زبان پارسی در پرتگاه جهان خواری فرهنگی
وجوه افتراق کیفی میان دو شاخص زبان و ادبیات پارسی، در ازمنهی معاصر با آهنگ فزاینده ای رو به فزونی گذاشته است.
وجوه افتراق کیفی میان دو شاخص زبان و ادبیات پارسی، در ازمنهی معاصر با آهنگ فزاینده ای رو به فزونی گذاشته است.
به گزارش خبرنگار مهر، بهبد بهلولی، یادداشتی را با عنوان «زبان پارسی در پرتگاه جهان خواری فرهنگی» نوشته که در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
مشروح این یادداشت را در ادامه میخوانید:
«وجوه افتراق کیفی میان دو شاخص زبان (به عنوان وسیله محاوره و نه صرفاً به عنوان ابزاری برای انتقال پیام) و ادبیات پارسی، در ازمنهی معاصر با آهنگ فزاینده ای رو به فزونی گذاشته است؛ هرچه قدر که در دهههای اخیر دامنهی قابل قبولی از استعمال واژگان اصیل پارسی در زبان روزمره مردم به چشم میخورد، امروز این وابستگی لسانیِ رسانش منظور به کمینه میزان خود کاهش یافته است. برای مثال؛ استفاده از صنایع ضرب المثلی در محاورهی مردمان پارسی زبان به شکل قابل ملاحظهای رنگ باخته و از طرفی گلستان ادبیات کلاسیک و کهن پارسی که نقل شکرافزای محافل مردمان پارسی گوی بود، نم نمک به برهوت نسیان سپارده شده است.
این میزان از تاثیرپذیری از فرهنگ و زبانهای بیگانه؛ علی الخصوص در سالهای گذشته، برای کشوری همچون ایران که از دیرباز به سیل نفوذ اجانب خط شکنِ سرزمینهای دور و نزدیک گرفتار و کمترین میزان کنش پذیری را به علل اغنای فرهنگی و گستردگی دایرهی واژگان پذیرا بوده، تا حد فراوانی نگران کننده و تأمل برانگیز است. در جهت تأیید این مدعا، شایان ذکر است که تاثرپذیری زبان پارسی از عربی بعد از سالیان مدید و آن هم پس از دگرگون ساختن ساختار بدوی واژه به شیوهای پارسی مآب و ایرانیزه شده و چه بسا در قالب ایجاد واژهی جدید از لغت عربی، به صورت واژگان مشتق و یا مرکب صورت گرفته است. به علاوه بخشی از واژگان عربی که پندار عامهی مردم بر اصالت عربیشان است، نژاده و خاستگاه ایرانی و به گمانه پارسی دارند.
کنون با این اوصاف باید بررسی کرد که چرا و چگونه درهای مرحمت گوشوران زبان پارسی مخصوصاً در ایران و افغانستان، بدون کمترین میزان از برتافتگی به روی مهاجمان ناخوانده، بالاخص انگلیسی زبان گشوده شده است. اگر از فصل مشترک دیدگاههای اقتصادی، جغرافیایی، سیاسی و زیست محیطی به مقولهی فرهنگ و دریچهی نفوذ به آن؛ یعنی زبان هر ملت بنگریم، فارغ از مسائلی همچون فقر، برنامه و بودجه، مهاجرت و حتی اشتغال و بیکاری، میتوانیم اهمیت رسانه و صاحبان تریبونهای عامه پسند را به عنوان یکی از عوامل نفوذ و متعاقب آن اشاعهی فرهنگی برشمریم؛ بر هم کنشی ساکن، مسکوت و یک سویه و عموماً انگلیسی زبان به جهت جانبداری از صاحبان قدرت و با پشتوانهای برخوردار از بودجههای کلان برای صدارت زبان مادریشان به عنوان زبان بین المللی و به ظاهر در تطابق با نیاز یک زندگی مدرن روز در دنیای ارتباطی امروز. از این تلاش هدفمند که پیکرهی دیرینگی مردمان کشورهای سازنده ی تاریخ را نشانه گرفته، میتوان به عنوان یک امپریالیسم فرهنگی در قرن 21 نام برد؛ که به جد نه تنها از امپریالیسم اقتصادی و نظامی سهمگینتر، که پسامدهای آن در درازمدت ویرانگر و آسیب زنندهتر است. خیال واهی مردمان دنباله رو، مرتجع و سطحی نگر که با تحقیر فرهنگشان به نام یک انگارهی جهان سومی و به کام شکارچیان اصالت فرهنگی؛ که رؤیای پوشالی زیست کردن و زاد و ولدشان را در میان این کشورها جستجو میکنند و استخوان دیرینگی و اصالت کهن واژههای مادریشان را - چه آگاهانه و چه سهوی - زیر چرخدنده های مدرنیسم ظاهری امپریالیسم انگلیسی، تباه شده و مطرود میانگارند، اولین بردگان این فرآیند خویشتن خواری محسوب میشوند.
با در نظر گرفتن چرخهی انحلال حدود شش الی هفت هزار زبان در چرخهی تاریخی کره ی خاکی و حدس انقراض حداقل نیمی از زبانهای زنده و غیر زنده ی دنیا در یک سدهی آینده و جانبداری از این مدعا که «چرخهی انحلال یک زبان با علائم ضعف در آن زبان، حتی پیش تر از تقلیل گوشوران آن زبان آغاز میشود» و همچنین با مد نظر داشتن مفهوم «نابودی تمدنها بعد از به تاراج رفتن زبان آن تمدن آغاز میشود»، تمامی محققان و پژوهشگران زبان پارسی وظیفهی پاسداری این میراث ارزشمند زبانی را حتی پیش از ادبا، نویسندگان و شعرا به عهدهی گویشوران این زبان در چارچوب مرزهای ایران، افغانستان و تاجیکستان میدانند.»