پیشروی صنعت خودرو
امیرحسن کاکایی - عضو هیات علمی دانشگاه علم و صنعت
چندین سال است که مسئولان بیوقفه و همهجانبه به صنعت خودرو حمله و تصور میکنند این حرکت برای تحرک صنعت فربه خودرو و رقابتی شدن آن مفید است. از یک سو قیمتگذاری دستوری امان این صنعت را بریده و ایرانخودرو و سایپا را از شرکتهایی ثروتمند، تبدیل به شرکتهایی ورشکسته کرده و از سویی دیگر و در حرکتی کاملا نهادین، در روزهای پایانی سال گذشته، نهایت تلاش خود را کردند تا انگیزه هرگونه رقابت را از خودروسازان با در دست گرفتن نرخ و برنامه فروش، بگیرند و سیستم فروش صنعت کاملا دولتی شد.
شاید در این رویه کاهشی در حجم تولید رخ ندهد و حتی برعکس، آمار تولید بالا برود، اما هر کسی که کمی تاریخ خوانده باشد یا کمی روانشناسی بداند یا معیارهای اقتصادی را دنبال کند، میداند که کشتن انگیزهها در یک صنعت به چه معناست. بدینترتیب مجموعه سرمایهگذاری در صنعت کاهش مییابد و حتی ما با فرار سرمایه مواجه میشویم. وقتی سرمایهگذاری انجام نشود، محصولات بهتدریج هم از نظر کیفی نزول میکنند و هم از نظر تکنولوژیک عقب میافتند. بماند که هماکنون در یک پیچ تاریخی فناورانه هستیم و دنیا در حال جهش واقعی است که بهباور سیاستگذاران ما، یک نقطه قوت است، چراکه در این شرایط، دنیا بهدنبال مشتری برای خطوط کهنه تولید خود میگردد و تقریبا مجانی آن را به کشورهایی مانند ما خواهد داد. همانطور که در اواخر دهه 60 خطوط تولیدی تالبوت سر از ایران در آورد. بد نیست بدانید در بسیاری از زمینهها ازجمله فولاد و سیمان و حتی ظروف آشپزخانه (مانند پوشش تفلون) این بلا سر کشور ما آمد. مسئولان آن زمان حداکثر بهرهبرداری را کردند و ورود همین فناوریهای کمی قدیمی باعث رشد کمی و حتی کیفی صنعت خودرو شد. البته در آن زمان، مسئولان با پولهای بادآورده که از پیشپرداخت انبوه مردم میگرفتند، عقلانیت اقتصادی به خرج داده و کمی از آن پول را برای آموزش و جذب نیروهای توانمند هزینه کردند و همین موضوع باعث رشد و توسعه صنعت خودرو در دهه 70 شد و پس از آن با تکیه بر همان سرمایهگذاری که روی منابع انسانی شد، در کنار خطوط دست دوم وارداتی، حرکتهای خوبی رقم خورد.
اما امروز تفاوتهای زیادی با آن دهه میکند. نخستین تفاوت این است که صنعت از پول و سرمایه خالی شده است. دومین تفاوت این است که فضای کسبوکار ضد توسعه و سرمایهگذاری صنعتی است و سودهای آنچنانی در زمینههای بازرگانی و دلالی وجود دارد که تولید را از صرفه اقتصادی انداخته است. پس سرمایهگذاران واقعی جذب این صنعت نخواهند شد. امروز رانتی هم نمانده که دولت بدهد، چراکه دولت بیپول شده و همینکه خوردوخوراک مردم در کنار دارو و درمان را کنترل کند، شاهکار کرده است. همچنین خطوط تولید بهشدت مستهلک شده است. اما از یک تفاوت اساسی دیگر هم وجود دارد. در 3 دهه پیش که این روش (خرید خطوط دست دوم با نرخ نازل و توسعه از طریق مهندسی معکوس) جواب داد، فرآیندهای تولید و طراحی در حال تحول اساسی و مخرب نبود، اما امروز با تحول اساسی و بهاصطلاح مخرب یا زیروروکننده روبهرو هستیم. البته نتوانستهام برای کلمه Disruptive Technology (فناوری مخرب) معادل فارسی خوبی پیدا کنم؛ بگذریم. به هر حال فناوریهای در حال از بین رفتن که در حال فروش هستند، عملا ما را وارد چاهی میکند که امکان در آمدن از آن نیست. البته بهباور عدهای همان هم که در دهه 70 پیاده شد، اشتباه بود. از سویی هم دهه حاضر، با دهه 70 خیلی فرق میکند. مردم آگاهتر شده و راحتتر خود را با دیگران و دنیا مقایسه میکنند. در آن دهه، تمام کشورهای اطراف ما از ما عقبتر بودند، اما در این دهه ما تقریبا از بسیاری از کشورهای منطقه عقب افتادهایم. مردم دیگر از ما تولید خودرو با کیفیت کم و با قابلیت اطمینان پایین را نمیپذیرند؛ بنابراین سیاستمدار دست پیش را گرفته و دنبال واردات گسترده است و از آنجا که میداند واردات خودرو نو در توان درآمد ارزی کشور نیست، واردات خودرو دست دوم را در دستور کار قرار داده است. همچنین برادران چینی با یک لشکر تمامعیار وارد کشور شده و لطف کرده صنعت مونتاژی کشور را در دست گرفتهاند. خدا خیرشان بدهد؛ اگر آنها نبودند که ما همین را هم تولید نمیکردیم.
بههرحال نتیجه میشود از بین رفتن کور سوی امید برای توسعه مبتنی بر دانش و فناوری داخلی و وا دادن عرصه صنعت و توسعه اقتصادی به بازرگانی و واردات. حال میخواهد این واردات، واردات خودرو باشد یا قطعه یا فناوری. به هر حال هر چه باشد، دیگر کسی تحمل هزینههای سنگین برای توسعه منابع انسانی را ندارد. از آن طرف دو اتفاق بد دیگر افتاده است؛ افکار عمومی کاملا علیه صنعت خودرو است. پس دیگر کار کردن در صنعت خودرو افتخار نیست. نسل قبلی هم که در دهه 70 استخدام و تربیت شدند، عملا در حال بازنشسته شدن هستند. یک اتفاق دیگر هم این است که نسل جدید، نسل زد هستند و نوع کار کردن و مدیریت آنها فرق میکند. از سویی هم مدیران ما در بازنشسته کردن نسل قبل، عجله دارند و بدون جانشینپروری و مدیریت دانش، هم نسل قبلی را رها میکنند و هم نسل جدید بدون مربی و مرشد وارد صنعت میشوند. در این میان، مهاجرت نخبگان اظهرمنالشمس است. پس آنچه وارد صنعت میشود، دارای کیفیتی بسیار پایینتر از آن چیزی است که باید بشود. بدینترتیب فضای صنعت بهتدریج به یک فضای غیرقابل تحمل برای نخبگان و اندیشمندان و افراد زحمتکش تبدیل میشود. نتیجه اینکه صنعت روز بهروز افول پیدا میکند و چرخه نابودی آن سریعتر میشود. در چنین شرایطی، اصولا آیا میتوان بهدنبال جهش فناوری و تولید رقابتی بود؟