زندگی پس از زندان؛ چالشهای بازسازی برای زنان / یک لحظه غفلت یک عمر پشیمانی دارد
حرف از زندانیانی است که یک لحظه غفلت یک عمر پشیمانشان کرده و حالا در کنار عوامل زمینه ساز جرمی که مرتکب شده اند، تیر نگاه قضاوتگرانه مردم نیز دردشان را دو چندان می کند، زنانی که شاید روزی خود با دید مناسبی به جرم و جنایت و زنان در بند نگاه نکرده اند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از شیرازه، اگرچه زنان بهمراتب یسیار کمتر از مردان به زندان محکوم میشوند، اما نتایج تحقیقاتی حاکی از روند روبهرشد و فزآینده نرخ ارتکاب جرم زنان در دهه های اخیر است.
نتایج تحقیقی در ایران نشان میدهد در فاصله سالهای 1360 تا 1380 تعداد محکومان دادگاهها با حدود 365 درصد افزایش مواجه بوده که در این میان زنان محکوم در طول این دوره در حدود 4.5 برابر رشد داشته است، ازاینرو، با توجه به شرایط و ویژگیهای منحصر بهفرد زنان در جامعه و جایگاه آنها در خانواده و ارتباطشان با کودکان، ممکن است با مسایل و مشکلات بیشتری در زندان، پس از آن، و در هنگام بازگشت به جامعه مواجه شوند، که این امر نگرانیهای زیادی را برای زنان در هنگام بازگشت به جامعه و ادامه جریان زندگی به وجود آورده و سوالاتی را نیز به اذهان عمومی متبادر میکند. به طور مثال زنان زندانی با چه مشکلاتی پس از آزادی از زندان درگیر هستند و چه مصائبی در پیش دارند؟ موقعیت این افراد پس از آزادشدن از زندان چیست؟ چه شرایطی در زندان تحمل کردهاند و چه نوع قضاوتهایی درمیان جامعه در مورد این افراد خواهد شد؟ پاسخ به این پرسشها نیاز به یک بررسی و تحقیق عمیق دارد تا بتوان بخشی از دغدغههای استان را درک کرد. اما باید با این زنها هم کلام شوی تا دردشان را بفهمی، باید ساعت ها به حرفایشان گوش کنی تا بلکه ذره ای از دردهایشان التیام یابد، چرا که آنها در شرایطی قرار گرفته بودند که ممکن است برای هر کدام از ما پیش بیاید. حرف از زندانیانی است که یک لحظه غفلت یک عمر پشیمانشان کرده و حالا در کنار عوامل زمینه ساز جرمی که مرتکب شدهاند، تیر نگاه قضاوت گرانه مردم نیز دردشان را دو چندان می کند. زنانی که شاید روزی خود با دید مناسبی به جرم و جنایت و زنان در بند نگاه نکردهاند اما اکنون شرایط به گونهای است که باید محیط و شرایط نامساعد زندان را تحمل کنند. با هر کدام که هم کلام شوید دنیایی از درد و رنج و درخواست حمایت دارند. یکی از این زنان را چند باری پشت چراغ راهنمایی یکی از تقاطع های شهرمان دیده بودم و هربار دوست داشتم با او همکلام شوم و قصه زندگیاش را بشنوم و بدانم چرا کارش به دست فروشی بر سر چهارراهها رسیده است. بالاخره فرصت پیش آمد و یک روز که برای تهیه گزارش رفته بودم باز او را دیدم و نشستم کنارش به قصد خرید، اما در اصل دنبال راهی برای همکلام شدن و جلب اعتمادش بودم. انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا آن روز موفق به هم صحبتی با او شوم، تلفن همراهم زنگ خورد و از آن سوی خط روابط عمومی زندانهای فارس بود که پاسخ پیگیری نامهای که قبلا ارسال کرده بودم را داد در بین صحبت هایم نام زندان را که اوردم رنگ از رخسار خانم دست فروش پرید و انگار خاطره تلخی برایش تداعی شده باشد آه بلندی کشید. فرصت را غنیمت شمرده بلافاصله پرسیدم کسی از بستگانتان در زندان است که ناراحت شدید؟ خانم جوان که سی ساله به نظر میرسید با تاسف گفت: نه، اما خودم چند سالی را مهمان این جهنم بی پایان بوده ام. نگاهی به دست ساخته هایش انداختم و گفتم پس اینها هنر زندان است؟ او باز آهی کشید و ادامه داد: زنان در زندان برای خلاص شدن از ثانیههای عذابآور زمان کار میکنند؛ کار در کارگاهها هم زنان را سرگرم میکند و هم منبع درآمدی است برای آنان که سرپرست خانوار هستند، اما زمان در زندان زنان آنقدر کند و آهسته میگذرد که کار از چوب خطهای روی دیوار هم گذشته به ویژه اگر همه فکر و ذکرت، بچههایت در بیرون زندان باشد، عدهای از زنان سال هاست که فرزندانشان را ندیدهاند. و این شد آغاز گفتگوی من و خانم بیست و نه سالهای که به خاطر سختی زندان چهرهاش چند سالی بزرگتر از سنش نشان میداد. نامش مریم است و صنایع دستی زیبایی را برای فروش بر سر چهار راه گذاشته بود، از ظرافت و دقتی که در اشیاء دیده میشد معلوم بود زمان زیادی را بر سر این حرفه گذاشته است. آنقدر ظرافت و جذابیت دست ساخته هایش چشمگیر بود که بی درنگ پرسیدم برای ساخت این اشیاء چند سال آموزش دیده اید؟ اصلا چرا دست ساخته های به این زیبایی را سر چهارراه می فروشی؟ مریم که چین و چروک های ریز دور چشمش نشان از گذران روزهای سخت زندگی اش بود آهی کشید و گفت: ده سال از بهترین روز های عمر و جوانی ام را بر سر آموزش این مهارت گذاشته ام البته در جهنمی بی پایان. این دفعه دوم بود که از اصطلاح جهنم بی پایان استفاده می کرد، به همین خاطر کنجکاو شدم که بدانم چرا زندان را جهنم بی پایان مینامد، او که حالا آزاد است. مریم آهی از عمق وجود کشید و گفت: تا حالا برایت پیش آمده به چشم تحقیر نگاهت کنند و مدام گذشته ات را بهانه ای قرار دهند برای ترد کردنت از جامعه؟ تا کنون شده به خاطر یک خطایی که قبلا انجام داده ای و تاوانش هم گذرانده ای هر کجا بروی مرتب تو را زیر ذره بین قرار دهند تا مبادا دیگر دست از پا خطا کنی؟ آره حال و روز من بعد از آزادی از زندان همین است و هیچ کس و هیچ کجا مرا آنگونه که الان هستم نمی پذیرد، به همین خاطر زندان برای من جهنمی بود که هنوز هم پایانی ندارد و همیشه همانند داغی سنگین بر پیشانی ام خورده و همراه من است. مریم ادامه داد: نه می توانم ازدواج کنم، نه جایی به من کار می دهند و نه حتی خانواده ام همانند قبل مرا در جمع خود می پذیرند و تنها راهی که برایم باقی مانده فروش دست ساخته هایی است که در زندان و در روزهای سخت و پر تکرار زندان فرا گرفته ام. با شنیدن درد دل هایش بسیار متاسف شدم از انسان هایی که هنوز بخشیدن را یاد نگرفته اند و به این فکر نمیکنند که شاید روزی برای هر یک از ما این اتفاق بیافتد. همانطور که یکی از اشیاء زیبای بساط دست فروشی اش را ورانداز می کردم پرسیدم اگر اشکالی ندارد می توانم بپرسم به چه جرمی به زندان افتاده ای که ده سال از بهترین روزهای عمرت حرام این خطا شده است؟ مریم 29ساله که با شنیدن این سؤال انگار خاطره ای دور به یادش افتاده باشد برای چند دقیقه چشمش به یک نقطه خیره ماند و سپس با لحنی سرشار از پشیمانی گفت: یک اشتباه احمقانه و یک تصمیم نادرست مسیر زندگی ام را عوض کرد. وی ادامه داد: هفده سالگی دیپلم تجربی را اخذ کردم و به امید رفتن به دانشگاه کنکور دادم اما قبول نشدم. پدرم که وضعیت مالی چندان خوبی نداشت گفت: یکبار امتحان دادی قبول نشدی حالا دیگر به فکر ازدواج باش، من که علاقه چندانی هم به دانشگاه نداشتم خیلی از این تصمیم ناراحت نبودم، اما دلم نمی خواست با فردی که پدرم در نظر داشت ازدواج کنم، برای همین به مخالفت با خانواده برخواستم. از پدر اصرار و از من انکار، بالاخره با لجبازی تمام با پسری ازدواج کردم که از طریق یکی از دوستانم با او آشنا شده بودم. ماه های اول فکر می کردم مجید بهترین گزینه برای زندگی مشترک است، اما بعد از شش ماه شروع کرد به نجوا کردن در گوش من که بیا با کمک یکی از دوستانم یک کار مشترک انجام دهیم تا وضعیت مالیمان از این رو به آن رو شود. من در ابتدا اصرار داشتم که برایم توضیح دهد چه کاری است، اما یکبار که مجید با دست پر به خانه آمد و برایم یک سرویس طلا خریده بود گفت: این دستمزد کار با دوستم است اگر کمکم کنی سر تا پایت را از طلا پر میکنم. من که وسوسه شده بودم موافقت کردم به آنها کمک کنم و این شد آغاز همکاری من و قدم گذاشتن را مسیری که جز پشیمانی چیزی به همراه نداشت. از آن پس به بعد من با عنوان پرستار بچه به خانه ها میرفتم و با جمع آوری اطلاعات منزل و رفت و آمد مرد خانه و تحویل این اطلاعات به همسرم در سرقت منزل به آنها کمک می کردم تا اینکه عاقبت یک روز پس از یک سال همکاری صاحب خانه به من شک کرد و دستگیر و به 10سال حبس محکوم شدم. مجید هم به همراه دوستش فرار کرد و من ماندم و یک تصمیم نادرست و یک اشتباه احمقانه و اکنون کمتر از یک سال است که آزاد شده ام نه خانواده من را پذیرفتند، نه جامعه به یک سابقه دار اعتماد میکند. مریم آهی از سر پشیمانی کشید و گفت: این تنها گوشه ای از مشکلات من و زنانی مثل من است که حتی از دیدن فرزندان خود پس از آزادی محروم هستند. زنانی که علی رغم پشیمانی و توبه هنوز هم به چشم یک مجرم به آنها نگاه میشود، کاش مردم، خانواده ها و متولیان امر درک میکردند که بیش از نیمی از مجرمان به این خاطر باز به راه خلاف میروند که برای گذران زندگی و امرار معاش راهی جز خلاف برایشان نمی ماند چون هم خانواده و هم جامعه از پذیرش ما سر باز میزنند. پس از شنیدن حرف های مریم به فکر فرو رفتم و تصمیم گرفتم از این پس هر چند وقت یکبار تجربه زنانی را که به هر دلیلی محکوم به گذران بخشی از عمر خود در زندان شده اند و تجربیات تلخشان و چالش های پیش روی آنان را منتشر کنم تا هم تلنگری باشد برای جوانانی که با یک اشتباه احمقانه یک عمر ندامت را به جان میخرند و هم گوشزدی باشد برای خانواده ها و جامعه برای حل مشکلات و توجه به زنانی که پس از آزادی از زندان هیچ حامی ندارند. حرف آخر اینکه: علی افراسیابی یکی از محققان، در پژوهشی با عنوان «امکان بازپذیری اجتماعی بزهکاران در بسترهای کیفری و پساکیفری» در گام نخست، تلاش کرده است فرایندی اجرایی را برای بازپذیری اجتماعی بزهکاران ترسیم کند. وی در گام دوم، به موانع اجرای این فرایند در سیاست جنایی ایران توجه کرده و آسیبهای موجود در دو حوزه کیفری و پساکیفری را تبیین کرده است، تحلیل مقررات و رویههای جاری در بسترهای کیفری نشان میدهد که در مرحله تشخیص و طبقهبندی زندانیان در سازمان زندانها به آسیبشناسی روانی و اخلاقی بزهکاران اهمیت داده شده است؛ ولی در مقابل بهطورچشمگیری به موضوع شناسایی و برچیدن عوامل اجتماعی جرم، توجه نشده است. براساس نتیجه این پژوهش، ترسیم یک بستر علمی و منسجم برای اجرای فرایند بازپذیری اجتماعی بزهکاران، به سیاستگذاری در دو حوزه کیفری و پساکیفری نیاز دارد. انتهای پیام /