راه طینشده مهندس بازرگان
پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 برای مقابله با استبداد حاکم در نهضت مقاومت ملی فعال شد. اعضای نهضت کوشیدند، مردم را نسبت به ماهیت کودتا آگاه کنند. مهندس همراه تعدادی دیگر از استادان دانشگاه و نخبگان دیگر علیه قرارداد کنسرسیوم اعلامیه دادند. رژیم حاکم آنها را از دانشگاه اخراج کرد. چندی بعد، اما نهضت مقاومت قلع و قمع شد.
مهدی غنی در اعتماد نوشت: گاهی در ارزیابی کارنامه مرحوم مهندس بازرگان با این سوال مواجه میشویم که اساسا چرا آن مرحوم برای فعالیتها و مبازرات سیاسیاش به همکاری با روحانیت پرداخت؟
در این نوشتار سعی میکنم در حد امکان به این سوال جواب دهم. جوابی که هم ناظر به شرایط زمانه، هم قدرت روحانیت، هم نوع استبداد شاه و هم البته نتایج آن خواهد بود.
به باور نگارنده - و بنا بر توضیحاتی که در ادامه میخوانید - انقلاب زمستان سال 57 امری غیرقابل اجتناب بود و مهندس بازرگان به عنوان یک فعال سیاسی دموکرات در این مسیر از هیچ تلاش مدبرانهای دریغ نکرد. تدبیری که البته بخشی از آن در گرو ایجاد پیوندی بین نیروهای ملی و نیروهای مذهبی و روحانی بود.
بازرگان و تاکید بر نقش سیاسی - اجتماعی دین در دهه 20
مهندس بازرگان علاوه بر مقالات و سخنرانیهایی که در دهه 1320 به بعد ارایه کرده و در آنها بر نقش سیاسی - اجتماعی دین تاکید ورزیده در سال 1340 مقالهای خطاب به روحانیون سنتی نگاشت تحت عنوان: «انتظارات مردم از مراجع» در سال 1341 در کتاب «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» منتشر شد. ایشان در آنجا تلاش کرد، روحانیون سنتی را به مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی ترغیب کند.
چیزی نگذشت (1341) که طیف وسیعی از روحانیون وارد سیاست و مقابله با دولت اسدالله علم شدند. پس از آن تعداد کمتری از آنان با انقلاب سفید شاه پرچم مخالفت برافراشتند. سرکوب این اعتراضات باعث رادیکالتر شدن مبارزات علیه حکومت شد. تداوم این سیر در سال 57 سرنگونی سلطنت و برقراری جمهوری اسلامی را در پی داشت. اما اکنون برخی، معضلات و مشکلات جاری را در همین نقطه ورود روحانیون سنتی به امر حکومتداری و سیاست و راهحل را در جدا شدن حوزه سیاست و حکومت از دیانت میدانند. در این نوشتار نگاهی به این موضوع در رابطه با مهندس بازرگان میکنیم.
زعامت آیتالله بروجردی
تا قبل از کودتای رضاخان مرکزیت روحانیت شیعه، حوزه نجف بود. حوزه علمیه قم توسط آیتالله شیخ عبدالکریم حائرییزدی بعد از روی کار آمدن رضاخان محوریت یافت. تا آن زمان روحانیون به اشکال مختلف و با گرایشهای متفاوت در امر سیاست و حکومت دخالت داشتند.
نمونه بارز آن انقلاب مشروطیت بود که بخشی از روحانیت در دفاع از مشروطیت و بخشی در دفاع از استبداد به میدان آمدند. اما زعامت حوزه قم صلاح را در این دید در امر حکومتداری و سیاست دخالتی نداشته باشد. گرچه در همان دوران، موضعگیری روحانیون را در جهت حمایت از رضاخان سردار سپه، یا مخالفت آنها با شعار جمهوریخواهی او، مخالفت با کشف حجاب اجباری و... مشاهده میکنیم. اما قاعده این بود که به امر حکومت مستقیما کاری نداشته باشند. آیات عظام نایینی، اصفهانی، سیدعبدالحسین طباطبایی و سیدحسن طباطبایی نیز موقع بازگشت به عراق شرط ملک فیصل را مبنی بر عدم دخالت در سیاست پذیرفته و کتبا رعایت این امر را تعهد کردند 1.
جانشینان آیتالله حائری یزدی نیز همین رویه را ادامه دادند. به عنوان مثال آیتالله سیدحسین بروجردی مشی مدارا با حکومت را اعمال میکرد. حتی در ماجرای نهضت ملی کردن نفت و حکومت دکتر مصدق ایشان موضعگیری آشکاری نکرد و در دعوای دربار با دکتر مصدق سعی کرد، موضع بیطرفی را حفظ کند. چنانچه مشکلاتی بین حوزه و حکومت بروز میکرد، آن را با تذکر و هشدار توسط مرتبطین با دربار گوشزد کرده و حل میکردند. اکثریت قریب به اتفاق مردم نیز مذهبی و مقلد ایشان بودند و کاری به سیاست نداشتند.
پس از رحلت آیتالله بروجردی
آن زمان همه افراد مذهبی اعتقاد داشتند بدون تقلید از یک مرجع مذهبی، دینداری مقبول نیست. از همین رو پس از درگذشت آیتالله بروجردی همه اقشار مردم به تکاپو افتادند که مرجعی دیگر انتخاب کنند. دانشجویان دانشگاه نیز با چنین دغدغهای در قالب انجمنهای اسلامی نشستهایی برگزار کردند که درباره ملاکهای انتخاب مرجع و شرایط مرجعیت هماندیشی کنند. از این نشستها بود که مجموعه مقالاتی تحت عنوان «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» بیرون آمد که تعدادی از فرهیختگان حوزوی و دانشگاهی در آن مشارکت داشتند. مقاله مهندس بازرگان نیز در این مجموعه بود.
حاکمیت استبدادی و انتخابات نمایشی غیر ملی
حکومت به ویژه پس از کودتای 1332 رویه دیکتاتوری را پیش گرفته و به قانون اساسی اعتنایی نداشت. اغلب مردم هم به سیاست اعتنایی نداشتند و نسبت به وضعیت حکومت بیتفاوت بودند. رادیو پیشرفتهترین ابزار اطلاعرسانی در آن زمان بود. اما وقتی زمان پخش اخبار میرسید، عادت این بود که رادیو را خاموش میکردند. پارلمان که باید از نمایندگان ملت تشکیل میشد، تبدیل به ابزاری در دست حکومت یا دولتهای بیگانه شده بود و مردم دخالتی در انتخابات نداشتند و اهمیتی هم به آن نمیدادند.
این واقعیتی است که خود محمدرضا شاه هم بدان اذعان داشت: «بعد از رفتن پدرم مدتی مدید کارها در ظاهر به دست یک عده ایرانی ولی در عمل قسمتی به دست سفارت انگلستان و قسمت دیگر به دست سفارت روس انجام میگرفت و به طوری که در کتاب ماموریت برای وطنم شرح دادهام، صبح مستشار سفارت انگلستان با یک لیست انتخاباتی به سراغ مراجع مربوطه میآمد و عصر همان روز کاردار سفارت روس با لیست دیگری میآمد... متاسفانه من 20 سال تمام از دوران سلطنت خودم با چنین مجلسهایی سروکار داشتم.».
او در ادامه میفزاید: «.. در نتیجه همواره انتخابات با انواع تقلبها و سوءاستفادهها و تهدیدها و تطمیعهایی همراه بود که نه فقط در جریان انتخابات انجام میگرفت بلکه حتی امر قرائت آرا را نیز شامل میشد... در همه این انتخابات، تودههای عظیم کشاورزان و کارگران آلت فعلی بیش نبودند. آرای آنها یا به عبارت بهتر آرایی به نام آنها، دسته دسته به صندوقها ریخته میشد در حالی که به اصطلاح معروف روح خود آنها از ماهیت آن خبر نداشت 2».
نقش مردم در انتخابات فرمایشی
بنا به اعتراف شاه، از سال 1320 تا سال 1340، وضعیت از این قرار بوده که مردم نقشی در انتخابات و تشکیل مجلس شورای ملی نداشتهاند. درحالی که اساس مشروطیت این بود که مردم از طریق انتخاب نماینده حداقل در قانونگذاری نقش پیدا کنند.
یک خاطره شخصی از انتخابات قبل از انقلاب
این رویه بعد از سال 40 نیز ادامه داشت. نگارنده که در سال 1342 دانش آموز دبستان بودم خود شاهد ماجرایی بودم که برای درک شرایط آن دوران اینجا به بازگو کردن آن میپردازم.
همان طور که میدانیم آن زمان تنها دو حزب رسمی دولتی و فرمایشی وجود داشت؛ یکی حزب مردم به رهبری اسدالله علم و دیگری حزب ایران نوین به رهبری حسنعلی منصور. یکی از خویشان نزدیک من در انتخابات مجلس بیست و یکم از سبزوار کاندیدا شده بود و من و برادرم برای کمک به ستاد انتخاباتیاش رفتیم.
در آنجا برگههای رأی را دسته دسته در اختیار ما گذاشتند که نام ایشان را روی آنها بنویسیم. تعدادش را هم حدود 22 هزار تا مشخص کردند. عجیب آنکه بعد از نوشتن این برگهها حدود دو هزار برگ دیگر به ما دادند که نام رقیب ایشان از حزب مردم را بنویسیم. همین آرا را عدهای صف کشیده و در صندوقها میریختند. بعد از انتخابات همین تعداد آرا اعلام شد و ایشان به مجلس راه یافت. جالبتر اینکه حتی خانواده و خویشاوندان ما هم در آن زمان و دورههای بعد در رأیگیری شرکت نکردند. این انفعال و بیتفاوتی مردم، بهترین زمینه برای تثبیت استبداد بود.
حاکمیت نه تنها مجلس شورای ملی را که تنها نهاد انتخابی بود تحت سلطه خویش درآورده بود حتی در تعیین مرجعیت هم دخالت میکرد.
مهندس بازرگان سال 1340 وضعیت را چنین تشریح کرده است: «در کشوری که دولتها همه چیز را از ملت گرفته، قدرت، پول، فرهنگ، قضاوت، تعلیمات، تبلیغات، مطبوعات و امور شهری سراسر در قبضه اوست حتی انتخاب نمایندگان که حق طلق و ملک ششدانگ مردم میباشد مورد تصرف و تجاوز علنی هیاتهای حاکمه است، مردم میخواهند آخرین رمق زندگی و امید اخروی ایشان لااقل مربوط و متعلق به خودشان باشد. در این یک کار یعنی انتخاب مرجع و اداره روحانیت دستگاههای دولتی و دستهای خارجی دخالت ننمایند و مال آنها باشد. 3»
شاید امروز کسی تردید نداشته باشد که هیچ جنبش آزادیخواهی و عدالتخواهی پیروز نمیشود مگر آنکه مردم را با خود همراه کند. همه نخبگان و پیشروان مبارزه با استبداد، هدفشان جلب حمایت مردم و منزوی کردن مستبد حاکم است. حال در جامعهای که اکثریت آن خاموش و بیتفاوتند از یک حزب یا جریان نخبه چه کاری برمی آید؟ همه آرمانهای بلند و هدفهای عالی اگر در باورها و آگاهی مردم رسوخ نکند در محافل محدود روشنفکری مدفون خواهد شد.
سیاست مهندس بازرگان بعد از شهریور 20
در چنین وضعیتی کنشگران سیاسی میکوشند مردم را آگاه کرده و آنها را نسبت به شرایط سیاسی و اجتماعی خویش حساس کنند. مهندس بازرگان بعد از شهریور 1320 که امکان فعالیت اجتماعی و سیاسی تا حدی به وجود آمد، چنین رویکردی را در پیش گرفت. با نوشتن و گفتن تلاش کرد به جامعه آگاهی و خودباوری بدهد. از دیانتی سخن گفت که با اجتماع، سیاست و مردم بیگانه نیست و صرفا به بعضی اعمال فردی و زندگی پس از مرگ بسنده نمیکند.
علاوه بر کار فکری، مهندس از همان زمان به تشکل و نهادسازی همت وافر داشت. انجمن اسلامی دانشجویان و کانون مهندسین از آن جمله بود که مهندس بازرگان همواره عضو هیات رییسه آن بود. در این دوران البته او از کار تخصصی خود نیز غافل نماند. از دوره نهضت ملی درمیگذریم که خود حکایت مفصلی دارد.
مهندس بازرگان بعد از کودتای 28 مرداد
اما پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 برای مقابله با استبداد حاکم در نهضت مقاومت ملی فعال شد. اعضای نهضت کوشیدند، مردم را نسبت به ماهیت کودتا آگاه کنند. مهندس همراه تعدادی دیگر از استادان دانشگاه و نخبگان دیگر علیه قرارداد کنسرسیوم اعلامیه دادند. رژیم حاکم آنها را از دانشگاه اخراج کرد. چندی بعد، اما نهضت مقاومت قلع و قمع شد.
اولین زندان و تالیف «عشق و پرستش»
بازرگان سال 1334 اولین زندان را تجربه کرد. در مدت 5 ماه زندان ضمن تدوین «کتاب عشق و پرستش» و تکمیل کتاب «راه طی شده» به تفکر و تامل در وضعیت جاری پرداخت و حاصلش را چنین بیان کرد: «درد ایران نه با تشکیل یک حزب سیاسی حل میشود و نه حتی با روی کار آمدن یک دولت ملی از طریق اکثریت در مجلس یا تحمیل و تصادفات سیاسی و آسمانی. آنچه لازمتر و واجبتر از همه چیز است بعد از عشق و پرستش، تربیت دموکراسی و امکان مجتمع شدن و همکاری است که ما در اثر 2500 سال زندگی غیردموکراتیک و غیراجتماعی یعنی انفرادی تحت رژیم استبدادی فاقد آن هستیم. نه میتوانیم دور هم جمع شویم و نه وقتی دور هم جمع شدیم حاضر به گذشت و سازش و همکاری هستیم. پس باید عجالتا، عملا خود را برای فعالیتهای اجتماعی تربیت کنیم 4».
مهندس این تحلیل را بعد از آزادی از زندان در سخنرانی برای دانشجویان دانشکده کشاورزی کرج تشریح کرد که با عنوان «احتیاج روز» چاپ شد. سال 1340 در راستای همین نیاز به کار جمعی، قالب نوینی با عنوان نهضت آزادی پایهگذاری کرد که پیوند ملیت و مذهب را نمایندگی میکرد. اما این احزاب در سطح روشنفکران و نخبگان و حداکثر برخی دانشجویان دانشگاه شناخته شده بودند و عامه مردم در همان وضعیت بیتفاوتی به سر میبردند.
مهندس بازرگان و روحانیت
در کنار همه این فعالیتها یک نکته چشمگیر در فعالیت مهندس بازرگان به چشم میخورد که او را متمایز میکرد. او گرچه فردی تحصیلکرده خارج کشور و آکادمیک بود، اما همواره با روحانیون نواندیش و مسوول همگام و همراه بود، افرادی، چون آیتالله سیدمحمودطالقانی، آیتالله زنجانی، استاد مرتضی مطهری، آیتالله فیروزآبادی، استادمحمدتقی شریعتی که خارج از نظام سنتی حوزه فعالیتهای تحقیقی و تبلیغی داشتند. همچنین او در همه گفتارها و نوشتارهایش بر قرآن تاکید خاصی داشت.
تحقیقات درباره تاریخچه نزول آیات که تحت عنوان «سیر تحول قرآن» منتشر شد از جمله کارهای فوقالعاده اوست. بر همین اساس میکوشید، دروس و سیستم آموزش حوزه را نیز به عرصه سیاست و فعالیتهای اجتماعی وارد کند. تا آن زمان حوزههای علمیه - مگر برخی استثنائات آن - علاوه بر اینکه به مسائل سیاسی توجهی نداشتند به جز پرداختن به احکام فردی و فرعی به مسائل دیگر اهمیت چندانی نمیدادند. از جمله به تفسیر قرآن، تدریس فلسفه و اسلامشناسی و مبانی اعتقادی بهای چندانی داده نمیشد. بازرگان از روحانیون میخواست این وضعیت را تغییر دهند؛
«حق این است که در برابر هر یک رساله عملیه که از طرف مراجع تقلید و روحانیت نوشته میشود 10 رساله عملیه و فکریه و اصولیه و اجتماعیه و اقتصادیه و سیاسیه طبق احتیاج و درک و قبول مردم و شأن زمان، راجع به اصول و عقاید و افکار و مرام اسلام نیز نوشته شود.5»
«قرآن در متن برنامه حوزههای علمی وارد شده و تعلیم و تفسیر آن رواج پیدا کند.. ضمنا فراموش نشود که پیغمبر فرمود: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. بنابراین تربیت اخلاقی و اشاعه و اجرای صفات عالیه انسانی دست کمی از شکیات و سهویات و از غسلهای مستحبی ندارد 6».
بازرگان و مقاله انتظارات مردم از مراجع
مقاله انتظارات مردم از مراجع به خوبی نشان میدهد، هدف بازرگان صرفا سیاسی کردن روحانیت نبود بلکه تاکید بیشتر او بر فعالیتهای اجتماعی و عامالمنفعه و مردمی و تمرین کار جمعی است:
«پیشوای مورد انتظار و رهبر واقعی، کسی میتواند باشد که تنها به تعلیم وظایف و بیان احکام اکتفا نکرده، خود عامل به مشاغل و پیشرو و پیشاپیش مومنین صالح عامل باشد. آیا موثرتر از بحث در احکام وقف و نذر و صدقه، وقف کردن و صدقه دادن نیست؟... هر گاه مجتهد متجدد متحرکی دست بالا بزند و جلو بیفتد، مومنین کثیری با اعتماد و میل و رغبت به دنبال آنها میآیند و صدها برابر آنچه به دولتها میدهند، پول و کار و فکر و عشق در این راه صرف خواهند کرد.
آن وقت بیمارستانها، دارالایتامها، دبیرستانها، دانشگاهها، پلها، مهمانخانهها، کارخانهها، قنوات، آبادیها و هزاران موسسه خیریه و فرهنگی و اقتصادی و حتی اداری و حکومتی به وجود میآورند که شامل منافع کثیر دنیا و آخرت میشود. علاوه بر فواید مادی و معنوی مستقیم در آنجا تربیت عمومی و تمرین همکاری اجتماعی که از اهم ضروریات امروز مسلمین و ایران است، فراهم میشود 7».
ایده تشکیل حکومت اسلامی
البته مهندس بازرگان در دنباله مطلب فوق تشکیل حکومت اسلامی را هم مطرح میکند:
«اگر پیشوایان دینی ما چنین نقشهها و کارهایی را از روزگار پیشین در پیش گرفته بودند از دیرزمانی حکومت اسلامی واقعی که هم ملی و دموکراتیک است و هم خدایی نصیبمان شده بود، بدون توسل به انقلاب و خونریزی حق به حقدار میرسید و جور و فساد و معصیت از صحنه کشور پاک میشد! باز هم وقت آن نگذشته است».
اما تاکید بر «ملی و دموکراتیک بودن» و نیز «بدون توسل به انقلاب و خونریزی» نشان میدهد، راه رسیدن به چنین حکومتی را از طریق فعالیتهای مدنی و تقویت نهادها و تشکلها و همبستگی ملی و روش مسالمتآمیز میداند. طبیعی است در جامعهای که اکثریت قریب به اتفاق مردم مقلد روحانیت هستند بدون تغییر در رویه روحانیت نمیتوان انتظار تغییری در ساحت اجتماعی را داشت.
خطای دید
اما شاید نکتهای که از دید مهندس بازرگان مغفول ماند این باشد که هر قشری و حتی فردی براساس جهانبینی، روش تفکر و خصایل خود عمل میکند. خواه این عمل در حوزه فردی و خصوصی باشد و خواه در عرصه اجتماعی و عمومی. در قرآن هم اشارتی به این واقعیت دارد: قل کل یعمل علی شاکلته (84 اسراء). بگو هر کس براساس شخصیت خود عمل میکند.
روحانیت سنتی که سالها در حکومتهای مختلف با سیستم سلطنت استبدادی زیسته و کوشیده با حاکمیت مدارا پیشه کند برای عمل خود حتما توجیه شرعی و دینی پیدا کرده و قرائت دینی و نوع نگرش و بینش خود را با عمل خویش هماهنگ کرده است مگر استثنائاتی.
نهایتا، اما این نگرش و این نوع زیست در او خلقیات و فرهنگ و سبک زندگی خاصی تولید کرده که شخصیت و منش او را شکل داده است. همچنان که قشر تجار و بازرگانان نیز نگرش و منش خاص خود را داشتند. ورود این اقشار هم در صحنه سیاسی با همان نگرش و فرهنگ و انگیزههای نهادینه شده خودشان خواهد بود. تکیه بازرگان و طالقانی بر آزاد نبودن انتخابات و دیکتاتوری شاه بود. البته ورود روحانیت سنتی در حوزه سیاست طبعا در نگرش و منش آنان نیز اثرگذار بوده و در درازمدت تغییراتی در آنها ایجاد میکرد. کمااینکه چنین اتفاقی رخ داد، اما این تغییرات ممکن است الزاما مطلوب دیگران نباشد.
بنابراین میتوان گفت، کار بازرگان در دعوت روحانیت به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی در فضای بیتفاوتی و عدم مشارکت مردم در حاکمیت استبدادی، اجتنابناپذیر و ضرورتی ملی بود، اما تلاش برای تحول در آموزشهای حوزوی و اصلاح بینش سنتی نیز نیازی حتمی بود. کاری که شاید دکتر شریعتی بدان همت گماشت؛ همتی که ناتمام ماند.
پینوشت
1- حائری عبدالهادی، تشیع و مشروطیت در ایران، انتشارات امیرکبیر، 1381، ص. 183-182
2- پهلوی محمدرضا، انقلاب سفید، کتابخانه سلطنتی پهلوی، 1345، ص. 106- 105،
3- بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، مجموعه مقالات، شرکت سهامی انتشار، 1341، ص. 115،
4- بازرگان مهدی، دفاعیات، نهضت آزادی خارج کشور، 1343، ص. 164،
5- بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، مجموعه مقالات، شرکت سهامی انتشار، 1341، ص122،
6- همان
7- همان، ص. 125 و 126،
8- همان