سینه پر درد راویان خط سرخ شهادت از بیمهری مسئولان / چرا از اهالی قلم حمایت نمیشود؟
نسرین یحیی بیگی، نویسنده کتاب "سکوت آرامم نمیکند"، به بیان دغدغهها و مشکلات خود و ناشرانی پرداخت که مورد بیمهری مسئولان قرار گرفتهاند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از سفیرافلاک، روز قلم فرصتی مناسب درزمینه پاسداشت منزلت و جایگاه عظیم قلم و صاحبان آن به شمار میرود، فرهیختگانی که سالها عمر خود را صرف ارتقای فرهنگ، ادب و علم جامعه کردهاند.
صاحبان فکر بهوسیله قلم و تقریرات، اندیشهای فرهنگی و ناب را در جامعه پیاده کرده و پیوندهای ملی، دینی، فرهنگی، علمی، اجتماعی و... را در جامعه استحکام میبخشند و به عبارتی ریشههای فرهنگی را آبیاری میکند.
صاحبان قلم همواره بایستی در محیطی تخصصی و با تفکر آزاداندیشانه فرهنگ و علم را بهخوبی نشر بدهند و در این راستا میطلبد متولیان ذیربط حمایتهای خود را این قشر دریغ نکنند.
به مناسبت «پاسداشت روز قلم» گفتگویی تفصیلی با نسرین یحیی بیگی، کارشناس مسائل ادبی و نویسنده کتاب «سکوت آرامم نمیکند» انجامشده است که مشروح آن را در زیر میخوانید:
ضمن معرفی خودتان، آثاری که در قالب کتاب به چاپ رساندهاید را نام ببرید
نسرین یحیی بیگی متولد 64 با تحصیلات کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم شناسی هستم؛ از کودکی نوشتن را در قالب شعر، رمان و داستان کوتاه دوست داشته و انجام میدادم اما از 10 سال پیش رسما قلمم به سمت کارهای انقلابی، فرهنگی علمی رفت.
از هیچ ارگان یا شخص خاصی خط نمی گیرم و می توان گفت که یک نیروی فرهنگی افتخاری و داوطلب هستم؛ کتاب «شوق عروج» شهید جواد سبحانی فرد اولین کتابی بود که به کمک جناب آقای رمضان تیموری به چاپ رسید، دومین کتاب بنده نیز با عنوان «سکوت آرامم نمی کند» در مورد شهید محسن فرج الهی بود و وقتی به چاپ رسید به عنوان کتاب سال کشور شناخته شد.
کتاب دیگر بنده کتاب بزهکاری زنان استان بود که سال گذشته به چاپ رسید و در حال حاضر کتاب «دلم برایت تنگ شده» شهید محمد امیدی و کتاب «به ابوالفضل قسم» شهید امین امانی کامل شده و به محض حل شدن مشکلات مالی آن چاپ میشود؛ همچنین جلد دوم کتاب بزهکاری زنان استان لرستان در حال تقریر بوده و حداقل یکسال دیگر زمان برای تکمیل آن نیاز است.
برای نگارش کتاب شهدا، شیوه خاصی دارید؟
در حال حاضر چارچوب کار بنده شهدای دهه کرامت و در قالب خاطره نویسی است؛ یعنی بنده با اطرافیان، خانواده، دوستان نزدیک شهدا مصاحبه می کنم و بسیاری از خاطراتی که از شهدای بزرگوار داشته باشند را به کتاب بازگردانی میکنم؛ در این پروژه، بحث کتاب شهید محمد امیدی از اهمیت بالاتری برخوردار است، چون این کار در قالب قصه انقلابی و نه خاطره نویسی وارد شده و ما در کشور تعداد انگشتشماری قصه انقلابی داریم.
این داستان روایت رهبری را در سال 68 در تهران و اتفاقاتی که آنجا رخ میدهد و جریان زندگی یک خانواده خرم آبادی را بیان میکند؛ کار جدیدی که در حال حاضر مشغول آن هستم، اینکه در کار شهدا بحث فرهنگی را با مباحث دینی و علمی و تحت عنوان عوامل فرهنگی موثر بر بزهکاری زنان ترکیب نموده ام؛ به عبارتی کتاب علمی بنده همراه با 18 کار شهدای دهه کرامت تحت این محتوا در حال جریان است و به جرأت می توان گفت اولین کار تمام جامعه فرهنگی علمی ما در کل کشور و حتی در کل دنیا به شمار می رود.
دغدغه و نگرانی تان در این مسیر چیست؟
در این فضا دغدغه های زیادی نه تنها برای من بلکه برای تمام دوستانی که می نویسند و کار می کنند وجود دارد، در نتیجه در این شکل فعالیت ها، همانند زمان چاپ کتاب، مباحث مالی آن و حتی توزیع کتاب دیر به نتیجه میرسند.
من یک جوان 35 _36 ساله بیکارم هستم که کار فرهنگی انجام میدهم ولی چون شناخته شده نیستم و منصبی ندارم، نمیپرستد چه کسی هستی و از کجا آمدهای، بنابراین از کار استقبال نمیکنند اما کافیست فلان استاد دانشگاه یا فلان مدیر ارگان، یک کتابی بنویسید، آن لحظه دیگر نمیگویند که چه چیزی نوشت! بلکه فقط میگویند فلانی نوشت! ودر نهایت آن کتاب را ارائه نموده، استقبال کرده و به آن بها میدهند.
نگرانی های مهم دیگری نیز وجود دارند، اما آن چیزی که بیشترین درصد نگرانی بنده را به خود اختصاص داده، بی اهمیتی مدیران اجرایی ماست؛ نمیخواهم از خود تعریف کنم اما کاری که بنده انجام میدهم کار یک نخبه فرهنگی هنری، علمی است و حداقل لازم است که یک مسئول برخود لازم بداند که از اینگونه کار ها مطلع باشد و نیروهایی برای شناسایی اینگونه نخبه ها داشته باشد؛ ما پول مدیران، تشویق و احسن گفتن و لوح تقدیر آنهارا نمیخواهیم، ما تنها می خواهیم کار ارائه شود تا مشکلی از جامعه نگرانکننده امروزمان حل شود.
در زمینه تقریر و نشرکتاب ازجانب مسئولان آیا مورد حمایت قرار گرفته اید؟
چرا باید روز قلم تنها یک روز برای مصاحبه روزنامهها، صداو سیما و یا شبکه های اجتماعی با نویسندگان باشد؟ و چرا هیچ برنامه ی اجرایی برای این روز وجود ندارد؟ این کار هایی که ارائه می شود، کار نیست، در 10 سال گذشته یک جلسه رسمی و تاثیر گذار از دغدغههای جامعه هنرمندان را شاهد نبوده ایم تا همه کسانی که اهل نوشتن و بیان هستند، اثری از خود بر جای بگذارند و در آنجا باشند و دغدغه هایشان را ارائه بدهند، پس با این کار، روز قلم نیز خود به خود زیر سوال می رود.
نویسندگان هر لحظه در حال نوشتن می باشند، حال اینکه چه حامی، هزینه و منصب داشته باشد و یا اینکه حتی آثارشان خریداری داشته یا نداشته باشد! اگر ما دست به قلم نشویم وچیزی ننویسیم، حال مساعدی نخواهیم داشت، میتوان گفت شیشه عمر ما قلم ماست اما آن چیزی که از بین می رود ارائه آن مطلب و انگیزه انتشار آن است و هیچ چیزجز برنامه های نو و نگاه باز مسئولان نمیتواند آن غم و روزمرگی را از یک نویسنده دور کند.
در طی 10 سال گذشته تنها غمی که به دوش میکشیدم و مرا آزار میداد، کم لطفی ها بود؛ مدیران شهرستان حتی حاضر نمیشدند سوال کنند کار شما چیست؟ زمانیکه برای چاپ کتاب به آنها مراجعه میکردیم و از آنها سوال می کردیم که شما حمایت میکنید، حتی حاضر نبودند یک جلسه نقد برای هر کتاب بگذارند و آن را نقد کنند؛ حتی بنده بارها پیشنهاد دادم و گفتم جلسه نقد تشکیل بدهید تا حرف بزنیم ولی آنان حتی حاضر نبودند از بنده بپرسند چه چیزی نوشته شده، برای چه کسی نوشته شده و یا هدف کار چیست؟! آنان حتی داغ ایراد گرفتن را بر دل ما می گذاشتند.
این آزار و اذیت ها تا جایی بود که گاها به دلیل تعصبات کورکورانه، سطح علمی و یا حتی زن بودن وهمچنین تنها و بدون حامی بودن، مانع تراشی میکردند. حتی بارها زمانیکه متوجه شده اند برای ارگانهای خاصی کار نمیکنم به بنده می گفتند که با شما تماس میگیریم درحالیکه هرگز تماسی در کار نبود؛ اگر من مدیر فلان جا بودم کارم ارزش دیدن داشت؟! این رفتار ها، ناشی از انتخاب نسنجیده آنها می باشد و نتیجه آن کاری مثل کتاب «شوق عروج» جواد سبحانی است، اصل این کتاب چاپ نشد و تنها یک مجموعه حکایتی و خلاصه وار از آن چاپ شد و من ناچارم ادامه آن را ارائه دهم چون اگر این کار را نکنم نه در حق آن شهید بزرگوار بلکه در حق آن همه زحمتی که کشیدهام اجحاف میشود.
کار برای شهدا چگونه است و آیا به نوشتن ادامه می دهید؟
شرایط گاهی به سختی سپری می شد و حتی در برخی مسیرها که وسائل نقلیه ای وجود نداشت و یا مهیا کردن ماشین برای من مقدور نبود، مجبور بودم چند مسیر را پیاده حرکت کنم که بر اثرآن انگشتهای پایم تاول میزد اما در این میان آن چیزی که باعث می شد به این دردها لبخند بزنم و مرا آرام کند، حضور شهدا بود به گونه ای که آنها را کنار خود احساس میکردم و یا زمانیکه لبخند مادر شهید را میدیدم که کتاب پسرش را مشاهده می کند و به سادگی مرا در آغوش میگرفت و در گوشم نجوا کنان میگفت: پسرم هنوز زنده است و مردم هنوز حرفهای پسرم را میخوانند و این عشق را در نگاهشان میدیدم، آرام میشدم.
یک نویسنده خوب نویسندهای است که از خاطرات شهدا، از مطالب فرهنگی و از صحنههای قابل ترسیم جامعه عکس نگیرد چون عکس احساس را انتقال نمیدهد، بهتر است آن را در قالب کتاب بیاورد، من در کتاب فیلم را نمایش میدهم، چیزی که کتاب های من را از خیلی کتابها متمایز می کند همین است، وقتی شما کتاب شهید «محسن فرج الهی» را مطالعه میکنید مانند این است که صحنه های زندگی این شهید بزرگوار را در فیلم مشاهده میکنید، بنابراین نباید آن را به چارچوب خشک فلسفی ببریم، لازم است آن طوری که هست، آن را نشان داد چراکه همین امر مخاطب را جذب میکند و باعث میشود ارتباط بین مخاطب و نویسنده برقرار گردد به گونه ای که مخاطب بخواهد و اعلام نیاز کند و نویسنده دغدغهای را برای خودش و قلمش ایجاد کند.
من باید بنویسم و اگر غیر این باشد، در این صورت مخاطب مرا وادار به نوشتن خواهد کرد و میخواهد بنویسم چون تبیین اینگونه اثرها روی جامعه آنچنان تاثیرگذار دارد که خواننده مرید آن اثر خواهد شد.
تهای پیام /