چهارشنبه 17 بهمن 1403

روز پدر در سیاه چاله سیاه اعتیاد و کارتن خوابی!

خبرگزاری دانشجو مشاهده در مرجع
روز پدر در سیاه چاله سیاه اعتیاد و کارتن خوابی!

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، فرزانه فراهانی_ حال و هوای شهر و کوچه پس کوچه‌هایش عوض شده است و خیلی‌ها در تکاپو هستند تا هدیه یا شاخه گلی هر چند کوچک و ناچیز را به رسم محبت و بزرگداشت مقام پدر به دست پدران خود برسانند. برخی هم با خرید گل و خیرات شیرینی در سر مزار پدران آسمانی خویش حاضر می‌شوند و یاد و خاطره آن‌ها در روز پدر را گرامی می‌دارند و خلاصه هر کس به نوعی به...

به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، فرزانه فراهانی_ حال و هوای شهر و کوچه پس کوچه‌هایش عوض شده است و خیلی‌ها در تکاپو هستند تا هدیه یا شاخه گلی هر چند کوچک و ناچیز را به رسم محبت و بزرگداشت مقام پدر به دست پدران خود برسانند.

برخی هم با خرید گل و خیرات شیرینی در سر مزار پدران آسمانی خویش حاضر می‌شوند و یاد و خاطره آن‌ها در روز پدر را گرامی می‌دارند و خلاصه هر کس به نوعی به پدر خود ادای احترام می‌کند و هدف از این کارها آن هم در روز میلاد حضرت علی علیه السلام، تشکر از زحمات جانانه و دلسوزانه بزرگترین پشتوانه افراد در زندگی است.

پدران کارتن‌خوابی که در حسرت دوباره دیدار فرزندان خویش‌اند

روز پدر برای عده‌ای از پدرها جور دیگری سپری می‌شود و خبری از این گل و هدیه گرفتن‌ها نیست و به جای آن سیاهی و تنهایی و زخم عمیق دلتنگی در کنج دل آن‌ها تیر می‌کشد و به چشم می‌خورد.

پدرهای کارتن خواب که سقف بالای سرشان آسمان است و به جای در آغوش کشیده شدن توسط فرزندان خود در روزی چون "روز پدر" سالهای سال است که در دنیای سیاه اعتیاد پناه گرفته‌اند و فاصله شان با قربان صدقه‌های پدر فرزندی به اندازه کیلومترها دوری و دلتنگی است.

8 سال دوری از فرزندان، عاقبت اعتیاد و موادمخدر!

مجید مرد کارتن خواب 52 ساله‌ای است که به گفته خودش حدود 20 سال است که اعتیاد دارد و 8 سال این مدت را به صورت کارتن خوابی سپری کرده است و پدر 3 فرزند شامل 2 دختر و یک پسر است.

مردی لاغر با ظاهری ژولیده و در هم ریخته که یک گونی ضایعات را با وجود اینکه تقریبا خالی است را نمی‌تواند به آسانی حمل کند و بیشتر به پیرمردهای 80 ساله شباهت دارد.

مردی خوشرو با لبخندی سطحی که به لب داشت، دستهای سیاه و دوده زده‌اش را در جیبهای چرک مُرد لباسش چپاند و سرش را هم به گریبان فرو برد تا قطره‌های اشکی که از چشمهایش سرازیر شده را چند ثانیه‌ای پنهان کند.

آنطور که مجید می‌گوید با شدت گرفتن اعتیادش خانواده او را طرد کرده و به همین علت به کارتن خوابی رسیده است و از شهر محل زندگی خود که در استان ایلام واقع شده است به تهران آمده است.

مجید می‌گوید طی این 8 سال فرزندانش را ندیده است و به دلیل ظاهر تکیده و از بین رفته‌ای که موادمخدر برای او به جا گذاشته است، حاضر نیست تا بچه‌هایش او را با این شکل و شمایل مشاهده کنند.

او می‌گوید برای یک پدر هیچ چیزی جای در آغوش گرفتن فرزندانش را نمی‌گیرد و من 8 سال است که خودم را با موادمخدر از این حس خوب محروم کرده‌ام و تنها آرزویم این است که بتوانم ترک کنم و دوباره به دیدن فرزندانم بروم و دوباره آن‌ها را به آغوش بگیرم.

از کارمند اداره تا گاز پر کن فندک معتادان کارتن خواب!

مصطفی مرد میانسال معتاد دیگری است که یک عکس دختر بچه را درون یک کیف گردنی کوچک به گردن آویخته و با بغض می‌گوید که عکس متعلق به دختر 15 ساله اش است که 6 سالی می‌شود که او را ندیده است.

مصطفی اهل کرمان است و 49 سال دارد و پیش از شدت گرفتن اعتیادش کارمند یک اداره دولتی بوده است؛ یک گاز فندک و چند تیکه فویل آلومینیومی باریک (مخصوص استعمال مخدر هروئین) در دست گرفته است و آخر حرفهای من و آقا مجید از راه می‌رسد و با ذوقی همراه با اندوه تاریخ روز پدر را می‌پرسد؛

چند نفر از افرادی که در نزدیکی ما حاضر هستند و به نظر می‌رسد که خودشان هم پدر هستند، اعلام می‌کنند که امسال سه‌شنبه روز پدر است و با هم مشغول حرف زدن می‌شوند.

مصطفی از زندگی خود پیش از اعتیاد اینگونه می‌گوید که به دعوت دوستانش در میهمانی‌ها و مراسمات جشن شهر محل زندگی اش به صورت تفننی چند باری تریاک مصرف کرده است و به مرور کارش به هروئین و شیشه رسیده است.

فکر شوم دوستان پلید پدر معتاد دختر 9 ساله!

زنش بخاطر شدت گرفتن اعتیاد از او طلاق گرفته و مجددا با فرد دیگری ازدواج کرده است و دختر کوچکش هم در حال حاضر با پدر و مادر خود مصطفی زندگی می‌کند.

مصطفی یک بار دیگر عکس رنگ و رفته داخل کیف کوچک گردنی‌اش را نشانم داد و گفت اعتیاد همه چیز مرا در زندگی از من گرفت و البته از دوری دخترم بیشتر از هر چیز دیگری رنج می‌برم و عذاب می‌کشم.

مصطفی می‌گوید یکبار آنقدر با چند نفر از دوستانم غرق مصرف مواد بودم که متوجه اینکه یکی از دوستانم قصد دست درازی به دخترم را دارد نشدم و اگر مادرش نبود معلوم نبود چه بلایی سر او و آینده‌اش می‌آمد.

حالا هم با بلایی که موادمخدر سر من آورده، خجالت می‌کشم که بگویم من هم یک پدر هستم و حتی رویم نمی‌شود که اسم دخترم را به زبان بیاورم.

از جمع پدرهای معتاد و کارتن خواب که ظاهرا در گرمخانه‌ای که شب‌ها برای خواب مراجعه می‌کنند به آن‌ها هدیه‌ای کوچک داده بودند، خداحافظی کردم و اینبار این من بودم که دلم نیامد داغ دلشان را دوباره تازه کنم و روز پدر را به آن‌ها تبریک بگویم.

امید است با فعالیت صحیح قرارگاه اجتماعی که مدتهاست مسئولان شهرداری درباره آن سخن می‌گویند حسرت این پدرهای معتاد و کارتن خواب پایان پیدا کند و زندگی بی سر و سامان شان رنگ و روی آرامش به خود ببیند.