روایت بانوی جهادگر از حکایت یک تیر و چند نشان در نجات محصول گوجه کشاورزان کرمانی
گروه اجتماعی خبرگزاری فارس مریم شریفی: باید یک رازی باشد. احساس میکنم باید سر نخ یک رشته اتصال محکم را بگیریم تا برسیم به دلسوزی، دغدغه و تکاپوی امروز. وگرنه وسط یک عالمه مشغولیت ذهنی برای تولید ماسک و گان پزشکی و دیگر حمایتها از کادر درمانی و بیماران در ماجرای کرونا که از حدود 3 ماه قبل خواب و خوراک را از اهالی هیأت گرفته، چطور میشود سر از ماجرای حمایت از کشاورزان جیرفتی برای جلوگیری از خراب شدن گوجههایشان دربیاوری و ذکر توسل و دعاهایت در شبهای قدر، بشود طلب یاری از خدا و عنایت از اهل بیت (ع) برای کمک به زحمتکشانی که تمام سال را به امید همین موعد برداشت روزشماری کردهاند؟!
حدسمان درست است. ماجرای ورود هیأت جهادی «جنت الحسین (ع)» به موضوع داغ اما تلخ این روزهای حوزه کشاورزی، از آن داستانهای جذابی است که ساعتها میشود نشست و دربارهاش گفت و شنید و جالب است بدانید، برخلاف ذهنیت غالب، علم جهادگری در این هیأت، به دست یک بانوی خوشفکر و خستگیناپذیر است.
در روزهایی که اولین گام از برنامه بلندمدت «فائزه داروغه (مطهری)»، مسؤول این گروه جهادی برای حمایت از کشاورزان و باغداران بیپشتوانه در آستانه ثمر دادن است، فرصتی فراهم شد که این بانوی جهادگر برایمان از آرزوها و برنامههایش در این حوزه بگوید.
عهد کردیم نگذاریم غم کشاورزان در فصل برداشت، تکرار شود
«ماجرا از پارسال شروع شد، از بعد از سیل نوروزی در استان لرستان و چند استان دیگر. مدام خبرهایی دریافت میکردیم درباره اینکه کشاورزان و باغداران در فصل برداشت محصول به مشکل برخوردهاند. یا محصولاتشان خریدار نداشت یا قیمتی که پیشنهاد میشد، آنقدر ناچیز بود که حتی کفاف دستمزد کارگرانشان را هم نمیداد. به همین دلیل، آنها بهکلی قید چیدن محصولاتشان را زده بودند! محصولات تازه و باکیفیت، سر زمین داشت از بین میرفت. 2، 3 نمونه عینی را هم خود بچههای گروه جهادیمان به من گزارش دادند. میگفتند آقای کشاورز گوشهای نشسته بود و به هر رهگذری که از کنار زمینش عبور میکرد، میگفت: «اگر از این هویجها و هندوانهها میخواهید، مجانی بچینید و ببرید. به درد من نمیخورد!» شنیدن این مسائل برای من خیلی ناراحتکننده بود».
«فائزه داروغه»، مسؤول هیأت جهادی «جنت الحسین (ع)» مکثی میکند و انگار داغ دلش دوباره تازه شدهباشد، در ادامه میگوید: «مدام از خودم میپرسیدم آخه چرا باید اینطور باشد؟ در این شرایط که ایران عزیز ما در تحریم است، باید به بهترین نحو از این نعمت خدادی، از این ظرفیت کشت محصولات متنوع در حوزه کشاورزی، استفاده کنیم. طوری باید از کشاورزان و باغداران زحمتکش حمایت کنیم که دلگرم و امیدوار شود و انگیزه پیدا کند سال بعد، زمینهای بیشتری را زیر کشت ببرد و افراد بیشتری را به کار بگیرد تا مردم هم از محصولات کشاورزی باکیفیت تولید داخل استفاده کنند. با خودم گفتم نمیشود دست روی دست گذاشت. تصمیم گرفتم با کمک دوستان جهادی، وارد میدان شویم و به سهم خودمان مانع از بین رفتن محصولات کشاورزی شویم. تلاشهایی هم کردیم اما فرصت بسیار کم بود و تا بیاییم نیروهایمان را بهخط و ظرفیتهایمان را فعال کنیم، کار از کار گذشت. گرچه این اتفاق بسیار تلخ بود اما باعث شد از همان موقع با خودمان قرار بگذاریم برای سال بعد، گوشبهزنگ باشیم تا بتوانیم بهموقع در این حوزه وارد عمل شویم و به قدر وسعمان از تکرار این اتفاقات تلخ جلوگیری کنیم».
از پیازها که گذشت، به داد گوجهها برسید!
گاهی با وجود تمام برنامهریزیهایی که از قبل داشتهای، حوادث غیرقابلپیشبینی میتواند از این طرف و آن طرف سردربیاورد و همه نقشههایت را نقشبرآب کند. کرونا، همان اتفاق ناخواندهای بود که آمد و همهچیز را تحتالشعاع قرار داد؛ آنقدر که باز هم ماجرای حمایت از کشاورزان و صیفیکاران از اینجا رانده و از آنجا مانده به دقیقه 90 موکول شد: «از 2، 3 ماه قبل از موعد برداشت محصول به اعضای گروه جهادیمان گفتم از شرایط کشاورزان برای فصل برداشت اطلاعات کسب کنید تا در جریان وضعیت آنها باشیم و درصورت نیاز برای ورود، فرصت کافی برای برنامهریزی داشتهباشیم. اما ما از اسفندماه تماموقت مشغول انجام فعالیتهای متنوع در زمینه جهاد علیه کرونا شده بودیم و یک وقتی خبردار شدیم که محصولات زمینهای کشت پیاز و گوجه در "جیرفت" کرمان بهدلیل همان مشکلات همیشگی در معرض خراب شدن بود. ازآنجاکه در بسیاری از شهرها با جوانان جهادی و طلبههای دغدغهمند برای انجام فعالیتهای جهادی در ارتباط هستیم، در تماس با یک جوان طلبه بسیار فعال و پرشور و باانگیزه که در جیرفت حرکتهای ارزشمند و تاثیرگذاری انجام میدهد، پیگیر ماجرا شدیم. با تأسف، موضوع را تأیید کرد. گفتم: ما میخواهیم به سهم خودمان، کاری برای جلوگیری از خراب شدن و از بین رفتن این محصولات انجام دهیم. گفت: «درباره پیازها که دیگر دیر است. تا بخواهد به تهران برسد، خراب میشود! اما درباره گوجهها میتوانید وارد عمل شوید».
خلاصه دست به کار شدیم و در قدم اول و در کمترین زمان، هفته گذشته قرار خرید 10هزار و 500 کیلو (معادل 10 تن و 500 کیلو) گوجه را با یکی از کشاورزان جیرفتی گذاشتیم. حالا باید نیروی کار برای چیدن این گوجهها فراهم میکردیم و چه کسی بهتر از زنان سرپرست خانوار جیرفت؟ ما از قبل تصمیم داشتیم از این عزیزان حمایت کنیم. حالا، پیشنهاد کار به آنها در مزرعه گوجه، حکایت یک تیر و دو نشان بود. قرار شد بانوان سرپرست خانواری که قبلا توسط آن طلبه فعال و دوستانش شناسایی شده و تحتپوشش گروه جهادی آنها بودند، با دستمزد مشخص سر زمین بروند و در اسرع وقت گوجهها را بچینند. به لطف خدا کار شروع شد اما این تازه شروع دغدغههای من بود».
وقتی فیلم زیباترین لحظات عمر من کلید خورد...
«با خودم میگفتم خب، حالا وقتی گوجهها چیده شد، با آنها چه کنیم؟ با طلبه جیرفتی تماس گرفتم و گفتم: بعد از برداشت گوجه، بیمعطلی شروع به درستکردن رب با این گوجهها کنید. مطمئن بودم ایشان آنقدر توانمندی دارد که بهخوبی از عهده ساماندهی این کار برمیآید. اما برخلاف انتظارم، پاسخ ایشان مثبت نبود! با اینکه گفتم با همکاری دوستان جهادی در کرمان، مقدمات کار را فراهم میکنیم، در جواب گفت: "الان شرایط برای پخت رب در اینجا فراهم نیست. الحمدلله گوجهها کیفیت بسیار خوبی دارد و بهموقع چیده شده. میتوانید با خیال راحت همه محصول خریداری شده را به تهران انتقال بدهید و کارهایی مثل تولید رب را همانجا پیگیری کنید." با توجه به اشراف این طلبه فعال به شرایط، نظرش را پذیرفتیم و با پایان مرحله برداشت گوجهها، روی انتقال محموله به تهران متمرکز شدیم».
حالا لحن قهرمان داستان ما از یک جهادگر خستگیناپذیر وسط میدان به یک بانوی شاعرپیشه پر از احساسات لطیف تغییر میکند: «نمیدانید وقتی عکسهای مربوط به بار زدن گوجههای چیده شده را برایم ارسال کردند، چه حسی به من دست داد! آن تصاویر از جعبههای پر از گوجههای درشت قرمز با آن پسزمینه زیبا از نخلهای سرسبز جیرفت، دل مرا برد... وقتی راننده کامیون خبر داد از جاده کمربندی به سمت تهران راه افتاده، زیباترین لحظه عمر من رقم خورد. داشتم به آرزوهایی که از مدتها قبل برایش برنامهریزی کردهبودم، میرسیدم. همه وجودم پر از شادی بود. یک چیزی در قلبم میگفت دارد اتفاق خوبی رقم میخورد. اشتباه نشود؛ ذوق و شوقم اصلا برای این 10 تن گوجه نبودها! ذوقزدگیام برای این بود که توانسته بودیم وارد این عرصه شویم. خوشحال بودم که این کار بزرگ وارد مرحله اجرا شده بود. شیرینیاش، شکستهشدن شاخ غولی بود که در شروع چنین کارهای بزرگی سر راه افراد قرار میگیرد. در واقع، ماجرای این 10 تن گوجه، ماجرای قدم اول برای ریلگذاری یک مسیر پرفرازونشیب و بسیار دوستداشتنی است که من عاشق تمام مراحلش هستم؛ با وجود تمام سختیهایش...».
گوجههایی که 4 گروه را سر کار گذاشت!
حالا بشنوید از عاقبت گوجههایی که از جیرفت به مقصد تهران در حرکت بودند؛ قرمزهای چشمنواز و بابرکتی که بعد از بانوان سرپرست خانوار جیرفتی، میرفتند تا به زندگی چند گروه دیگر رونق بدهند: «در این فاصله، هماهنگیهای لازم را انجام دادیم و قرار شد کامیون در عوارضی قم - تهران، راهش را به سمت پیشوای ورامین کج کند. از الطاف خداوند به ما در این ماجرا، آشنایی با طلبههای تاثیرگذار در مبدأ و مقصد بود. بعد از طلبه فعال جیرفتی که همکاری بسیار خوبی در مرحله اول با ما داشت، خدا 2 روحانی بسیار خوشفکر در پیشوا را سر راه ما گذاشت. آنها هم که در جریان فعالیتهای جهادی و خیریهشان، تعداد زیادی از بانوان سرپرست خانوار را شناسایی کرده بودند، با جان و دل پای کار ما آمدند و حمایتمان کردند.
قبل از رسیدن بار گوجهها به تهران، فرصتی فراهم شد که آقای دکتر "کوشکی" به حسینیه ما بیایند. در گفتوگوهایمان درباره ماجرای گوجهها، ایشان توصیه کردند در موضوع درست کردن رب، بهجای تمرکز در یک منطقه، کار را در چند منطقه پیگیری کنیم. با توجه به جایگاه علمی ایشان و ارادتی که در هیأت جهادی جنت الحسین (ع) خدمتشان داریم، براساس توصیه ایشان برنامهریزی جدیدی انجام دادیم و طی هماهنگیهایی در کمترین زمان، تصمیم گرفتیم نیمی از بار را به پیشوا بفرستیم و از باقیمانده بار، 2 تن را به منطقه "حصار امیر" در حوالی پاکدشت و حدود 3 تن را هم به کهریزک و محدوده شورآباد قم ارسال کنیم. الحمدلله بار به سلامت به هر 3 نقطه رسید و بانوان سرپرست خانوار شروع به کار کردند. بهاینترتیب، با احتساب بانوان جیرفتی، 4 گروه از بانوان در ماجرای چیدن گوجهها و پخت رب، مشغول کار شدند».
دستگاه محبوبی که همان روز اول، خراب شد
«شب قبل از رسیدن بار گوجهها، یک دستگاه مخصوص خریدیم تا کمکحال بانوان سرپرست خانواری باشد که قرار بود پخت رب را انجام دهند. این دستگاه علاوهبراینکه پوست گوجهها را جدا میکند، آن هستههای سفید ریز داخل گوجه را هم که میتواند رب را خراب کند، میگیرد. هدفمان از تهیه این دستگاه، علاوهبر تسریع کار، این بود که با توجه به شرایط کرونا، هرچه بیشتر شرایط را بهداشتی کنیم. همچنین با توجه به ایام روزهداری و پایین آمدن توان جسمی افراد، میخواستیم از زحمت خانمها در این مرحله کم کنیم تا انرژیشان بیشتر در مرحله پخت به کار گرفتهشود. خلاصه، طبق زمانبندی مشخص، دستگاه را با نیسان به هر 3 نقطه میرساندیم تا کار انجام شود. البته بگذریم که این دستگاه که کلی بابتش پول داده و آنهمه رویش حساب باز کردهبودیم، همان روز اول دچار لرزش شد و کار را متوقف کرد...!».
در میان غافلگیری و حسرت من که ناخودآگاه میگویم: ای وای...، فائزه داروغه لبخند برلب ادامه میدهد: «حتی ذرهای از این موضوع نگران نشدم! میدانید، یک چیزی در ذهن من حک شده بود؛ این کار انشاءالله به نحو احسن انجام میشود و باید بشود. بنابراین از شنیدن خبر خراب شدن دستگاه اصلا ناراحت نشدم. شنیدن خبر هیچ کمبود و مشکلی در جریان کار، مرا نگران نمیکرد. دلم قرص بود به یاری خدا، کار انجام خواهد شد و هیچچیز نمیتواند در کاری که شروع کردهایم، خلل ایجاد کند. بالاتر از این، نگاه من به بعد از این محموله 10 تنی بوده و هست. در شبهای قدر، دعاهایم منحصر نبود به کاری که در حال انجامش هستیم، بلکه تمام باغداران و صیفیکارانی که دارند از این شرایط متضرر میشوند را شامل میشد. از خدا خواستم منت بگذارد و کمک کند به جایی برسیم که بتوانیم بهصورت تشکیلاتی به همه آنها کمک کنیم».
میپرسم: بالاخره سرنوشت آن دستگاه چه شد؟ میخندد و میگوید: «به لطف خدا درست شد و کار در هر 3 منطقه تعیینشده، بهخوبی انجام شد. در منطقه پیشوا که کار، سنگینتر بود، به همت آن روحانی فعال، یک دستگاه کمکی هم تدارک دیده شد و کار با سرعت بیشتری انجام شد».
جهاد یعنی تا میتوانی هزینهها را پایین بیاور اما کیفیت را بالا ببر
بانوی جهادگر این داستان شیرین، انگار چیزی یادش افتاده باشد، انگشت اشارهاش را بالا میآورد و میگوید: «آن پوست گوجهها و هستههای ریزی که برایتان گفتم، یادتان است؟ ما آنها را هم نمیگذاریم دور ریخته شده و هدر برود. یک گروه از دوستان، این پوستها و هستهها را در شرایط بهداشتی خشک میکنند تا از آن پودر تهیه کنند. این پودر، بهعنوان یک چاشنی خوشمزه و خوشعطر برای غذا استفاده میشود».
حالا سر صحبت درباره صرفهجوییهایی که اهالی هیأت جهادی جنتالحسین (ع) در این طرح باز میشود: «2 میلیون تومان از هزینههای ما در این کار، هزینه خرید سبدهای پلاستیکی بود که گوجهها برای حمل تا تهران در آنها چیده شد. من به راننده و دوستانی که بار را تخلیه میکردند، سفارش کردم سبدها را با دقت جمع کنند و به دست ما برسانند برای نوبتهای بعدی خرید گوجه. همین یعنی حداقل 2 میلیون تومان صرفهجویی. علاوه براین، با طلبه جوان جیرفتی هم صحبت کردهام که برای مراحل بعد، شرایط را برای انجام تمام کارها در همان شهر فراهم کند. گفتم: دستگاه جداکننده پوست و هسته گوجهها را هم به جیرفت انتقال میدهیم تا کار درست کردن رب هم همانجا و توسط بانوان سرپرست خانوار همان شهر انجام شود. این کار، در مدیریت هزینهها بسیار مؤثر است. هم هزینه حملونقل - که مبلغ کمی هم نیست - حذف میشود و هم از خراب شدن احتمالی بخشی از گوجهها در مسیر جلوگیری میشود».
شما هم یکی از «حلقههای مهربانی» باشید
«به دلمان افتاده اسم این طرح را بگذاریم "راه مهربانی". راهی که تا امروز آمدهایم، جز با مهربانی انسانهای بزرگی که خدا سر راهمان گذاشت، طی شدنی نبود. هر کدام از آنها در این مسیر، یک "حلقه مهربانی" بودهاند؛ از کشاورزی که با عشق و علاقه این گوجهها را کاشت، گرفته تا خانم جهادگر متعهد و دوستداشتنی که 17 میلیون تومان پول مورد نیاز برای خرید گوجهها و سایر هزینهها را به ما قرض داد و کمک کرد بتوانیم وارد این میدان شویم، طلبه جیرفتی، بانوانی که گوجهها را چیدند، رانندهای که گوجهها را از جیرفت تا مقاصد موردنظر ما انتقال داد، جوانان و حتی نوجوانانی که شب تا صبح زحمت کشیدند و بار را تخلیه کردند، 2 روحانی دلسوز در پیشوا، دوستان جهادی که آشپزخانه بزرگشان در کهریزک را صلواتی در اختیار ما گذاشتند تا بانوان سرپرست خانوار بتوانند در آنجا رب درست کنند، بانوانی که زحمت درست کردن رب را بر عهده گرفتند و... اینها همه حلقههای مهربانی بودهاند که از جنوب کشور به سمت پایتخت و اطرافش کشیده شده و با ملحق شدن حلقههای دیگر، میتوانند عطر مهربانی را در سراسر ایران پراکنده کنند.
پیام ما به مردم هم همین است؛ اینکه "به حلقههای مهربانی بپیوندید". اصلا تمام این حرفها را گفتم تا به گوش مردم برسد و آنها هم پای کار بیایند تا دست به دست هم بدهیم و این عطر مهربانی و همدلی را طبق فرمایش آقا در همهجا منتشر کنیم. من میدانم مردم عزیز ما در این مدت برای تهیه سبد ارزاق در طرح مواسات و همدلی خیلی زحمت کشیدهاند. میخواهم بگویم این کار هم یک قدم در مسیر همین طرح است؛ اینکه بیاییم حمایت کنیم از کشاورزان و باغداران که زحماتشان هدر نرود و کمک کنیم به ایجاد اشتغال برای گروهی از هموطنانمان که در رنج و سختی هستند. در نهایت هم، این کمک به پیشرفت و آبادانی ایران عزیز یعنی درواقع، کمک به خودمان است».
مسؤول هیأت جهادی جنتالحسین (ع) مکثی میکند و با اشاره به یک راه طیشده، ادامه میدهد: «مردم ایران با روحیه جهادیشان همیشه نشان دادهاند دست برتر با آنهاست و حتی میتوانند تحریمها را به فرصت تبدیل کنند. نمونهاش همین ماجرا کرونا که مردم ما واقعا در آن خوش درخشیدند. ما این روحیه را مدیون مکتب امام خمینی (ره) هستیم که نشأتگرفته از مکتب امام حسین (ع) است؛ مکتبی که شاگردانی مثل حاج قاسم سلیمانی، شهدای دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و همین مدافعان سلامت در آن تربیت شدهاند. ما در عرصه تولید و اقتصاد هم با همین روحیه میتوانیم موفق شویم».
رب گوجه با یک عالمه افزودنیهای دلی و الهی!
میپرسم: الان از مردم دقیقا انتظار چه نوع همکاری و حمایتی دارید؟ و فائزه داروغه در پاسخ میگوید: «به لطف خدا، ربهای ما دیگر آماده شده؛ ربهایی که حسابی خوشرنگ است و عطر و طعمی عالی دارد. الان نقش مهم مردم، همکاری محبتآمیز در خرید این ربهاست. از همینجا از مردم عزیزمان درخواست میکنم این بار از ربهای کارخانههای معروف که در بستهبندیهای قشنگ در فروشگاهها عرضه میشوند، صرفنظر کنند و با مهربانی از ربهای ما که به دست زحمتکش بانوان سرپرست خانوار پخته شده، خرید کنند. البته این را هم بگویم که ما هم تلاش کردهایم که ربها را در بستهبندیهای خوب ارائه کنیم.
از آن طرف هم که نگاه کنیم، آن ربهای صنعتی همیشه افزودنیهایی دارند که چندان مورد تایید نیست. البته ربهای ما هم افزودنی دارد! این ربها پر از انرژیهای مثبت، امید و ذوق و شوق است. یعنی یک رب پر از افزودنیهای دلی و الهی است. انشاءالله هرکس هم که این رب را نوش جان میکند، قوت بگیرد برای عبادت و کار خیر و ادامه دادن این مسیر.
مخاطب ما هم خانوادهها هستند، هم هیأتها که میتوانند برای غذاهای نذریشان از ما رب خریداری کنند و هم گروههای جهادی و خیریه که میتوانند برای سبد ارزاق خانوادههای تحتپوشششان روی ربهای ما حساب کنند».
این تازه اول راه است...
حرفهای پایانی خانم جهادگر، روایت آغاز یک راه بینهایت است: «یک درخواست مهمتر از مردم عزیزمان دارم. تقاضا میکنم در حمایت از ما و این حرکت، به الان نگاه نکنند. به ماجرا و حرکت مبارکی که شروع شده، نگاه کنند. و تصور نکنند نقش آنها با خریدن مثلا 5 یا 50 شیشه رب تمام شده است. از آنها میخواهم ادامهدهنده این مسیر باشند، مسیری که انشاءالله نهایتش این باشد که تمام مستضعفین را تحتپوشش قرار دهیم و تقویت کنیم تا آنها به همان درجهای برسند که خداوند در قرآن وعده داده؛ یعنی صاحبان و وارثان اصلی زمین شوند».
در سکوت به حرفهای فائزه داروغه (مطهری) گوش میکنم و او آرزویش را اینطور مصداقیتر تشریح میکند: «خریداری و فرآوری این 10 تن گوجه، شروع یک مسیر جهادی است که مردم بیایند و حمایت کنند؛ نه از ما بلکه از این مدل کار. درواقع شرایط مطلوب، رسیدن به نقطهای است که هر گروه از دوستان دغدغهمند از این جرقهای که زدهشده، ایده بگیرند و در شهر و استان خودشان شروع به فعالیتهای اینچنینی کنند. اصلا اینکه ما میگوییم به حلقههای مهربانی بپیوندید، یک معنایش همین است که دوستان دلسوز و جهادی به ما گزارش بدهند که با شناسایی ظرفیتهای شهر خودشان، موفق شدهاند محصولات کشاورزیشان را حفظ کنند و زنجیرهای تعریف کردهاند که در آن هم کشاورز و باغدار حاصل زحماتش را میبیند و به آینده امیدوار میشود و هم برای افراد جویای کار و نیازمند شهرشان ایجاد اشتغال میشود».
انتهای پیام /
کرونا ماسک گان گوجه پیاز جیرفت کرمان هیئت جهادی جنت الحسین (ع) زنان سرپرست خانوار نخل کمربندی پیشوا ورامین عوارضی تهران قم کهریزک شورآباد رب راه مهربانی حلقه مهربانی مکتب امام خمینی امام حسین حاج قاسم سلیمانی دفاع مقدس مدافع حرم مدافع سلامت رب گوجه شب قدر