شبان شهیدی مؤدب؛ شاهد بهار و خزان مطبوعات / آهسته و پیوسته نه گاهی تند و گاه خسته
دشواری کار او این بود که در معاونت مطبوعاتی هم باید این حس را به روزنامه نگاران منتقل میکرد که از جنس احمد بورقانی است و هم به حاکمیت که به خاطر پیشینه بدو اعتماد کرده بود نشان دهد، نیست! این انتظار متناقض اما از او چهرهای دورو نساخت بلکه به سیاق سید محمود دعایی کوشید میانه بایستد و شاید در میان غیر روحانیون شبیهترین بود در منش و رفتار به او.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر - خبر درگذشت دکتر شبان شهیدیمؤدب معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد در دولت اصلاحات (پس از احمد بورقانی و در سال های 77 تا 81) در 70 سالگی و در پاریس، ناگوار است چراکه اگرچه رفته بود اما همچنان مینوشت و مقالات او در روزنامه اطلاعات به چاپ میرسید و غالبا در دو حوزه دیپلماسی و رسانه؛ از معدود مدیران ارشد در جمهوری اسلامی که اهل نوشتن بود و همین نوشتنهای مداوم نشان میداد تا چه حد اهل خواندن و تحلیل است. (واژه «معدود» را به این خاطر به کار بردم که غالب کاربهدستان از عهده نوشتن چهار کلمه درست و حسابی برنمیآیند و یگانه هنرشان تکرار حرفهای هزاربار گفته شده و شعاری و غالبا توهمی پشت تریبونهای رسمی است و نمینویسند چون عیار کارشان مشخص میشود. شاید بگویید کدام کار؟ کدام عیار؟ بگو شعار، بگو تهدید مدام به چوبه دار، بگو علاقه به دیوار به جای پل.)
شبان شهیدی مؤدب که نام کوچک او به اشتباه «شعبان» هم ذکر میشد در دولت اول اصلاحات بر جای احمد بورقانی اولین معاون مطبوعاتی در این دوره نشست که با مهاجرانی وزیر وقت به مشکل خورد و زیر فشار نهادهای بالادستی نرفت و استعفا کرد یا برکنار شد و همین کار شهیدی مؤدب را بسیار دشوار ساخته بود چرا که از یک سو روزنامهنگاران از معاون مطبوعاتی در دولت اصلاحات در دومین سال آن انتظار داشتند راه بورقانی را ادامه دهد و از جانب دیگر توقع حاکمیت و وزیر (عطاءالله مهاجرانی) این بود که از حساسیت نهادهای بالادستی بکاهد.
نگاه به حالا نکنید که تیراژ مطبوعات کاغذی به چند هزار نسخه در روز رسیده و دکههای مطبوعات با فروش تنقلات و سیگار دخل و خرج میکنند. نگاه به حالا نکنید که مرجعیت رسانهای به خارج از کشور منتقل شده و مردم از تلویزیون های ماهوارهای فارسی زبان و شبکههای فیلتر شده اجتماعی خبر و خوراک تحلیلی میگیرند و صدا و سیما با 50 شبکه ماتم گرفته که چرا یکی دو شبکه در خارج تأثیرگذارند. در سال 78 که هنوز اینترنت فراگیر نشده و به گوشی های موبایل نیانده بود یک نفر گاه چند روزنامه میخرید. دکه دار بالای میدان فرح بخش یوسفآباد (نام میدان را با سلیقه شخصی به سلماس تغییر دادهاند) تعریف میکرد فروش روزنامه در سال 78 به قدری بالا بود که توانست خانه بخرد و با مراجعین کلنجار می رفت که چرا به روزنامهها دست میزنند و حالا شبها زود میبندد و صبحها دیر باز میکند و افسوس میخورد که بیشتر سیگار و آب معدنی میفروشد تا نشریه.
در آن روزگار و قبل و بعد از توقیف گسترده مطبوعات در اردیبههشت 1379 مرحوم شهیدی مؤدب معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد بود. نمادی از حداکثر تساهل و انبساط ممکن در رفتار یک مدیر بوروکرات یا تکنوکرات در جمهوری اسلامی که در دوره خاتمی جلوه کرد و وارونه او محمد علی رامین معاون مطبوعاتی در دوره احمدینژاد بود که نمادی شد از حداکثر انعطاف نداشتن و انقباض. صاحبمنصبی که هیچ نسبتی با ویژگیهای لازم یک مدیر اداری را نداشت و دوست داشت نقش سعید مرتضوی را در دولت برعهده گیرد و تا معاون شد روزنامه حرفهای و خواندنی «سرمایه» را بستند.
منظور این است که در آغاز کار شهیدی مؤدب با سلف خود - احمد بورقانی - مقایسه میشد و مواجه با این انتقاد که چرا نسبت به او آهستهتر است در حالی که به آهسته و پیوسته باور داشت نه گَهی تند و گَهی خسته و قدر او وقتی دانسته شد که با پدیدهای به نام محمد علی رامین آشنا شدیم؛ قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید!
احمد بورقانی
چون 23 سال پیش و در پاییز و زمستان 1378 و در گرماگرم فضای پیش و پس از انتخابات پرشور مجلس ششم و اوج استقبال مردم از مطبوعات، نویسنده این سطور هم یکی از حاضران نشست سردبیران روزنامهها به جلساتی به میزبانی آن مرحوم بودم ذکر چند نکته بی مناسبت نیست:
1. در سال 77 هنوز انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران متولد نشده بود و روزنامه نگاران خانهای نداشتند. به همین خاطر تعاونی مطبوعات میزبان مراسم تجلیل از احمد بورقانی شد. (ساختمان این تعاونی به مروز زمان کوچک و کوچکتر شد چون طلبکاران بخشیهایی رامیگرفتند و نمیدانم باقی مانده یا نه!). استقبال از مراسم و تشویق و تحسین بورقانی فراوان بود و در همان آیین بود که شهیدی مؤدب پیشبینی کرد بعید است برای من هم در روز وداع با معاونت، چنین مراسمی برپا شود و خوشا به حال آقای بورقانی. با این حال کوشید این پیام را منتقل کند که از همان جنس است منتها با ملاحظاتی. ضمن این که روشن شد که وزیر اختیارات دیگر بخشها را تفویض کرده ولی بر مطبوعات خود نظارت دارد. اگرچه این تمهیدات کارگر نیفتاد و سپردن معاونت به شهیدیمؤدب هم مانع استمرار برخورد محافظهکاران نشد و بهار 78 خود وزیر وقت ارشاد (مهاجرانی) را استیضاح کردند اگرچه سحر کلام او باز اثر کرد و ماند ولی بهار سال بعد غالب مطبوعات را بستند و پاییز هم مهاجرانی چاره ای جز استعفا نداشت.
2. شهیدی مؤدب با سیمای همیشه خندان و لحن آرام با بسیاری از مدیران دیگر حتی در دوره اصلاحات تفاوت و تمایز داشت. جلسات مدیران و سردبیران در حضور چهره هایی چون عطریانفر، سعید لیلاز، شمس الواعظین، حکمت و زهدی را به بهترین شکل ممکن اداره میکرد. هیچ گاه لفظ تندی از او نشنیدم و جز لبخند ندیدم و فراموش نمیکنم نام مرا به خاطر نمیسپرد و ترجیح میداد با عنوان روزنامه خطاب کند حتی سالیانی بعدتر که دیداری دست داد و آن روزنامه از دست رفته بود.
3. دشواری کار او این بود که در معاونت مطبوعاتی هم باید این حس را به روزنامه نگاران منتقل میکرد که از جنس احمد بورقانی است و هم به حاکمیت که به خاطر پیشینه بدو اعتماد کرده بود نشان دهد نیست! این انتظار متناقض اما از او چهرهای دورو نساخت بلکه به سیاق سید محمود دعایی کوشید میانه بایستد و شاید در میان غیر روحانیون شبیهترین بود در منش و رفتار به او.
4. برای تحصیل در رشته برق به دانشگاه سوربن فرانسه رفته بود که امام خمینی به نوفللو شاتو رفت و همین سبب شد همراه جریان انقلابی شود. بعد از پیروزی انقلاب شمار نیروهایی که هم مذهبی باشند هم خارجدیده اما همراه انقلاب، کم بود. چون نه میخواستند کار را به مذهبیهای باسوادی از جنس انجمن حجتیه بسپارند نه باسوادان غیرمذهبی و چپ. از این رو جوانان تازه از خارجبرگشته که بلد بودند چهار کلمه انگلیسی یا فرانسه حرف بزنند یا غالبا خیلی هم بلد نبودندولی در میان نابلدها، بلد به نظر میرسیدند گل کردند. وقتی معلم مدرسه ما که به فرانسه رفته بود تا درس بخواند به نوفل لوشاتو رفت و بعد از انقلاب، سفیر ایران در اسپانیا شد، قابل درک است که چرا شهیدی مؤدب هم سفیر ایران در اندونزی شد. چون او هم رفته بود تا در فرانسه برق بخواند!
5. نمیدانم بین معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد با سابقه فعالیت در خارج از کشور چه رابطهای وجود دارد که احمد بورقانی پس از فعالیت در دفتر ایرنا در نیویورک معاون مطبوعاتی شد و شهیدی مؤدب به اعتبار دوران تحصیل در فرانسه و بعد هم سفیر شد. یا رامین در دولت دوم احمدی نژاد که سال ها در آلمان زندگی کرده بود. در دولت حسن روحانی هم معاونت مطبوعاتی را آقای خُدادی بر عهده داشت با سابقه فعالیت در هند. ربط این دو موضوع را هیچ گاه درنیافتم شاید به این خاطر که از معاونت مطبوعاتی انتظار داشتند فضای رسانه ای در خارج از کشور را رصد کند. جالب این که کمال خرازی هم قبل از وزارت خارجه مدیر عامل خبرگزاری جمهوری اسلامی بود.
6. چنان که اشاره شد جنس روشنفکری شهیدی مؤدب از نوع کلاسیک بود و قلم خوبی هم داشت و یکی از بهترین مقالات خود را سال 99 و بعد از ترور مرحوم فخرآبادی نوشت و هشدار داد توطئه ای علیه احیای برجام است و پیش بینی او درست بود. چون نمایندگان مجلس در واکنشی احساسی محدودیت هایی برای آژانس ایجاد کردند. او از حامیان برجام بود و مثل حسین موسویان در آمریکا اگرچه دیگر سفیر نبود اما نقش سفیر فرهنکی را ایفا می کرد و درباره تبعات رفتارهای تندروها هشدار می داد. هشدارهایی که اگر به آنها توجه میشد با وضعیت کنونی رو به رو نبودیم که منتقدان برجام به دنبال احیای آن باشند و از آن سو پاسخ مثبت نیاید و مدعیان نگاه به داخل با واردات خودرو درپی کاهش قیمت باشند.
7. وقتی خاتمی رییس جمهوری باشد معاون مطبوعاتی یا بورقانی است یا شهیدی مؤدب. اگر احمدی نژاد باشد کار را به محمد علی رامین می سپارند و این یعنی آدم ها و روحیات و خصوصیات آنها مهم و تأثیر گذار است نه آن که مثل هویدا در دادگاه همه امور را به گردن سیستم بیندازیم. نه! آدم ها تأثیر دارند. حداقل اگر خیری نمی رسانند شر نرسانند. احمد بورقانی خیر رسان بود با آمادگی برای پرداخت هزینه آن و شهیدی مؤدب، شری نمیرساند و در خیر هم تا جایی که هزینه نپردازد. جالب این که در دولت دوم احمدی نژاد هم شاهد دو نوع معاون بودیم. دو سال اول رامینی که از او یاد شد و دو سال دوم محمد جعفر محمد زاده که با احمدی نژاد بعد از سال 90 نسبت داشت نه قبل او و رفتاری متفاوت و قابل قبول از او سر زد.
8. مدیران دموکرات در دولت اصلاحات به تکنوکرات و بعد بوروکرات تبدیل شدند. این گونه بود که بورقانی جای خود را به شهیدی مؤدب داد. نواصول گرایان اما نه تنها دموکرات ها و تکنوکراتها که بوروکراتها را هم برنتافتند و با اصطلاح مدیران جهادی به جنگ بوروکراسی رفتند. رییس جمهور کنونی و رییس فعلی مجلس هر بار که از تحول سخن میگویند میخواهند تقصیرات را گردن بوروکراسی بیندازند اما همان مدیران جهادی چشم باز میکنند و خود را اسیر بوروکراسی میبینند کما این که یک روز علیه «بانیان وضع موجود» سخن میگفتند و حالا برای این که چارهای پیدا کنند همانها را فرامیخوانند!
این چند سطر را به یاد شبان شهیدی مؤدب نوشتم به پاس ادبی که داشت و واقعا مؤدب بود و گرنه هیچ رابطه اداری و آشنایی فراتر از جلسات با او نداشتم. نام او «شبان» بود اما نخواست شبان مطبوعات باشد و در یک کلمه بوروکرات بود و اداری و گرنه چگونه می توان هم در سال 78 و در اوج آزادی و بهار مطبوعات، معاون وزیر در این عرصه باشی و هم در سال 79 بعد از قلع و قمع آنها به دست سعید مرتضوی و در روزگار خزان زده؟
تماشاخانه