شکست اومانیسم در برابر انسانِ انقلاب اسلامی در روایت آوینی / عالم در انتظار حادثهای عظیم
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، «هر اتاقی مرکز جهان است.» این جملهای است که در باطن، امالشعائر دهکده جهانی آقای «مک لوهان» است که علم شده تا مدعیان نسل سوم زیر آن سینه بزنند. توضیح واضحات اینکه به قول قدما که میگفتند «شرفالمکان بالمکین»، اعتبار اتاق نیز به آن ذی روحی است که در اتاق میزید، یعنی «انسان» و به عبارت بهتر «بشر»؛ آن هم نه یک اتاق خاص، هر اتاقی و نه یک بشر خاص، هر فردی از افراد بشر. یعنی اومانیسم و آن هم متنزلترین صورت آن که اندیویدوالیسم باشد.
اومانیسم شکست خواهد خورد
عالم درگیر حادثه عظیم تحولی است که همه چیز را دگرگون خواهد کرد و این تحول، خلاف این دو قرن گذشته، نه از درون تکنولوژی، که از عمق روح مجرد انسان بر خاسته است، استمرار این تحول هرگز موکول به آن نیست که تجربه تشکیل نظام حکومتی اسلام در ایران به توفیق کامل بیانجامد؛ این امری است که به مرزهای محدود نمیماند و اگر رنسانس توجه بشر را از آسمان به زمین باز گرداند، این تحول بار دیگر بشر را متوجه آسمان خواهد کرد. این راهی است که انسان فردا خواهد پیمود و چه بخواهد چه نخواهد، لاییسم و اومانیسم در همه صورتهای آن رو به شکست هستند.
تعمیم رهبری و امامت
اومانیسم یا در مصداق جمعی بشر ظاهر میشود و کار به جامعه پرستی و سوسیالیسم میکشد و یا در مصداق فردی بشر به فرد پرستی میانجامد و مدعی فریاد میزند که «هر اتاقی مرکز جهان است.» هر اتاقی مرکز جهان است یعنی هر فردی از افراد بشر قطب عالم است و این صورت دیگری از همان «تعمیم امامت» است که بنیصدر میگفت. یعنی اومانیسم نه تنها با نظریه «ولایت و امامت» جمع نمیشود، بلکه مقابل آن است.
مخالفت با ولایتفقیه، مخالفت با اصل ولایت است
همه مخالفان، با همین «ولایت» است که در افتادهاند. نمیخواهم بگویم با «ولایت فقیه»؛ ولایت اعم از ولایت فقیه است. فلذا، هر نوع معارضهای با ولایت ناگزیر به مقابله با ولایت فقیه که صورت سیاسی ولایت است میانجامد. نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت نیز، دانسته یا ندانسته، نحوی از انحای مقابله با ولایت است، منتها در مقدمات منطقی استدلال با آن در افتاده است، نه در نتایج. اما ولایت در همه صورتها و مراتب آن، مستغنی از براهین فلسفی، امری فطری است و انسان به شهود فطری آن را در مییابد، چه بتواند بر این حقیقت برهان فلسفی اقامه کند و چه نتواند. پس اینان باید با نظریه «فطرت» نیز مقابله کنند.
اینهمانی انقلاب اسلامی با انقلابِ کمونیستی!
در طول این قرن، همه انقلاب ها _ و بزرگ ترین آنها، دو انقلاب کمونیستی چین و شوروی _ در برابر غرب سیاسی شکست خورده اند و این امر غربیها و غربزدگان را به این توهم کشانده است که انقلاب ایران نیز نخواهد توانست در برابر غرب تاب بیاورد. تبلیغات فرهنگی و ژورنالیستی داخلی نیز کاملاً همسو با تبلیغات جهانی، از همین تصویر دفاع میکنند، اگر چه شیوه دفاع و مقابله آنها کمتر سیاسی و بیشتر فرهنگی است، و همان طور که گفتم، نه با نتایج سیاسی نظریه ولایت، که با همه وجوه آن در حوزههای مختلف نظری و عملی در افتادهاند دانسته یا ندانسته. یعنی همه مخالفت ها را نیز نباید آگاهانه و از سر غرض پنداشت.
نظامِ مبتنی بر ولایت
در نظر بنیانگذار جمهوری اسلامی، اسلام عین ولایت بود. مردم نیز صرفاً به ولایتفقیه ایمان داشتند و اصلا تقلید در میان شیعه به معنای پذیرش ولایت فقها و مجتهدان است در حوزه احکام عملی. عمل و نظر نیز در حقیقت عالم نه در منطق ارسطویی دو نحو از تحقق و تعین یک وجود واحد است و بنابراین، تشکیکاتی مبنی بر انشقاق نظر و عمل و یا «عدم رابطه تولیدی» میان ادراکات حقیقی و اعتباری از احاظ منطقی نمیتوانند تأثیراتی آنی در تضعیف این رابطه فطری داشته باشند.
جمهوری اسلامی آنسان که در نظر امام وجود داشت نظامی است مبتنی بر ولایت که بر رأی جمهور مردم نیز تکیه دارد و این معنا را هرگز نباید با دموکراسی خلط کرد. دموکراسی را میتوان مسامحتاً اینچنین معنا کرد: حکومت مردم بر خویش بر اساس قوانینی که خودشان وضع کردهاند. حال آنکه «مردم» در این تعریف یک لفظ موهوم است و مصداق ندارد. کدام مردم؟ مگر ممکن است که مردم در همه امور به اشتراک نظر دست یابند؟ پس در تعیین مصداق ناچار باید به طور مشروط لفظ «مردم» را به تودهای از مردم اطلاق کرد که بر خود و گروههای دیگری از جمعیت یک کشور که با آنها اشتراک نظر ندارند حکومت میکنند.
شما گزیدهای از کتاب آغازی بر یک پایان، نوشته شهید سیدمرتضی آوینی را مطالعه کردید.
پایان پیام /