راز نفوذ فرمانده مقاومت بر دلهای رزمندگان / حاج قاسم هر جا اراده میکرد مقابل دشمن میایستاد
تهران - ایرنا - در یکی از عملیاتها آمریکاییها، تجهیزات و ادوات مرا مورد هدف قرار دادند. حاجقاسم با من تماس گرفت و گفت، ابوحسین، هواپیمای بالای سر تو، آمریکایی است. با هر چیزی که در اختیار داری به سمت او شلیک کن علیرغم اینکه میدانی به او اصابت نمی کند. بگذار ببیند که میخواهی با او بجنگی.
سردار حاج رحیم نوعی اقدم شاید یکی از نزدیکترین نیروها و همرزمان سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی بود به واسطه این موضوع حاج رحیم هم به ابعاد شخصیت سردار سلیمانی به خوبی واقف بود و هم خاطرات خوبی از ایشان دارد. به مناسبت دومین سالگرد شهادت سردار دلها به سراغش رفتیم و حاصل آن یک گفت و گوی نزدیک به دو ساعته شد. حاج رحیم در بخش نخست این گفت و گو که دیروز منتشر شد، به بررسی ابعاد شخصیتی و تبیین مکتب سردار سلیمانی پرداخت.
وی در بخش دوم این گفت و گو ضمن تبیین ابعاد دیگری از وجوه شخصیتی سردار سلیمانی به ذکر خاطراتی از ایشان پرداخته است. از نحوه آشنایی تا شرکت در عملیاتهایی که در سوریه اجرا شد. حاج رحیم در این گفت و گو اشاراتی به نبوغ نظامی سردار میکند و اینکه چگونه محاسبات دشمن را به هم میریخت.
مقتدای حاج قاسم در شجاعت امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب بود
سردار نوعی اقدم، شجاعت و نترسی را از ویژگیهای منحصر به فرد سردار سلیمانی عنوان کرد و گفت: وقتی میگویم حاجقاسم نمیترسید و در دستنوشتههای او هم موضوع نترسیدن مطرح شده است، برخی متوجه معنای این کلمه نشده و ایراد میگیرند که مگر ممکن است که انسان نترسد، ترس را خدا آفریده است و البته این موضوع کاملا صحیح است.
این فرمانده جبهه مقاومت عنوان کرد: من ترس را به 2 نوع بدخیم و خوشخیم تقسیم کردهام همانطور که انسان دو نوع درد دارد. زمانی پای کسی میشکند و درد میکند که درد تلخی است اما زمانی شخص کوهنوردی میکند و پای او درد میگیرد که درد شیرین است. از این جهت ترس بدخیم، ترسی است که انسان در نتیجه آن تسلیم و اسیر میشود و یا فرار میکند و یا متوقف میشود. اما ترس خوشخیم ترسی است که انسان ترسیده اما تدبیر و طرحریزی کرده و یا تغییر تاکتیک داده و با استقامت بر دشمن غلبه میکند. حاج قاسم نمیترسید یعنی ترسیدن، او را متوقف نمیکرد.
این یار و همرزم شهید سلیمانی بیان کرد: آیا انسانها میتوانند به پشتوانه لشکرها، تجهیزات و یا به پشتوانه دقت تیر و شیوه جنگ خود نترسد. خیر اینگونه نیست، انسانها فقط با پشتوانه و اتکا به قدرت الهی میتوانند بر ترس خود غلبه کنند «الا به ذکرالله تطمئن القلوب» و تنها الله میتواند انسان را در مقابل ترس محافظت کند.
نوعیاقدم با ذکر خاطره ای از نترسی و شجاعت سردار سلیمانی گفت: یک روز دشمن به پشت دیوار خاکریز رسیده بود و اللهاکبر میگفت. به حاج قاسم گفتیم دشمن پشت دیوار رسیده، او تبسمی کرد و گفت نگران نباشید اگر شما بایستید دشمن نمیتواند جلو بیاید. حاجقاسم میگفت به سر و صدای دشمن گوش نکنید چراکه اگر دشمن قدرت داشت سر و صدا نمیکرد و چون قدرت ندارد سر و صدا میکند.
فرمانده سابق قرارگاه زینب سپاه قدس خاطرنشان کرد: زمانی که عراقیها حمله کرده و اکثر مراکز مهم، حساس و حیاتی ما را بمباران کردند و این موضوع به امام راحل منتقل شد، ایشان گفتند دیوانهای سنگی انداخته، بروید جلوی او را بگیرید و این سخن بسیار زیبا و خارقالعاده است. یا شخصی خدمت ایشان رسید و بسیار ناله کرد و گفت اینچنین و آنچنان شده، تقاضا میکنم به داد ما برسید و سخنی به ما بگویید که آرام شویم، امام در پاسخ فرمودند: آرام باشید.
فرمانده سابق قرارگاه زینب (س) ادامه داد: مقتدای حاج قاسم در نترسیدن و شجاعت، صددرصد امام راحل و رهبر معظم انقلاب بودهاند. امروز تحلیلگران و تئوریسینهای دنیا عنوان میکنند که رفتار عکسالعملی رهبر معظم انقلاب منحصربهفرد است و از انسان عادی چنین عکسالعملی متصور نیست. رفتارهای قاسم سلیمانی هم در شرایط مختلف غیرعادی بود و این موضوع قدرت مقاومت را بالا میبرد. من با همه ذهنیات و وحشتی که از دشمن داشتم، با مشاهده رفتارهای حاجقاسم به آرامش، سکینه، و اطمینان میرسیدم.
نوعیاقدم عنوان کرد: یک روز حاجقاسم به من گفت، میتوانی هدف را بزنی یا نه، من کمی تامل کردم، بعد او گفت، اگر به خدا توکل کنی میتوانی بزنی اما اگر خودت بخواهی نمیتوانی بزنی.
وی اضافه کرد: روزی با شهید سلیمانی درباره موضوعی بحث میکردیم، او گفت ابوحسین این کار بسیار بزرگی است و انسان در انجام کار بزرگ باید خودش را هیچ بداند. سخن او به این معنا بود که من هیچ هستم و تنها کارگردان، میداندار، بازیگرم و کسی که اراده کرده و انجام میدهد خداست که من باید ارادهام را خدایی کنم تا پیروز شوم.
کسی که به دنبال کدخداست اتکایی به قدرت و نصرت الهی ندارد
این فرمانده جبهه مقاومت ادامه داد: من از علما، دانشمندان و بزرگان تقاضا دارم، نترسیدن حاج قاسم را ریشهیابی کنند. مسئولین ما هم نباید بترسند زیرا انسان ناآگاه و جاهل خجالت نمیکشد و کلامی را بیان میکند. همچنان که خداوند شر او را از این مملکت کوتاه کرد. این شخص بیان میکرد که با این و آن چه کاری دارم، میروم کدخدا را میبینم و کار خود را انجام میدهم. کسی که دنبال کدخدا است، هیچ اتکایی به قدرت و نصرت الهی ندارد.
ابتکار عمل سردار سلیمانی در قبول خطر محاسبات دشمن را به هم میریخت
نوعیاقدم تصریح کرد: آمریکاییها اوایل انقلاب گفتند میخواهند اربابیشان حفظ شود و امام خطاب به آمریکاییها فرمودند: غلط میکنید رب ما، ارباب ما است. امام (ره) سخن بسیار عجیبی بیان کردند و چرایی نترس بودن حاج قاسم هم به این دلیل بود که رب او ارباب او بود.
وی در تبیین قبول ریسک خطر در مقاومت گفت: در تجزیه و تحلیل توانمندی ارتشهای دنیا، فرمولی به نام یک به سه داریم به این معنا که دو کشور یا دو قدرتی که میخواهند با یکدیگر درگیر شوند توانهای خود را تجزیه و تحلیل میکنند و این تجزیه و تحلیل صددرصد فیزیک محور است. یکی از مولفهها و بندهای توانمندی فیزیکی هر کشور و قدرتی، شخصیت فرماندهی است و از بندهای شخصیت فرماندهی هم قبول خطر است، البته قبول خطر با نترسیدن متفاوت است و نترسیدن مقدمه قبول خطر است یعنی فرد اول باید نترس باشد و بعد قبول خطر کند.
این فرمانده دوران دفاع مقدس و مدفع حرم خاطرنشان کرد: من قبول خطر حاجقاسم سلیمانی را با همه ژنرالهای جنگی نامدار دنیا مقایسه میکنم که در جنگهای اول و دوم جهانی در آفند و پدافند قبول خطر کردند. امروز برای ما اینگونه درج شده که فلان مارشال یا ژنرال فلان قبول خطر کرده است. این پذیرش خطر مرسوم دنیا که امروز در دانشگاههای جنگ دنیا تدریس میشود، محدودیتی هم دارد و آن اینکه زمانی که فرمانده قبول خطر کرد گام کوتاه برمیدارد و احتیاط میکند که البته باید هم اینگونه باشد و برای دنیا موضوع قبول خطر با گام کوتاه پذیرفته شده است. استثنایی بودن سردار سلیمانی دراین بود که قبول خطر میکرد اما گام بلند برمیداشت که نظیر آن در دنیا اتفاق نیفتاده و قاسم سلیمانی اولین نفری بود که این کار را انجام داد و آخرین نفر هم خواهد بود.
فرمانده سابق قرارگاه زینب سپاه قدس گفت: اینکه چرا و چگونه قاسم سلیمانی میتوانست محاسبات دشمن را برهم بریزد به این دلیل بود که دشمن، قاسم سلیمانی و حتی شخصیت قبول خطر وی را بر مبنای گام کوتاه تجزیه و تحلیل میکرد و زمانی که وی گام بلند برمیداشت همه محاسبات دشمن را به هم میریخت و علاوه بر این کار غافلگیری هم برای او ایجاد میکرد.
وی ادامه داد: ما به لحاظ شرایط و جنس جنگ و مردمی بودن برخی از جبههها در سوریه، غافلگیری اطلاعاتی نداشتیم. غافلگیری در جنگ اصل است اما در سوریه ارتباط مردم و دشمن با یکدیگر درهم تنیده بود. به عنوان مثال پسر یک خانواده در جبهه ما و پدر او در جبهه دشمن قرار داشت. بنابراین غافلگیری معنا نداشت و غافلگیری را فقط در طرحریزی میدانی حین عمل در سطح استراتژیک با دشمن ایجاد میکردیم.
این فرمانده جبهه مقاومت ادامه داد: ما محاسبات دشمن را به هم میریختیم و اقداماتی انجام میدادیم که دشمن به آن فکر نمیکرد. قاسم سلیمانی در مرحله اول به شکل رخنهای به خط میزد و بعد برای غافلگیری میرفت و عقبه دشمن را مورد تهدید قرار میداد. به این شکل که دو یگان در نظر میگرفت، یگان اول پنج کیلومتر و یگان دوم 30 کیلومتر میرفت و بعد درگیر میشد. محاسبات شهید سلیمانی این طور بود که هر دو یگان همزمان با دشمن درگیر میشدند و اینگونه محاسبات دشمن را به هم ریخت.
شخصیت حماسی حاج قاسم ایمانمحور و اعتقادمحور بود
وی با بیان اینکه به اعتبار و بهانه قاسم سلیمانی، کلمه حماسه را باید تفسیر کرد، گفت: اینکه میگوییم حماسه عاشورا یا حماسه حسینی. باید ببینیم کلمه حماسه ترکیبی از چه رفتارها و به چه معنایی است. البته من علم و سوادی در ارتباط با این موضوع ندارم اما بهواسطه میدانهایی که دیدهام و تجاربی که کسب کردهام معتقدم، حرکت استثنایی، منحصر به فرد، غیرقابل انتظار و غیرقابل پیشبینی که ایمانمحور و اعتقادمحور باشد، حماسه است و از این جهت حاجقاسم شخصیت حماسی داشت.
نوعیاقدم در توضیح شخصیت حماسی حاجقاسم خاطرنشان کرد: در یکی از عملیاتهایی که میخواستیم مسیری را از دشمن پس بگیریم، هواپیماهای آمریکایی تانکها، توپها، سایت موشکی و تجهیزات و ماشینهای محمول مرا مورد هدف قرار دادند و از بین بردند. در چنین شرایطی حاجقاسم با من تماس گرفت و گفت، ابوحسین، هواپیمای آمریکای بالای سر تو، آمریکایی است و تو را میبیند پس با هر اندازه تجهیزات در اختیار داری به سمت او شلیک کن علیرغم اینکه میدانی به او اصابت نمیکند، بگذار او ببیند میخواهی با او بجنگی، نه اینکه او را دیدهای و بروی و مخفی شوی.
فرمانده سابق قرارگاه زینب سپاه قدس ادامه داد: کدام علم نظامی دنیا نوشته است که وقتی هواپیمای دشمن را دیدی با کلاش به سمت او شلیک کنی؟ این کار حماسی و برگرفته از پیروزی خون بر شمشیر، فرهنگ عاشورا و ادبیات کربلا و برگرفته از برافراشته ماندن علم هیهات من الذله است.
نوعیاقدم بیان کرد: من از فرمان حماسی حاج قاسم استفاده کردم و ضمن اجرای فرمان این سردار بزرگوار، رفتار حماسی دیگری هم انجام دادم. وقتی آمریکاییها تجهیزات ما را هدف قرار دادند نیروهای من که همه سوری بودند ترسیده بودند، رنگهای آنها پریده و لبهایشان خشک شده بود و مرتب به من میگفتند ابوحسین آمریکا ما را میزند. من که نیروها تا این حد ترسیده و زمینگیر دیدم، با خود گفتم اگر ترس را از آنها نگیرم با وجود اینکه هفت کیلومتر بیشتر تا رسیدن به مقصد باقی نمانده نمیتوانم این نیروها را تا آنجا ببرم بنابراین در زیر بمباران هواپیماهای آمریکایی بلند شدم و حرکات موزون انجام دادم و نیروها کف میزدند. من با این کار ترس را از نیروها گرفتم.
وی ادامه داد: در آن میدان هیچ تجهیزاتی برای ما باقی نمانده بود، تانک، پی. ام. پی و محمول نداشتیم و نمیدانستیم برای ادامه هدف چه کاری انجام بدهیم، اما ناگهان ارادهها تغییر کرد نه آهن پارهها و رفتیم و به هدف رسیدیم. این ادبیات، ادبیات حماسی و استثنایی و منحصر به فرد است و عادی نیست.
حاج قاسم هرکجا اراده میکرد در مقابل دشمن میایستاد
نوعیاقدم، در ادامه از شخصیت جهانشمول قاسمسلیمانی گفت و اظهار کرد: یکی از دلایلی که استکبار جهانی نمیدانست در مقابل اقدامات حاج قاسم چه کاری انجام دهد این بود که قاسم سلیمانی هر کجا حضور نداشت، ادبیات وی آنجا بود، اگر ادبیات او در جایی نبود نفس او بود و اگر نفس او هم در جایی نبود، اثر او بود. در اقصینقاط دنیا همه انسانهای آزادیخواه، طرفداران مظلوم، مبارزین با ظالم، نامردستیزان، کفرستیزان و مستکبرستیزان، بیآنکه حاجقاسم را دیده یا با او صحبت کرده و یا مستقیما از او فرمان گرفته باشند، متاثر از ادبیات او بودند. در واقع قاسم بهتنهایی جبههای به گستردگی دنیا را علیه دشمن فرماندهی میکرد.
فرمانده سابق قرارگاه زینب سپاه قدس اضافه کرد: شاید نیروهای حاجقاسم در دنیا علیه منافع قدرت جهانی پیوستگی لازم را نداشتند اما به صورت لکه جوهری کل دنیا را برای دشمن ناامن کرده بودند. به اعتقاد من حاجقاسم هر کجای دنیا اراده میکرد بلافاصله و در آن واحد میتوانست علیه منافع دشمن عملیات، شناسایی و طرحریزی کند و بایستد.
نوعیاقدم بیان کرد: از دلایلی که امروز تحلیلگران، تئوریسینهای اروپایی - آمریکایی به این نتیجه رسیدهاند که در ترور قاسم سلیمانی اشتباه کردهاند این بود که اذعان دارند تا دیروز با قاسم سلیمانی در خاورمیانه درگیر بودند اما امروز باید با شهید سلیمانی در تمام دنیا درگیر شوند و این شخصیت جهانشمول حاجقاسم بود.
وی ادامه داد: رهبر معظم انقلاب فرمودند قاسم چه در حیات و چه با شهادت خود دشمن را شکست داد. این بدان معنا است اگر در زمان حیات حاج قاسم گروهی داشتیم که در اقصی نقاط دنیا مستقر بود، 50 نفر عضو داشت که این 50 نفر با هم اختلاف داشتند، اکنون به برکت خون حاجقاسم بعد از شهادت وی این 50 نفر تبدیل به 500 نفر شده که اختلافی هم باهم ندارند. این قدرت شهادت قاسم سلیمانی است. خون قاسم انسجام دهنده، وحدتآفرین، قدرتساز، وحدتساز، برترساز، سازماندهنده، هماهنگکننده و بلدکننده در سکوی قهرمانی بوده است.
فرماندهی حاج قاسم اخلاق محور بود
نوعیاقدم، ادامه داد: آیا حاجقاسم به واسطه علم نظامی، اعتقاد دینی، ایرانی و فرمانده بودن و مقام نظامی قادر بود همه افراد را در میدان نبرد بهکار گیرد؟ خیر اینگونه نبود. قاسم سلیمانی در مقام بهکارگیری، اصلاح، انسجام، وحدت، فرماندهی اخلاق محور و ادبمحور بود. من فرماندهی اخلاقمحور را از سردار سلیمانی آموختم. البته اینگونه نبود که او هرگز عصبانی نشود یا کاملا معصوم باشد اما او قادر بود با تبسم ملیح و بسیار صمیمی، سنگ را هم تکان دهد.
این فرمانده جبهه مقاومت عنوان کرد: هر شخصی اعم از مسیحی، سنی، شیعه، عراقی، افغانی، لبنانی، ایرانی و سوری که نزد حاجقاسم میرفت، اگر درباره رفتار سردار سلیمانی با او سوال میکردی، آن شخص حتما عنوان میکرد او را از دیگران بیشتر دوست دارد. سردار دلها قادر بود با فرماندهی اخلاقمحور، انسجام و وحدت بسیار قدرتمندی در شرایط سخت در میدان نبرد ایجاد کند.
نوعیاقدم ادامه داد: اولین درسی که میخواهم از حاجقاسم بگیرم و تقاضا دارم پژوهشگران هم به این مسئله بپردازند این است که در مقام اصلاح و تربیت در مقدمات، از در اخلاق و ادب وارد شوند و ابتدا دل فرد را به دست آورده و به سمت خود هدایت کنند. به قول شاعر که میگوید: «میکشمت سوی خویش، این کشش از عشق ماست، گر دل تو آهن است عشق من آهن رباست» و کسی نمیتوانست در مقابل ادبیات رفتاری ادبمحور، صمیمیتمحور و اخلاق محور حاج قاسم مقاومت کند.
این یار و همرزم سردار سلیمانی در ادامه بیان کرد: به اعتقاد من 14، 15 بندی که درباره ابعاد شخصیتی حاجقاسم سلیمانی عنوان کردم میتواند تیتر مولفههای تشکیل دهنده مکتب حاجقاسم باشد و هر تیتری قابلیت این را دارد که به کتاب تبدیل شود تا در آن به رفتارهای اهل بیت علیهالسلام اشاره و بعد امام راحل و مقام رهبر معظم انقلاب و بعد از به حاج قاسم پرداخته و الگو گرفته شود و سپس نسخه نسل حاضر و نسل آینده از آن استخراج شود.
کجا با سردار سلیمانی آشنا شدم
نوعیاقدم درباره نحوه آشنایی خود با حاجقاسم گفت: من در زمان جنگ توفیق آشنایی با حاجقاسم را نداشتم و افتخار خدمت در لشکر سیدالشهدای عاشورا و شهید مهدی باکری را داشتم. حاجقاسم در سوریه بعد از چندین عملیات از من قدردانی کرد. البته قدردانی او در گفتار، گویش و ادبیات نبود بلکه گفت، خدا شهید باکری را رحمت کند، باکری عجب فردی ساخته است و من به این جمله حاجقاسم افتخار میکنم. حاجقاسم یک روز آمد و همین که خواست بگوید عملیات خوبی اتفاق افتاده، گفت، روح شهید باکری در اینجا عملیات انجام داده و نگفت تو عملیات انجام دادهای. من به این موضوع بسیار افتخار میکنم که فرمانده کنونی و حاضر من برای تحسینم از فرمانده قبلی که تربیت کننده اولیه من بوده تحسین میکند.
فرمانده سابق قرارگاه زینب سپاه قدس افزود: اولین شناخت من از حاج قاسم زمانی بود که فرمانده تیپ 48 فتح وعضو شورای یگانهای رسمی نیروی زمینی شدم. سردار سلیمانی در آن زمان فرمانده لشکر41 ثارالله بود. در واقع آشنایی اولیه ما در جلسه شورای راهبردی فرماندهی نیروی زمینی بود که مشترکا در آن جلسه شرکت میکردیم و من و حاجقاسم هر دو تحت امر فرماندهی نیروی زمینی سپاه بودیم.
نوعی اقدم اضافه کرد: بعد از آن من مسئول اطلاعات نیروی زمینی سپاه شدم و حاج قاسم فرمانده قرارگاه قدس سیستان و بلوچستان بود و بعد فرمانده نیروی قدس شد و هر دو نفر ما در جلسه تبادل اطلاعات حضور پیدا میکردیم و با هم ارتباط داشتیم اما تا آن زمان، تحت امر مستقیم حاج قاسم نبودم. از زمانی که تحت امر مستقیم حاجقاسم قرار گرفتم آشنایی ما هم تغییر کرد. من آن زمان به سوریه فراخوانده شدم تا در آنجا مشغول کار شوم و اولین برخورد من با حاجقاسم موقعی بود که به سوریه رفتم و میخواستند ما را بهکار بگیرد.
نوعیاقدم تصریح کرد: حاجقاسم در آنجا از من سوال کرد که با کدام گروه، فاطمیون افغانی، حیدریون عراقی، زینبیون پاکستانی، دفاع وطنیون سوری راحتتر هستی کار کنی؟ من در جواب گفتم اگر به من سنگ کلوخ هم بدهید با آن کار میکنم و تا آن زمان هیچگاه اینطور با هم صحبت نکرده بودیم و حاجقاسم از پاسخ من بسیار خوشش آمد. گفتم برای من فرد مهم نیست هر کسی باشد با او کار میکنم و مشکلی ندارم. البته برخیها در آن زمان به من خندیدند و گفتند تازه به سوریه آمدهای و آشنایی نداری و نمیدانی اینجا چه خبر است اما بعدها ثابت شد که من درست میگفتم زیرا با خمیر مایه اشک و عشق، توکل و توسل هشت سال دفاع مقدس که از شهید باکری آموخته بودم، وارد میدان شدم.
شهید باکری میگفت هرکس به خدا تول کند خدا غیرممکنها را برای او ممکن میکند
این یار و همرزم سردار سلیمانی گفت: شهید باکری به ما آموخته هر کس به شرط اخلاص بر خدا توکل کند اگر برای هر مانعی که به لحاظ علمی، منطقی، منطقهای، نظامی غیرممکن است به خط بزنند خداوند غیرممکنها را برای او ممکن میکند و این اتفاق برای ما افتاد و آشنایی ما با حاج قاسم از آن زمان آغاز شد و با دل تحت امر او قرار گرفتم.
نوعیاقدم درباره اینکه لحظه شنیدن خبر شهادت حاجقاسم کجا بوده، گفت: من در آن زمان در ایران و در اردبیل بودم و آماده میشدم برای برنامهای به تبریز بروم. برای نماز صبح بیدار شدم، دیدم پیامی به من رسیده است که در آن گفته شده بود میگویند، سردار سلیمانی را به شهادت رساندهاند آیا صحت دارد یا خیر؟ وقتی این خبر را خواندم در خانه به این طرف و آن طرف میرفتم و فراموش کرده بودم که دنبال چه چیزی میگشتم. کمی بعد بهخاطر آوردم که دنبال تلویزیون و شبکه خبر هستم که ببینم قضیه شهادت حاجقاسم چیست.
فرمانده سابق قرارگاه زینب سپاه قدس بیان کرد: چند جا تماس گرفتم و به مرحوم پورجعفری که همراه سردار سلیمانی بود هم زنگ زدم اما پاسخی از کسی نشنیدم. دوباره پیامی برای من آمد که گفته شده بود میگویند شهادت حاجقاسم قطعی است، و پیامی از عکس دست حاج قاسم هم برای من رسید، اما نمیخواستم باور کنم. اگرهم توانستم خودم را حفظ کنم باور نکردم و میگفتم اینطور نیست و باور نکردم.
شنیدن خبرشهادت حاج قاسم از شنیدن خبر شهادت برادرانم سختتر بود
نوعیاقدم عنوان کرد: در هشت سال دفاع مقدس با یک ساعت فاصله، سر برادران شهیدم را روی زانو گذاشتم و آنها دست و پا زدند و شهید شدند، بهخدا قسم سختی شنیدن خبر شهادت حاجقاسم از سختی دیدن دست و پا زدن برادرانم بیشتر بود
یار و همرزم سردار سلیمانی درباره یادگاری یا هدیه ای که از حاجقاسم گرفته، گفت: از یادگاریهایی که مرا بسیار اذیت میکند این است که در آن عملیاتی که به من دستور داد که برای عملیات بروم و آمریکا گفته میزنم و یقین دارم که میزند من چنان از فرمان او اطاعت کردم که احساس کردم، تصور سردار سلیمانی بر این بوده که من متوجه فرمان او نشدهام. زمانی که بلند شدیم تا از یکدیگر خداحافظی کنیم با دو دست خود سر من را گرفت و پیشانیم را بوسید و گفت ابوحسین برو، شاگرد باکری مانند باکری عمل میکند و من اکنون گرمی لبهایی را که روی پیشانی نشسته بود را حس میکنم و این بزرگترین یادگاری من از حاجقاسم است با حاجقاسم زیاد شوخی میکردیم و تبسم، گفتار، کلام و هدیه از او فراوان دارم اما هیچکدام مانند گرمی آن بوسه بر پیشانیام از خاطرم فراموش نمیشود.
این فرمانده مدافع حرم اضافه کرد: خاطره دیگری از حاجقاسم را که هیچگاه فراموش نمیکنم این است که حاجقاسم یک روز مرا به منطقه جلیغم در شرق سوریه برد در آن منطقه یک مسیر 45 کیلومتری قرار داشت که باید آزاد میشد و یگانها نتوانسته بودند و شاید چندان از ظرفیت و توان آنها برای آزادسازی منطقه استفاده نشده بود. من و حاجقاسم در یک مسیر 75 کیلومتری عملیات انجام داده بودیم و آنجا مستقر شده بودیم. حاجقاسم هر زمان میخواست مرا در کار سختی بهکار بگیرد از اسم شهید باکری استفاده میکرد. من گاهی اوقات او را عشق من خطاب میکردم و او هم به لهجه ترکی همین را به من میگفت.
نوعیاقدم افزود: حاجقاسم آن روز با من تماس گرفت و گفت: عشق من کجایی؟ من در جواب گفتم اتفاقی افتاده، خبری شده، برنامهای برای من داری؟ گفت نه فقط میخواهم چند دقیقهای با هم برویم و دوری بزنیم سپس مرا برد به دیدگاه همان مسیر 45 کیلومتری که باید از دشمن گرفته میشد. حاجقاسم مرتب با دوربین نگاه میکرد و میگفت ابوحسین آیا میتوان آنجا را گرفت و من در پاسخ میگفتم، ممکن نیست. او دوباره میگفت به نظر تو میتوان در آن منطقه عملیات انجام داد؟ من که منظور او را متوجه شده بودم در جواب میگفتم نه نمیشود. این کار امکانپذیر نیست.
این یار و همرزم شهید سلیمانی ادامه داد: حاجقاسم دومرتبه سوال کرد، به نظر تو چگونه میتوان آنجا را گرفت و من از روی عمد در پاسخ میگفتم کار سختی است و امکان ندارد بتوانیم آنجا را بگیریم. سردار بزرگوار در آخر که دید زیر بار نمیروم، زمانی که آمد سوار وانت شود به من گفت ابوحسین، جان قاسم بیا و آنجا را بگیر و هیچ چیزی از من نخواه. من گفتم، جانم فدای قاسم چه زمانی آنجا را بگیرم و او گفت یک هفته فرصت داری. من گفتم پس فردا 12 ظهر آنجا را میگیرم و تحویل میدهم و پسفردا ساعت 12 ظهر آن منطقه را تحویل حاجقاسم دادم. من «جان قاسم» گفتنهای او را مانند آن بوسهاش بر پیشانیام هیچگاه فراموش نمیکنم. جان قاسم گفتنهای او چه معنایی داشت و چه کاری میکرد؟ من و شهید سلیمانی رفتارهای خودمانی از این شکل فراوان داریم اما این دو رفتار او بسیار منحصر بهفرد بود.
فرمانده سابق قرارگاه زینب سپاه قدس با قدردانی صمیمانه از ایرنا گفت: احساس می کنم روحیه شما به عنوان دستاندرکاران این برنامه در خبرگزاری ایرنا روحیه الهی، انقلابی و حماسی است و بهدنبال ارزشها هستید. شاید همین رفتار و برخورد شما مرا متقاعد کرد که صبح جمعه در لابلای انبوه کارهایم این وقت گذاشته شود ضمن اینکه برای ما هم توفیقی بود. از توجه، ادبیات و برخورد شما سپاسگزارم. انشاالله این موضوع را طرح کنید تا در مسیر بررسی، تهیه و تدوین و تحقیق قرار گیرد و نسخههای خوب عملی برای نسل حاضر و نسل آینده جوانان ما از آن استخراج شود.
گفت و گو از سمیه لاری
*س_برچسبها_س* *س_پرونده خبری_س*