رسم برادر کشی در «شنای پروانه»!
گروه فرهنگ و هر خبرگزاری دانشجو: محمد مهدی شیخ صراف بازنمایی فضای تبهکاری امروز ایران به خصوص تهران و حاشیههای آن در سینما موجب خلق نمونههای درخشانی در سالهای اخیر شده است. این آثار نه تنها در فضای جشنوارهای مورد توجه واقع شدهاند که در گیشه نیز موفقیتی نسبی را تجربه کردهاند. «متری شیشونیم» به کارگردانی سعید روستایی و «مغزهای کوچک زنگزده»، ساخته هومن سیدی آثاری بودند که داستان...
گروه فرهنگ و هر خبرگزاری دانشجو: محمد مهدی شیخ صراف
بازنمایی فضای تبهکاری امروز ایران به خصوص تهران و حاشیههای آن در سینما موجب خلق نمونههای درخشانی در سالهای اخیر شده است. این آثار نه تنها در فضای جشنوارهای مورد توجه واقع شدهاند که در گیشه نیز موفقیتی نسبی را تجربه کردهاند. «متری شیشونیم» به کارگردانی سعید روستایی و «مغزهای کوچک زنگزده»، ساخته هومن سیدی آثاری بودند که داستان پرکشش آنها به طورکامل در این فضا میگذرد. نمایش جلوههای مرعوبکننده از اعتیاد، مواد مخدر، قتل، فقر، خشونت عریان، نزاع خیابانی و... شخصیتهای بزن بهادر و نسخههای دهه نودی لاتهای حاشیه تهران و باندهای تبهکار وجه مشترک آنهاست و حالا باید «شنای پروانه»، ساخته محمد کارت را در کنار و همرده آنها قرار داد و تحلیل کرد.
محمد کارت در اولین تجربه سینمایی بلند خود به سراغ فضایی رفته که از آن شناخت زیادی دارد و دو اثر مستند خود را در همین بستر تولید کرده است. او هنرمندانه از فانتزیها و کلیشههای رایج مربوط به داداشیها، بچه محلها و خلافهای رایج آنها میگذرد تا به لایههای پسین زندگی آنها و بیان تازهای مفهوم مجازات برسد.
شنای پروانه از لحظه اول ضرباهنگ تندی دارد و این ضربان را تا انتها حفظ میکند. فیلم بسیار سریع ضربه آغازین را وارد میکند، یک ماجرای ناموسی برای هاشم، گنده لات محل رخ دادهاست که بلافاصله به یک قتل خشن منتهی میشود. او انتشار فیلمی که مخفیانه از همسرش «پروانه» در استخر گرفته شده را تاب نمیآورد و دست به قتل او میزند. حجت برادر کوچک هاشم برای انجام وظیفه برادری و به خواست خانواده به دنبال پاسخ یک سوال است. چه کسی پشت این ماجر قرار دارد؟
این تکاپو حجت را از مردی سربهزیر که یک صافکار ساده است تبدیل به یک مفتش بی رحم میکند. همراهی مخاطب با حجت برای کشف این راز مخاطب را به دل پنهانترین جلوههای شرارت و جرم میبرد. از پاتوق کارتنخوابهای معتاد تا قمارخانه، از کارگاه ساخت مشروبات الکلی قلابی تا محفل توزیعکنندگان شیشه و... فیلم هر چه پیش میرود عمق فساد جاری در حاشیه جامعه را بیشتر نشان میدهد. فیلمساز در این مسیر اغراق نمیکند و تعادل را حفظ میکند. بازی شخصیتهای فرعی مثل علی شادمان، پانتهآ بهرام، طناز طباطبایی و نیره فراهانی در تک سکانسها و حضور کوتاهشان تاثیرگذار و بهیادماندنی است. باید به این نقشآفرینیها، بازی بسیار متفاوت امیرآقایی در نقش هاشم را هم اضافه کرد. فیلم سکانسهای دیدنی کم ندارد. صحنه شکار آدم فروشهای فراری با تفنگ بیهوش کننده در عین داشتن نمک کافی ازش چند بار دیدن را دارد.
از جایی به بعد بحث ناموس و غیرت کنار میرود و واقعیت حاکم بر روابط دار و دستههای خلافکار و خرده ارزشهای حاکم بر آنها خود را نشان میدهد. واقعیتی بی رحم که بر پایه ترس بنا شدهاست. واقعیتی تلخ که در آن برادر به برادر رحم نمیکند و نزدیکترین افراد، مخوفترین نقشهها را برای کنار رفتن یکدیگر میکشند تا ریشه همدیگر را بزنند. واقعیتی که پول را با بیحیثیتی گره میزند.
با هر رویداد، روند تغییر شخصیت حجت پررنگتر میشود تا جایی که دو مفهوم انتقام و مجازات در گرهگشایی پایانی قصه به یکدیگر میرسند. حالا حجت است که سرنوشت را تعیین میکند. اوست که در اوج استیصال تصمیم میگیرد چه شود. حجت در نقطه عطف انتهایی فیلم، از خطاهای بزرگ آدمهای کوچک میگذرد و دو مجرم اصلی را برای مجازات به دست مجری قانون میسپارد. او وقتی از همه چیز مطمئن میشود، خودش را کنار میکشد تا شاید دنیا جای بهتری برای زندگی او و خانواده زخمخوردهاش باشد. زخمهایی که شاید به خیال «پروانه» در ابتدای فیلم، تنها با رفتن از «محله» التیامی برای آن پیدا شود، اما هرگز چنین اتفاقی نخواهد افتاد.