دریغا اخلاق؛ دریغا فرهنگ و تمدن ایرانی، اسلامی!
چند روز قبل به دنبال قتل بیرحمانه دخترکی در تالش به دست پدرش مقالهای فقهی در نقد مادهای از قانون جزای اسلامی خدمت خوانندگان ارجمند تقدیم داشتم.
به دنبال آن مایلم این یادداشت را به نظر برسانم: مقام معظم رهبری (مدظله) در پیامشان به مناسبت افتتاح مجلس یازدهم اوردند که متاسفانه ما «نمره مطلوبی در باب عدالت در دهه پیشرفت و عدالت بهدست نیاوردهایم». اینجانب می خواهم عرض کنم که جدا تذکری مهم و بقول ملاصدرا عرشی بود. اعترافی بود که از سوی ایشان بسیار متواضعانه، واقع بینانه وداهیانه بود.
اینجانب می خواهم ازاین موقعیت حسن استفاده کنم ویک جمله از جانب خودم مطرح سازم وآن این که متاسفانه در امر نهادینه کردن اخلاق درمیان جامعه نیز نمره خوبی به دست نیاوردیم!
ما ملت ایران ملتی هستیم مرکب از سه عنصر، ایرانی هستیم، مسلمانیم، پیرواهل بیت رسول الله (ص) می باشیم. این عناصرهریک کافی است که موجبات اخلاقی زیستن مارا فراهم سازد، چه برسد که سه عنصر با یکدیگر مجتمع گردند، که هرسه این عناصر نه تنها سازگار که تشدیدکننده وهریک عامل ارتقاء دیگری است.
ما از گروه نژادپرستان امریکائی نیستیم که چکمه زیر گلوی همنوع سیاهپوستمان نهاده وچنان بفشاریم که نفسش قطع گردد. ما ایرانی هستیم که به گزارس حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی رستم، جهان پهلوان شاهنامه وقتی به خطا واشتباه ونشناخته با فرزند خودسهراب در نبردی رویارو میشود و بدون آگاهی از اینکه سهراب پسرش است، پهلوی او را میدرد و چون سهراب در حال جان دادن است، نشان سهراب را میبیند و درمییابد که او فرزندش است. پس برسر می زند وشتابان گودرز را سراغ کاووس میفرستد تا از او نوشدارو بگیرد ولی متاسفانه پس ازتلاش بسیار، نوشدارو پس از مرگ سهراب می رسد.
فردوسی به عنوان یک ایرانی از قول رستم با چرخ وفلک درد دل می کند ومی گوید: جهانا شگفتا که کردار توست هم از تو شکسته، هم از تو درست! از این دو یکی را نجمبید مهر خرد دور بد، مهر ننمود چهر همی بچه را باز داند ستور چه ماهی به دریا، چه در دشت، گور نداندهمی مردم از رنج آز یکی دشمنی را ز فرزند باز
مامسلمانیم ، پیرو پیامبری هستیم که فرمود:«لافخر لعربی علی عجمی ولا لابیض علی الاسود». بقول اقبال پاکستانی: هندی و چینی، سفال جام ماست رومی و شامی، گل اندام ماست
ودراجرای منویات همان رسول گرامی است که مرجعیت شیعه خم می شود ودست سیاه پوست عزیز را می بوسد!
پیامبری که هدف از بعثت خویش راتکمیل مکارم اخلاق اعلام فرموده است. قال رسول الله ص علیکم بمکارم الأخلاق فان ربی بعثنی بها و ان من مکارم الأخلاق أن یعفو الرجل عمن ظلمه.........(وسائل الشیعه -12:174). پیامبر (ص) فرمود: برشما بایست است رعایت مکارم اخلاق، زیرا پروردگارم مرا برای همین امر مبعوث فرمده است. و از جمله مکارم اخلاق آنست که شخص از ستمی که به او می شود گذشت کند.....
پیامبری که مدال افتخاری که خداوند متعال به اوعطا می فرماید «انک لعلی خلق عظیم»(قلم /4) است! تعبیری که همه چیز دردرونش نهفته است، او رحمت و مهربانی برای جهانیان است. نه تنها دوستان نیکوکردارش را که دشمنان بدکردارش را دوست داردتا آنجا که برای آنها می گرید!
«مکارم الأخلاق عن عبدالله بن مسعود: بکی رسول الله صلی الله علیه و آله وبکینا لبکائه.
وقلنا: یا رسول الله، ما یبکیک؟ فقال: رحم للأشقیاء،» (حسن بن فضل طبرسی (قرن 6 ه) مکارم الأخلاق: ج 2 ص 347 ح 2660، محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار: ج 77 ص 99 ح 1). مکارم الأخلاق به نقل از عبد الله بن مسعود: پیامبر خدا گریست. ما نیز با گریه ایشان، گریستیم و گفتیم: ای پیامبر خدا! چه چیز شما را گریاند؟ فرمود: «دلسوزی بر بدکرداران».
قدرت فرو کاستن وخاموش کردن غضب وخشم خویش را دارد وبه انسانها آموزش می دهد. حسب نقل مورخین خاکروبه برسرش می ریختند واو غضب نمی کرد و خدایش «شرح صدر» به او عطا فرموده بود (شرح /1) که جامع صفات وخصائل حسنه بود ودرراس آن قدرت عفو وصفح بود ولذا خطاب به مردم مکه همان جمله یوسف به برادرانش را گفت «لا تثریب علیکم الیوم».
او به کریمه ای که از سوی حق متعال برقلبش نازل شده که « و أن تعفوا أقرب للتقوی»(بقره /237) ایمان داشت، امن الرسول بما انزل الیه (بقره /285 ) از مردم عفو می خواست هرچند حق انتقام به آنان داده بود.
فرزند دوستی خودرا نه تنها پنهان نمی کند، بلکه آشکارا در مقابل مردم در مرگ فرزندش ابراهیم روبه کوه کردو فرمود: «ای کوه! اگر آنچه بر من وارد شده بر تو وارد میشد، تو را درهم میکوبید، ولی ما همانگونه که خدا فرمان داده، میگوییم: انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین»(بلاذری، انساب الاشراف، 1417ق، ج1، ص452.)
زندگی خانوادگی ورفتار با زنانش آنهم درآنروز وروزگار نقطه عطفی برای بشریت است. او برای همسرانش، هم معشوق وهم مرادمعنوی.
ما پیرواهل بیت عصمت وطهارت (ع) هستیم که تجسم اخلاق قرآنی وتأسی به رسول الله (ص) بودند وسعی داشتند که نشانه دوستی وپیروی بلکه نشانه ایمان مومنین را ملکات اخلاقی معرفی کنند.
حال جای این سئوال است که باتوجه به وجودعناصر اشاره شده، چرا روزانه نمونه هائی بسیار کریه از زشتی ها وتلخی های اخلاقی از جامعه ایرانی - اسلامی خودمان به گوش می رسد که یکی از آنها اولا اغوای دخترک معصومی توسط یک جوان هرزه شهوتران وسپس قتل بی رحمانه پدر آن دختراست؟ مگر می شود همه این زشتی ها وناهنجاریهای اجتماعی را از طریق قانون حل کرد؟ هرگز! یقینا مرتکبین خلاف توسط قضات عادلانه برخورد خواهد شد ولی اگر هم قبول کنیم که قتل دخترک تالشی معلول عدم انسجام قوانین بوده که هرگز نمی توان علت تامه دانست وآن را چنین توجیه کرد، زیرا هزاران نکته باریکتر زمودرریشه های این وقایع وجوددارد ولی این مقدار میتوان گفت که: ای دریغا اخلاق انسانی - اسلامی درجامعه ما! ای دریغا رحم! ای دریغا عواطف واحساس!
اغوای دخترک توسط یک شهوتران حرفه ای وسپس پدری با باداس به جان فرزند افتادن ودرمقابل چشمان مادرش سینه اورا عمدا دریدن یک عمل سبعانه ودرنده خوئی است که به دست دوتن از ابناء بشر روی داده، هرچند که درندگان هم بعید میدانم بچه های خودرا چنین بدرند! اما به رغم اینکه بشرگل سر سبد آفرینش است، بی شک درنده خوئی در طبیعت همه نوع بشر وجوددارد واختصاصی به دهقان تالشی ندارد، ولی چه چیزشهوت رانی مفرطانه و درنده خوئی را ازطبیعت انسان به دور می کند؟ سعدی شیرازی به این سئوال پاسخ داده است: اگر این درندهخویی ز طبیعتت بمیرد همه عمر زنده باشی به روان آدمیت رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت به در آی تا ببینی طیران آدمیت
برای مردن ودفع شدن درنده خوئی ازطبیعت آدمی، راهی جز تربیت ونهادینه کردن اصول اخلاقی وتربیتی وجودندارد. برای نهادینه کردن اخلاق ظاهرا امری فردی نیست، باید به فکر محیط بود. محیط اگر خشونت پرور باشد، یعنی به جای تربیت از درودیوار خشونت بریزد آیا نتیجه ای جز این است؟
موضوع اجرای کیفر بزهکار نقش آخرین دوا را ایفا می کند که گفته اند آخرالدواء الکی. یعنی آخرین دواداغ کردن زخم است. درروزگاری که زخم های کهنه را هیج داروئی نمی توانست علاج کند تنها راهش را داغ کردن محل زخم می دانستند.
گذشته ازین، آمار خشونت درجامعه هرچندفاجعه ای است تأسف آور اما تاسف بیشتر تنازعات وتشاجرات ناشی از عدم روحیه گذشت وعفو است. ایکاش مرکز آمار دادگستری روزی آماری از پرونده هائی را اعلام می کرد که افرادی به رغم داشتن ثروت ومکنت مبادرت به طرح دعاوی بسیار کوچکی علیه افراد ضعیف نموده وروزهای متمادی به پیگیری آن اشتغال دارند را منتشر می ساخت، آنگاه می دیدیم که سقف گذشت جامعه ما درچه حدی است. یکی از مقامات قضائی می گفت پرونده ای به دستم رسید که خواهانش یکی از کسانی بود که شغلش اقتضای درآمدروزانه چندین میلیون تومان بود. خوانده دعوا کارگر فقیر زحمتکشی بود که درضمن کار مرتکب تقصیری وایجاد خسارتی شده بود. میدانید خواسته چقدر بود؟ حدود 5 الی هفت میلیون میلیون تومان!.
به یقین حق دعوا برای هرذی حقی وجوددارد، زیراحق همیشه محترم است ولی با توجه به موقعیت مالی خواهان وفقرخوانده، واز سوی دیگر پیام کریمه شریفه «وان تعفوا اقرب للتقوی» (بقره /237 ) انتظار از جامعه مومنین عفو وگذشت است.
نهادینه کردن عفو وگذشت در میان جامعه ما امری سهل و ممتنع است، سهل است زیرا این جامعه فرزندان ایران زمین است، از سرزمینی برخاسته که با ندای شاهنامه آشناست، کتابی که سراسر سلحشوری و حماسه است در عین حال در جایی می گوید: "همه، مهر جویید و افسون کنید" ز تن، آلت جنگ، بیرون کنید
و از قول «پیران» درباره اولویتداشتن صلح بر جنگ میگوید: مرا آشتی بهتر آید ز جنگ نباید گرفتن چنین کار تنگ
با آموزه های سعدی مانوس است که می گوید: خدای راست مسلم بزرگواری و لطف که جرم بیند و نان برقرار می دارد
تحت تاثیر اموزه حافظ یاران فرشته خورا آرزو میکند: دارم امید عاطفتی از جناب دوست کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست دانم که بگذرد ز سر جرم من که او گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست
جامعه ما مسلمان وتحت تعلیمات مظهر رحم للعالمین وخلق عظیم است که حتی یکبار نه تنها برامتش نفرین نکرد که همیشه برای زشتکاران طلب هدایت ورحمت فرمود.
جامعه ما پیرومولا علی (ع) است که به فرزندش درمورد قاتلش فرمود: «یا بنی نحن اهل بیت الرحم و المغفر اطعمه مما تاکل، واسقه مما تشرب.......... ان انا عشت فانا اعلم ما افعل به، و انا اولی بالعفو، فنحن اهل بیت لا نزداد علی المذنب الینا الا عفوا و کرما»( بحار، ج42، ص288 287.) «پسرکم، ما خاندان رحمت و آمرزش هستیم، بخوران به او از آن چه خود می خوری و بنوشان به او از آنچه خود می نوشی،............ اگر من زنده ماندم که خود دانم با او چه کنم. و من شایسته ترم که بگذرم، ما خاندانی هستیم که نسبت به گناهکار و نافرمان خود جز گذشت و کرم کاری نخواهیم کرد.»
پس با چنین زمینه نهادینه کردن اخلاق گذشت سهل است ولی به رغم سهل بودن ممتنع است، زیرا: اولا سلطنتها و استبدادها سالیان دراز با ایجاد خفقان، پابرگلوی نهادهای مدنی نهاده وفشرده اند واخلاقی که می توانست درجامعه مدنی با وجودآن آموزه های اشاره شده رشد وتعالی یاید، گاه متوقف و گاه نتایج معکوس داده است، ارزشها ضد ارزش وضد ارزشها به عنوان ارزش ارائه شده است. ثانیا امورتربیتی و اخلاقی صرفا با آموزه های گفتاری ونوشتاری نهادینه نمی شود، هرچند که بی گمان موثر است ولی بدون وجود الگوها ونمونه های عملی واسوه های اخلاقی وتربیتی، جامعه متخلق نمی شود. روحانیت تنها نهاد مدنی است که همواره سعی داشته که درکمال آزادگی راهنمای عملی مردم باشد. راهنمائی که رأس امور را تربیت معنوی جامعه قراردهد. حوزه های علمیه به عنوان بالاترین مرکز دانش الهیات به معنای عام ووسیع کلمه، هرگز معنویت مبتنی بر دانش ومعرفت را فراموش نمی کرده ونباید بکند. تبلیغ به معنای آموزش تعلیمات دینی ونشر اندیشه های اخلاقی اهل بیت (ع) درکنار تحقیق وتعمق در منابع معرفتی از ویژگیها لااقل حوزه منوره قم بوده و باید باشد.
سخنم را با این قطعه آموزنده ازافصح المتکلمین سعدی شیرازی پایان می دهم: «آوردهاند که انوشیروان عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود غلامی به روستا رفت تا نمک آرد نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد گفتند از این قدر چه خلل آید گفت بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده است هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی بر آورند غلامان او درخت از بیخ به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ» والسلام * منتشر شده در روزنامه اظلاعات. 18 خرداد 1399
کد خبر 1396507