سه‌شنبه 6 آذر 1403

رسانه‌های ایرانی چه طور در پوشش میدانی وقایع، عقیم شدند

خبرگزاری مهر مشاهده در مرجع
رسانه‌های ایرانی چه طور در پوشش میدانی وقایع، عقیم شدند

خبرنگار فرهیختگان که در ماجرای درگیری‌های اخیر افغانستان، حضور میدانی داشته درباره چرایی و نتایج ضعف حضور مستقیم رسانه‌های ایرانی در روایت رویدادهای منطقه می‌گوید.

خبرنگار فرهیختگان که در ماجرای درگیری‌های اخیر افغانستان، حضور میدانی داشته درباره چرایی و نتایج ضعف حضور مستقیم رسانه‌های ایرانی در روایت رویدادهای منطقه می‌گوید.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه_ فاطمه ترکاشوند: بر هیچ یک از اهالی رسانه پوشیده نیست که رسانه‌های ایرانی چه در وقایع داخلی و چه در رویدادهای مهم خارجی از جمله جنگ، حتی در کشورهای همسایه و منطقه که از هر لحاظ برای ایران مهم تلقی می‌شوند، حضور میدانی ندارند و در نتیجه خلق و انتشار روایت نه تنها در فضای افکار عمومی خارج از کشور از ید قدرت رسانه‌های ایرانی، بیرون است بلکه در بسیاری موارد حتی در ایجاد نگرش در افکار عمومی داخلی نسبت به وقایع مهم منطقه عاجز هستیم.

این اتفاق در حالی می‌افتد که طبق تأکیدات رهبر معظم انقلاب، امروز اهمیت رسانه و انتشار و استیلای روایت ایرانی از مسائل در داخلی و خارج از کشور در اولویت مسائل فرهنگی - سیاسی ما قرار دارد.

از سوی دیگر اما در تابستان 1400 تکاپویی در برخی رسانه‌های رسمی داخلی خصوصاً روزنامه‌ها برای به دست گرفتن زمام روایت‌سازی از وقایع افغانستان و حضور مجدد طالبان در آن مشاهده شد که می‌توانست نویدی برای تغییر رویکرد رسانه‌های کشور و حرکت‌شان به سمت جدیت در خلق روایت باشد.

در گفت‌وگوی پیش رو به سراغ یکی از همین خبرنگاران رفتیم تا درباره کم‌وکیف حضور خبرنگاران ایرانی در افغانستان، چرایی ضعف رسانه‌های داخلی در پوشش میدانی رویدادها و موانع و راهکارهای جبران این ضعف بپرسیم. صادق امامی، خبرنگار روزنامه فرهیختگان تاکنون پربازدیدترین گزارش‌های میدانی چند سال اخیر را، از درگیری‌های بنزنی سال 98 در ماهشهر و مرگ کولبران نوجوان در ارتفاعات کردستان تا وقایع افغانستان پوشش داده است.

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

* پیش از سفر به افغانستان، تجربه خبرنگاری میدانی را در کدام وقایع داخلی کسب کرده بودید؟

من پوشش میدانی وقایع مهم را از وقایع بنزین ماهشهر در سال 98 شروع کردم. اخبار خیلی عجیبی در فضای مجازی از آن وقایع پخش می‌شد و فکر می‌کنم اولین خبرنگاری بودم که 12 آذر به ماهشهر رفتم و گزارشی نوشتم.

* پیشنهاد این سفر از سوی شما مطرح شد یا رسانه متبوعه‌تان؟

پیشنهاد را خودم دادم اما این طور نبود که خودم بروم. ما در روزنامه همکاری داشتیم که اصالتاً خوزستانی بود و اهواز درس خوانده بود و نظر من این بود که ایشان برود، اما نهایتاً جمع‌بندی این طور بود که خودم بروم و رفتم.

* بعد از آن چطور پیش رفت؟

بعد که گزارشم منتشر شد بازتاب خیلی زیادی پیدا کرد چون اولین گزارش در رسانه‌های رسمی بود از آن چه که در ماهشهر داشت به وقوع می‌پیوست. کمتر از دو هفته یا سه هفته بعد، دو نوجوان در مرزهای غربی کشور، حین کولبری جان خود را از دست دادند. من هم به کردستان رفتم و به خاطر سرعت روایت در این ماجرا، این گزارش هم خیلی بازتاب پیدا کرد. البته ویدئویی هم در کنار متن من منتشر شد که آن هم نقش زیادی در بازتاب گزارش داشت. بعد از آن هم گزارش‌های میدانی دیگری داشتم از جمله گزارش از کوره‌های آجرپزی که برای آن، چند روز در کوره‌ها بودم. تا این که نهایتاً مسائل افغانستان پیش آمد. من از خرداد به دنبال این بودم که بروم افغانستان اما شرایط فراهم نمی‌شد. اما متأسفانه امکانش فراهم نمی‌شد.

* چرا فراهم نمی‌شد؟

وضعیت طوری بود که ما هیچ تصویر روشنی نداشتیم از این که اصلاً چطور می‌شود به افغانستان سفر کرد. این معضل بزرگی بود چون وضع افغانستان مشخص نبود که مثلاً ویزا را باید از چه کسی بگیریم. از طالبان؟ یا حکومت اشرف غنی یا دیگری؟

* پس به خاطر مسائل خودشان بود

البته ما اطلاعات کافی نداشتیم اما مجموعه‌هایی بودند که در ایران روی افغانستان کار می‌کردند ولی تمایلی وجود نداشت برای اینکه خبرنگاری به غیر از خبرنگار صداوسیما، وارد افغانستان شود.

* چه کسی مانع می‌شد؟

نهادهایی که متولی هستند. بالاخره وقتی که کشوری دچار آشوب می‌شود نهادهای متولی معلوم است که اکثراً نظامی هستند. بخشی از آن‌ها تمایلی نداشتند. بعد از خروج آمریکا از افغانستان و سقوط دولت هم این شرایط سخت‌تر شد. با تمام این‌ها بخشی از این تأخیر در اعزام هم به عدم آگاهی شخص من برمی‌گشت. اگر می‌دانستم که نیازی به هماهنگی نیست و می‌توانم لب مرز بروم و ویزا را با پرداخت مبلغی بگیرم، حتماً لحظه‌ای درنگ نمی‌کردم. ولی ما فکر می‌کردیم که باید هماهنگی‌هایی شود تا بتوانیم وارد افغانستان شویم.

* این رفتن، اراده خودتان بود یا اراده رسانه‌تان؟

ما الان در افغانستان دو مسئله داریم: یکی مسئله خروج آمریکا از افغانستان بعد از دو دهه، یکی هم این که طالبان چیست و چه می‌کند. برای من قبل از این که آمریکا خارج شود هم این مسئله خیلی اهمیت داشت و به مسئولین روزنامه گفته و تاکید کرده بودم که این شیفت قدرت در روزهای منتهی به خروج آمریکا مسئله مهمی است و باید از قبل روایت‌گری آن شروع شود. از این جهت برای من خیلی مهم بود و خیلی هم تلاش کردم بروم اما خب این عدم آگاهی از کم و کیف رفتن مانع شد.

* نهایتاً چطور رفتید؟

به ما گفتند خبرنگارها دارند می‌روند و دور اول، تعدادی هم رفته‌اند. آن زمان به ما گفتند باید از طریق سازمان اوج اقدام کنید. انتقاداتی هم بود که بعضاً منتشر شده و مثلاً آقای رضا امیرخانی در لایو با حسین جعفریان به این مسئله اشاره کردند. ما هم رفتیم آن جا به نوعی گزینش و مصاحبه بود. از من پرسیدند نگاه‌ت به طالبان چیست.

من صراحتاً گفتم به نظر من طالبان زرنگ‌تر از سابق شده و نظم جهانی را پذیرفته اما بیش از این تغییری در طالبان ندیده‌ام. بالاخره چندان تمایلی به اعزام شخص بنده نداشتند. طبق این قاعده افرادی هم که از طرف سازمان رفته بودند رویکرد خاصی حوالی همین نگاه داشتند. البته خبرنگاران دیگری مثل آقای هادیان بودند که مستقل رفتند. اما به‌هرحال من اطلاعی از کم‌وکیف رفتن نداشتم و این سازمان‌های متولی هم نمی‌گفتند که می‌شود مستقل به این شکل رفت.

* سرانجام از طرف اوج رفتید؟

ببینید «از طرف» نمی‌رفتیم بلکه چون فکر می‌کردیم قضیه در محدوده اختیارات این نهادهاست منتظر شدیم و نهایتاً به من گفتند همین الان می‌توانی بروی و نیازی به نامه و هماهنگی نبود. من رفتم هرات و کابل و از وزارت فرهنگ و اطلاعات افغانستان، مجوز فعالیت گرفتیم و البته این مجوز فقط برای فعالیت در شهرهایی بود که جنگ در آن‌ها جریان نداشت. در حالی که پنجشیر اولویت اصلی ما بود چون مقاومت در آن‌جا شکل گرفته بود. از طرفی وقتی طالبان آمد، افغانستان چندان سازمان‌دهی خاصی نداشت و با همین مجوز می‌شد از یک گیتی رد شد و به پنجشیر رفت اما از گیت دیگر نه؛ هر کسی با یک نگاهی عمل می‌کرد و رویه مشخصی وجود نداشت. یک کاغذی به ما داده بودند و یک شماره‌ای روی آن نوشته بودند که هر جا می‌رسیدیم از آن طریق استعلام رفته شود. رویه چیزی در این حد بود.

سرآخر ما با سختی فراوان توانستیم پنجشیر هم برویم و رکوردر من را یکی از نیروهای طالبان هم بدون هیچ دلیل واضحی از من گرفت و با خودش برد. بالاخره من و خبرنگاران تسنیم با هم وارد پنجشیر شدیم تا تنها نباشیم و مشکلی پیش نیاید و گزارش هم گرفتیم.

* از آن جا که پوشش خبری میدانی در کشور ما چندان مرسوم نیست، قبل از این که به افغانستان آن هم برای گزارش میدانی یک جنگ بروید منابعی را درباره شیوه خبرنگاری میدانی مطالعه کردید؟ بیشتر از تجربیات خبرنگاران داخلی استفاده کردید یا خارجی؟

ما چندان اندوخته قابل اعتنایی در این حوزه نداریم. همین مجموعه رسانه‌هایی که رفتند در تولید مکتوب بسیار فقیر بودند. یعنی شاید حدود 10-12 نفر این بار به افغانستان رفتند اما عده‌ای از آن‌ها که اساساً برای مستندسازی تجاری آمده بودند که رسانه‌ای به معنای رسانه‌های خبری پشت‌شان نبود. در عرصه مطبوعات هم فقط آقای درخشان از روزنامه جام جم آمده بود و آقای هادیان هم برای روزنامه همشهری در آن روزها می‌نوشت. اما در ماجرای افغانستان، من چیز زیادی پیدا نکردم هرچند که دنبالش بودم. شاید مدتی قبل کتاب «جانستان کابلستان» آقای امیرخانی را خوانده بودم که سفرنامه است اما به نوعی می‌شود گزارش‌های آن را ژورنالیستی هم دید. مستندهای محسن اسلام‌زاده را هم دیده بودم اما گزارش‌های مطبوعاتی زیادی نداشتیم و در این سفر هم می‌توانم بگویم که گزارش‌های مکتوب جدی چندانی تولید نشد.

* به نظرتان رسانه‌های داخلی ضعفی در پوشش میدانی وقایع داخلی و خارجی دارند؟ یا این اتفاق محصول طبیعت تاریخی آن‌هاست یا نوعی سیاست‌گذاری یا احتمالات دیگری؟

اول باید تفاوت خروجی خودمان با خروجی رسانه‌های خارجی را بپذیریم. ما تفاوت فاحشی داریم با رسانه‌های درجه اول و حتی درجه دوم خارجی؛ یکی از مقامات ایرانی که در جنگ بوسنی حضور داشت تعریف می‌کرد که ما وقتی می‌خواستیم در دوره جنگ به بوسنی برویم، با خانم کریستین امان‌پور تماس می‌گرفتیم و ایشان هم یک نفربر به عنوان گزارش‌گر در اختیارشان بود که به ایرانی‌ها کمک می‌کرد تا با آن جابه‌جا شوند. شما چنین تصویری را به هیچ عنوان برای خبرنگاران ایرانی نخواهید دید. وقتی به عنوان خبرنگار وارد افغانستان می‌شوید سفارت کوچک‌ترین تماسی با شما ندارد، کوچک‌ترین حمایتی از شما نمی‌کند و کوچک‌ترین تعاملی با شما ندارد. انگار که اصلاً شما تبعه همان کشوری هستید که برای کار خبری وارد آن شده‌اید! سفارت با شما کاملاً بیگانه است.

* به نظرتان علتش چیست؟

یا برایشان اصلاً اهمیتی ندارد یا انقدر کار دارند که این مسئله در میان اولویت‌هایشان باشد که مثلاً اگر اتفاقی برای خبرنگارشان افتاد چه کنند. با این 15 خبرنگار نه ارتباطی برقرار شد و نه تماسی گرفته شد فقط یک تماس گرفتند و تیم محدودی از همین‌ها به سفارت رفتند و با یک مقامی دیدار کردند که تازه در همین جلسه هم گفتند که برخی از ماها نباید حضور داشته باشیم که شامل خود من هم می‌شد. این برای من خیلی جالب بود که سفارت ایران بخشی از خبرنگارانی را که برای پوشش تحولات افغانستان وارد این کشور شده بودند، نامحرم می‌دانست و نسبت به آنان احساس مسئولیتی نداشت.

* فکر می‌کنید بخشی از مشکل به خود خبرنگاران و رسانه‌ها هم بازگردد؟

بله شاید خبرنگاران ما هم از جمله خود من، چندان اهل ریسک نباشیم و خویشتنداری کنیم. در حالی که می‌بینید خبرنگاران خارجی چطور به دل میدان می‌روند و خبر تهیه می‌کنند.

* هیچ وقت به نظرتان رسید که ممکن است این بی‌میلی به علت نوعی سیاست‌گذاری باشد که به هر دلیل مسئولین نخواهند پوشش میدانی خبری از وقایع چه داخلی و چه خارجی وجود داشته باشد؟

بخشی از مشکل ما در ایران نهادهای موازی هستند. سیاست جمهوری اسلامی به صورت کلان از سوی رهبر انقلاب تعیین و بیان می‌شود و ایشان هم صراحتاً گفتند که ما طرفدار ملت افغانستان هستیم. اما متأسفانه بعضی از مسئولین از ماه‌ها قبل به این جمع‌بندی رسیده بودند که بازنمایی طالبان باید «طالبان تغییرکرده» باشد. تابستان 1400 این وقایع در افغانستان بروز کرد اما من زمستان 99 در جلسه‌ای حضور داشتم که برخی از همین مسئولین مدعی بودند که طالبان تغییر کرده و با همین کلیدواژه «تغییر طالبان» هم با خبرنگاران صحبت می‌کردند. همان زمان به‌شان گفتم اگر می‌گوئید طالبان تغییر کرده بگذارید ما به افغانستان برویم و همین تغییر را برای مردم گزارش کنیم. بنویسیم که به این دلایل و با این مشاهدات تغییر طالبان مستند است. اما این اتفاق نیفتاد و با خود من، برخورد بدی شد.

نتیجه این که به نظر من اصلاً این بحث، سیاست جمهوری اسلامی ایران نبود بلکه عده‌ای می‌خواستند این را سیاست جمهوری اسلامی ایران بکنند. همان‌هایی که بعد از آن هم مصاحبه کردند و گفتند که طالبان آب را به روی ایران باز کرده و درگیری‌هایی هم رخ داد؛ همان جریان تلاش داشت بگوید طالبان تغییر کرده است. در صورتی که شاید اصلاً به ما ربطی هم نداشت که طالبان تغییر کرده یا نه و ما فقط آن جا رفته بودیم تا مشاهدات‌مان را گزارش کنیم. آن جریان می‌خواست این را سیاست ایران جلوه دهد و قدرت هم داشت که اجازه ندهد خبرنگاران وارد افغانستان شوند و روایت، شکل بگیرد و خیلی هم از برخی روایت‌ها شاکی بودند.

البته آن مجموعه‌ای هم که می‌خواست این را القا کند، هیچ خروجی نداشت. یعنی غیر از بنده و آقای هادیان و آقای درخشان و خانم قاسمی زواره و خانم مشتاق، دیگران تولید مکتوب و گزارش نداشتند و فقط برای ساخت مستند آمدند و چیزی هم خروجی‌شان دیده نشد. بالاخره الان دو فصل سال از آن تحولات گذشته است. چطور این مجموعه‌ای که در اوج تحولات، خبرنگار به افغانستان اعزام می‌کند و معتقد است طالبان تغییر کرده، نمی‌خواهد که هیچ یک از این تغییرات را روایت کند و هیچ خروجی داشته باشد! نمی‌دانم برای چه این کار را کردند!

* الان پس از 6 ماه براوردتان چیست؟ فکر می‌کنید کدام رویکرد درست‌تر بود؟ تغییر طالبان یا ثبات آن؟

این مسئله نیست. مسئله این است که بهترین رویکرد برای رسانه، آن است که واقعیت گفته شود. من از افغانستان که برگشتم رفتم و گزارشی را در مرز میلَک که پناهجویان افغانستانی در آن هستند و ایرانی‌ها از آن‌ها پذیرایی می‌کنند، نوشتم. آن جا برایم خیلی واضح‌تر شد که طالبان همان طالبان است و همان طور که قبلاً گفتم فقط نظم جهان را پذیرفته و فهمیده است که جهان یک ابرقدرت به نام آمریکا دارد که نمی‌شود بدون آن حکومت کرد.

گزارش‌های بنده را نگاه کنید این رویکرد تغییر طالبان در آن وجود ندارد. اساساً بهترین کار برای خبرنگار این است که خودش مشاهده کند و به یک جمع‌بندی برسد نه این که برای او جمع‌بندی کنند. من در افغانستان بهترین کار را این می‌دانستم که روایت کنم و همین کار را هم کردم. من هر چیزی را دیدم نوشتم و شاید این هم کمی باعث رنجش آقایان شد هرچند این هم خیلی مهم نبود.

* رسانه‌تان با این رویکرد شما چه برخوردی داشت؟

«فرهیختگان» از همان ابتدا می‌دانست که اگر من به افغانستان بروم، قطعاً رویکردم متفاوت از روایت‌های دیگر خواهد بود اما تمام‌قد از من حمایت کردند و در گزارش‌هایم حذف، به شکلی محتوا را تغییر دهد اصلاً وجود نداشت. بعد هم که به ایران برگشتم، از من حتی تقدیر هم کردند به این علت که بیشترین تولید گزارش مکتوب را من انجام داده بودم.

* خبرنگاران خارجی برای حضور در میدان، حمایت‌ها و تضمین‌های خاصی را از طرف رسانه‌هایشان و نهادهای بین‌المللی دریافت می‌کنند طوری که اگر در هر سطحی مورد تعرض قرار بگیرند، حساسیت زیادی ایجاد می‌شود. شما از چنین حمایت‌هایی برخوردار بودید؟ اصلاً چنین اتفاقی برای خبرنگاران ایرانی از طرف نهادهای بین‌المللی امکان‌پذیر است؟

از طرف جامعه جهانی که اصلاً نه حمایتی داشتیم و نه اصلاً ارتباطی! بخشی از آن هم شاید به این خاطر باشد که در ایران رسانه از سوی خود حاکمیت خیلی جدی گرفته نمی‌شود. شما همین «الجزیره» را نگاه کنید بعد صداوسیما را هم نگاه کنید. الان بخش اعظم منافع قطر را همین الجزیره با شیوه پوشش اخبارش تأمین می‌کند. ما نه حمایت داخلی داشتیم و نه خارجی و بدترین مسئله همین فقدان حمایت داخلی بود. یعنی بی‌تفاوت‌ترین مواجهه ممکن را با خبرنگاران داشتند. شاید باور نکنید اما من یک دوست خبرنگارم حدود دو ساعت در خیابان محل قرارگیری سفارت منتظر بودیم تا جلسه‌شان تمام شود و دوستان بیایند تا چرخی در شهر بزنیم. یعنی حتی ما را در سفارت ایران راه ندادند!

صراحتاً گفته بودند که این‌ها نباید بیایند! مگر چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ چه طراحی‌ای دارند انجام می‌دهند که یک خبرنگار می‌تواند باشد و دیگری نه؟! وقتی نگاه مسئولین خودتان را می‌بینید طبیعتاً دیگر انتظاری هم از نهادهای بین‌المللی نخواهید داشت چون دیگر خیلی رؤیایی است!

* این حدود 15 نفری که می‌گوئید همه از رسانه‌های رسمی بودند؟

از رسانه‌های رسمی، 3 خبرنگار، آقایان بختیاری، عبدالهی و سافلی از تسنیم، خانم مشتاق از اعتماد، خانم قاسمی زواره از شهروندآنلاین، آقای درخشان از جام جم و آقای هادیان از همشهری. اما بقیه از تیم‌های مستندساز بودند.

* این اتفاق را نوعی تکاپو برای تغییر رسانه‌های داخلی برای حضور میدانی در جریان خبر و نقش‌آفرینی در روایت‌سازی در جهان یا لااقل خاورمیانه، ارزیابی می‌کنید یا فکر می‌کنید که این‌ها، کورسوهایی هستند که به زودی خاموش می‌شوند و چیزی را شعله‌ور نمی‌کنند؟

من بعید می‌دانم که در ایران چنین نگاهی وجود داشته باشد، یعنی برای رسانه‌هایمان مهم باشد که در کشورهای دیگر چه مسائل و وقایعی در حال وقوع است. بهترین راه برایشان شاید همان استفاده از اخبار دیگران باشد. اتفاق افغانستان فقط به همین خاطر همین تثبیت گزاره «تغییر طالبان» افتاد و خبرنگاران اعزام شدند. الان در اکراین هم می‌بینید که ما هیچ خبرنگاری را اعزام نکردیم و سفارت هم هیچ حمایتی نمی‌کند. نه! به نظرم ایران همین مسیر را ادامه می‌دهد مگر آن که گروه خبرنگاران مستقلی شکل بگیرد مثل همان اتفاقی که در سوریه و عراق افتاد و مستندهایی تولید شد. اما به هر حال ما در حوزه مکتوب خیلی فقیریم و از همین جا هم هست که تاریخ شفاهی ما ضربه خورده است.

به نظرم حدود نیمی از نیروهایی که نیروی قدس سپاه پاسداران به سوریه اعزام کرده، بسیجی بوده‌اند اما ما تاریخ شفاهی ایران از دست داده‌ایم. کسانی که امروز آمدند نظامی شدند و فردا برگشتند سر کارشان، حتماً روایت‌های بی‌نظیری دارند ولی به آن‌ها بی‌توجهی می‌شود.

کلاً در ایران به فضای مکتوب اصلاً توجه نمی‌شود و به ثبت در تاریخ هیچ اعتنایی ندارند. کما این که خود من در سوریه بودم و کلی فیلم گرفتم و همه‌شان را از من گرفتند و آرشیو کردند که شاید 20 سال یا 40 سال بعد به کاری بیاید. در مجموع به نظرم هیچ تغییری در اوضاع رسانه در ایران رخ نداده و رسانه هیچ اهمیتی برای حاکمیت در عمل ندارد.

* تأثیر تسلط یا تفوق نگاه سیاسی بر رسانه را در این ضعف چقدر می‌دانید؟ اگر رسانه‌ای نبودید و از مسئولین و سیاست‌گذاران بودید، باز هم موافق بودید که روایت‌ها در یک وضعیت نسبتاً خطیر نظامی در همسایگی کشور، متشتت باشد؟

در ماجرای افغانستان، مشکل ما این بود که سیاست حاکمیت اتفاقاً با سیاست عده‌ای زاویه داشت که قدرت داشتند و می‌خواستند چیزی را که خودشان قصد داشتند القا کنند. آن‌ها آمدند از رسانه‌ها در جهت چیزی که تصور می‌کردند درست است، استفاده کنند و شما نمی‌توانستید به آن‌ها بگویید که تصورتان اشتباه است چون اصلاً روحیه تعاملی نداشتند و فکر می‌کردند چیزی که می‌خواهند بگویند حتماً درست است و جایی برای ایجاد بالانس و تغییر ندارد.

این را هم باید بگویم پیش از سفر به افغانستان به جلسه‌ای رفتم که اهالی رسانه با یکی از نهادهای اطلاعاتی کشور داشتند و داشتند تحولات افغانستان را تشریح می‌کردند. در این جلسات بالاخره اطلاعاتی هست که رسانه‌ها باید بدانند اما شاید الزاماً قابل انتشار نباشد، اما اگر خبرنگار بداند در جهت‌گیری او اثرگذار است چون بالاخره آن نهادها به طور مستمر در ارتباط هستند و اطلاعات محرمانه و غیرمحرمانه را دریافت می‌کنند اما به‌هرحال ما خبرنگارانی نبودیم که مدت‌ها حوزه‌مان افغانستان باشد. ممکن است فکر کنید که اگر سلاح در اختیار گروه‌های مقاومت در افغانستان قرار می‌گرفت علیه طالبان می‌جنگیدند اما گروه‌های مختلف گفته بودند که توان مقاومت وجود ندارد و داشتن سلاح فقط خودکشی است.

روی این نکته هم تاکید شد که در مدت حضور آمریکا حدود 500 نفر از رهبران مقاومت کشته یا ترور شدند و برخی هم دنیاپرست شدند و گفته می‌شد یکی از آن‌ها، برای عروسی دخترش، فقط 2میلیون جواهرات داده بود یا برخی از رهبران مقاومت که 30 سال پیش در بیابان‌ها بودند الان در کاخ‌ها زندگی می‌کنند. یا این اوضاع اصلاً مقاومتی وجود نخواهد داشت.

بنابراین اگر این دست اطلاعات را داشته باشید، نگاه‌تان به واقعیت، شفاف‌تر می‌شود و می‌فهمید که اگر کمکی از سوی یک کشور وجود ندارد به این خاطر است که اصلاً مبارزه‌ای نیست. متوجه می‌شوید اگر امروز پنجشیر دارد مقاومت می‌کند، از بیرون آن حتی 2 هزار نفر هم به آن‌ها نمی‌پیوندد چرا که شکاف‌ها دینی و قومی در آن جا در بالاترین حد ممکن است.

این مسائل را باید نهادهای اطلاعاتی و سیاسی در اختیار خبرنگاران بگذارند چون ما 20 سال روی این حوزه کار نکرده‌ایم اما مشکل آن جا شکل می‌گیرد که آن نهاد یا گروه، می‌خواهد چیزی را تحمیل کند. بهترین کار این است که اطلاعات داده شود و اجازه دهند که رسانه‌ها خودشان مشاهده کنند و تصمیم بگیرند.

اگر این آزادی در کنار آگاهی به وجود بیاید هیچ تشتتی در روایت‌ها ایجاد نمی‌شود. مثلاً گزارش‌های خانم مشتاق را ببینید، متوجه می‌شوید که چون طالبان آمده و خود ایشان خانم هستند، و بدترین فشارها را بر زنان تحمیل کردند نسبت به کسی مثل من نگاه رادیکال‌تری دارد، آقای هادیان هم نزدیک به همین نگاه گزارش می‌دادند. نگاه‌های ما تفاوت آن چنانی ندارد و گزارش‌ها هم‌پوشانی دارد. حتی روایت میدانی خبرگزاری تسنیم هم در همین حوالی شکل گرفت و به سمت خط «تغییر طالبان» نرفت.

* به نظر شما پذیرش چنین ریسکی از سوی مسئولین سیاسی و امنیتی کشور منطقی است که اجازه دهند روایت‌ها شکل بگیرد و به همه رسانه‌ها اعتماد کنند که در یک سمت‌وسو خواهند بود؟

ببینید نهادها باید اطلاعات را در اختیار بگذارند و بعد اجازه دهند خبرنگاران، کارشان را بکنند. بعد هم رسانه‌ای که بخواهد یک بار، دو بار، 10 بار دروغ بگوید بالاخره در افکار عمومی، حیثیت و اعتبارش را از دست می‌دهد و هیچ رسانه‌ای هم بیمار نیست که چنین کند. الان به رسانه‌های کشورهای همسایه نگاه کنید که دارند با آزادی عمل نسبی بیشتری از ما کار می‌کنند. اما باز هم همه خطوط اصلی را پی گرفته‌اند حتی رسانه‌ای، همکاری را با ایران را خلاف منافع ملی کشورش می‌داند و دیگری نه اما هر دو هم می‌نویسند و مشکلی پیش نمی‌آید. این ممیزی قبل از انتشار به ضرر همه است و وقتی خط قرمزهای شما زیاد شود، رسانه معنایش را از دست می‌دهد و علت اصلی ضعف ما در روایت‌سازی مؤثر در منطقه همین است.

یعنی هوش و بهره و استعداد ما از قطری‌ها چقدر کمتر است که آنان این طور در منطقه، روایت را به دست گرفته‌اند؟ اما رسانه ما صدها پله از آن‌ها عقب‌تر است چون ممیزی‌های عجیب و غریب داریم. امروز شاید نتوانیم به خاطر این جریان‌ها از افغانستان بگوییم و فردا نتوانیم از چین بگوییم و پس فردا هم از فرانسه. همین ما را در رسانه عقب می‌اندازد.

* چه اشکال در لایه‌های سیاسی و حاکمیتی ما وجود دارد که رسانه را این طور تضعیف کرده است؟

به نظرم آن‌ها فکر می‌کنند رسانه باید آن چیزی را بگوید که آن‌ها فکر می‌کنند ولی به این فکر نمی‌کنند که امروز، 40 سال پیش نیست و مردم اگر فرهیختگان نخوانند و مهر و فارس و ایسنا را باز نکنند، بالاخره ماهواره هست و هزار شبکه خارجی مثل یورونیوز و BBCفارسی و انبوهی دیگر هست که فارسی، اخبار را پوشش می‌دهند و تازه الان بسیاری از مردم زبان‌های دیگر را هم بلدند و دیگر شبکه‌ها را هم چک می‌کنند.

اصلاً فضا، فضای حذف و تغییر نیست. الان دو فصل از حضور طالبان گذشته است. خب طالبان تغییر کرده است؟ در دفاع از آن ایده چه می‌توانید بگویید؟ واقعیت‌های میدانی که این را تأیید نمی‌کند! هیچ گزاره‌ای هم که برای تاییدش وجود ندارد! هم خودتان را هزینه کردید و هم رسانه‌ها را بی‌اعتبار!

هرچند این بی‌اعتبارسازی رسانه در ایران برای مسئولین هم هیچ اهمیتی ندارد. در ماجرای هواپیمای اکراینی هم دیدید که اعتبار رسانه برای مسئولین اهمیتی ندارد و به همین دلیل هم با آن بازی می‌کنند و فکر می‌کنند حالا اگر خبرگزاری ایکس، دو تا خبر دروغ هم زد، هیچ اتفاقی نمی‌افتد و این اتفاقات را هم در ایام انتخابات سال 92 دیدیم که خبر جعلی ساخته شد. خبر بررسی صلاحیت مجدد آقای روحانی را منتشر کردند و جالب این که چند ساعت بعد هم سخنگوی شورای نگهبان آن را رد کرد و همین هم به کمک آقای روحانی آمد.

* چه چیزی کمک می‌کند که این حضور میدانی رسانه‌های ایرانی حفظ شود؟

به نظر من باید یک تغییر اساسی در ایران شکل بگیرد و به نظرم مهم‌ترین جا هم صداوسیماست چون هم منابع مالی دارد و هم در کشورهای مختلف خبرنگار اعزامی دارد. این نکته خیلی جالب را هم بگویم. بعد از این که ما وارد پنجشیر شدیم و گزارش را گرفتیم، یک یا دو روز بعد تازه خبرنگار صداوسیما وارد پنجشیر شد!

بالاخره بُرنده‌ترین تیغ رسانه‌ای ایران همین خبرنگاران اعزامی صداوسیما هستند که متأسفانه کندترین تیغ هم هست. ضروری است که یک تغییر رویه نسبت به رسانه صورت بگیرد چه در داخل و چه در خارج کشور یعنی این که خبرنگار ایرانی چطور در خارج کشور فعالیت کند باید دستورالعمل و حمایتی داشته باشد. ما فرصت اتفاقاتی را که در سوریه و عراق افتاد از دست دادیم و الان تازه پس از 10 سال یادمان افتاده که برای ثبت تاریخ شفاهی به آنجا برویم و دنبال منابع بگردیم.

* همین تجربیات اندک کنونی را چقدر برای رسانه ارزشمند می‌دانید؟

همین مقدار هم خیلی مهم است. بعد از ماجرای افغانستان بعضی از خبرنگاران تلاش کردند به سمت اکراین بروند که متأسفانه میسر نشد. شاید تا 10 سال بعد هم این مشکل تصحیح نشود اما همین مقدار که این مطالبه شکل گرفته، خیلی خوب و امیدبخش است. هرچند که این سفرها هم ساختاری نیست بلکه شخصی دنبال می‌شود.

* البته این که شخصی می‌روند، دست‌شان درد نکند اما کلاً کار عاقلانه‌ای نیست چون از حمایت‌های بین‌المللی از خبرنگاران برخوردار نیستند و اگر در هر خطری قرار بگیرند، مسئولیت پای خودشان است

این حرف درستی است اما بالاخره باید از جایی شروع شود. بخشی از مشکل به تحریم‌ها علیه ایران برمی‌گردد که طبیعتاً رسانه‌های ما را هم درگیر کرده است اما بخشی هم به این خاطر است که رسانه‌های ما خارج از مرزهایمان اصلاً رسانه نیستند و حضور جدی و شناخته‌شده‌ای ندارند. مثلاً فرانس 24 را الان می‌بینید که در اکراین 3 خبرنگار میدانی دارد و این مسئله کاملاً برایش جدی است و آن را به عنوان یک رسانه مهم و سرشناس معرفی می‌کند.

این نکته را هم بگویم که یکی از دوستانم قبل از جنگ اکراین در یکی از رسانه‌های روسی در یکی از کشورهای اروپایی کار می‌کرد. بعد از شروع جنگ به من پیام داد که یوتیوب ما را مسدود کرده‌اند. این اقدامات علیه رسانه‌های جدی هم جزو اولین اقدامات نهادهای قدرتمند جهانی است. پخش زنده‌شان را گرفتند و یوتیوب را مسدود کردند و فشارهای زیادی آوردند. با شروع جنگ رسانه‌های روسی در اروپا واقعاً قلع و قمع شدند. اهمیت رسانه در این حد است. اما در ایران نگرش غلط به رسانه باعث شد گروه‌های سیاسی فکر کنند اگر چند اشتباه در رسانه اعلام نشود، راه، راحت‌تر می‌شود اما حتی این افق‌شان هم درست نبود و اتفاق نیفتاد و دیدیم که نتیجه دشوارتر شد.

در همین سوریه که ما کشور اصلی در آن صحنه بودیم باید لااقل 10 تا خبرنگار در آن جا می‌داشتیم تا روایت را به دست بگیریم اما این فرصت از دست رفت. ما واقعاً خیلی بی‌توجه‌ایم و به عنوان یک امر فانتزی به رسانه نگاه می‌کنیم و تا الان آسیبش را هم بسیار خوردیم. رسانه می‌توانست در این شرایط تحریم به شدت کمک‌حال باشد اما دیدیم که صداوسیما با این بودجه کلان و این خبرنگاران اعزامی کمترین، تحرک مؤثری نداشت و حتی در حد یک شبکه فارسی‌زبان ساده آن‌طرف آب هم تولید محتوا و اثرگذاری نداشت و برای مسئولین هم مهم نبود.