یک‌شنبه 4 آذر 1403

شگرد کشته‌سازی سرکرده منافقین در درون سازمان

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
شگرد کشته‌سازی سرکرده منافقین در درون سازمان

کتاب خاطرات عضو مرکزیت سازمان منافقین سرتیم محافظین مسعود رجوی برخی فجایع انباشته در این سازمان تروریستی و منحرف را بازگو کرده است.

به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: روزنامه جوان نوشت: مسعود خدابنده در کتاب خاطرات تازه منتشر شده‌اش به نام «از تهران تا تیرانا»، ضمن بازگویی برخی خاطرات می‌گوید: «یکی از تئوری‌های مسعود رجوی این است که کسانی که به عملیات می‌روند، نباید زنده برگردند. در این تفکر، توابین نیز جایگاهی ندارند. آن‌ها اساساً نباید زنده می‌ماندند. شروع فعالیت انجمن نجات در ایران هم از همین نقطه بود که متوجه شدیم رجوی نفرات را می‌فرستد که کشته شوند و نه این‌که بکشند! در سال‌های 1996 و 97 - که من تازه از سازمان جدا شده بودم - سازمان انبوهی از افراد را به ایران می‌فرستاد تا عمل تروریستی انجام دهند. این افراد مثلاً باید در سطل زباله بمب بگذارند، رهگذران را ترور کنند، خمپاره بزنند و آن‌قدر ادامه دهند تا دستگیر شوند. دستور هم این بود که قبل از دستگیری، نارنجک بکشید و سیانور بخورید! سیستم‌های امنیتی ایران متوجه این مسئله شدند و با هزار زحمت (و به خطر انداختن جان خودشان)، توانستند تعدادی از این‌ها را قبل از خودکشی دستگیر کنند. اولین گروه از این دستگیرشدگان، دو مرد و سه زن بودند که متوجه شدند چه کلاهی سرشان رفته و رجوی به دنبال کشته شدن آن‌ها بوده تا تنور داخل سازمان را گرم نگه دارد و طبق معمول چیزی برای عرضه به ولی‌نعمتان داشته باشد. این‌ها بعدها پس از گذراندن دوره زندان، پایه‌گذاران انجمن نجات شدند. الان دو نفرشان در هلند، یکی در چین و دو نفر دیگر در ایران زندگی می‌کنند. سازمان وقتی به خود مسعود رجوی می‌رسد، هزار دلیل می‌آورد که چرا زمان شاه همه اعدام شدند، ولی او اعدام نشد؟ و تمامی شواهد و دلایل علیه رجوی را دروغ می‌داند، ولی وقتی به نفرات دیگر برمی‌گردد، اساساً زندانی آزادشده را قبول ندارد! زندانی آزادشده، طبعاً تمام بافته‌های سازمان در مورد زندان‌های ایران را پنبه کرده است. از سوی دیگر، افرادی که شرایط را می‌دیدند و درمی‌یافتند که آنچه در قرارگاه مجاهدین خلق به خوردشان داده‌اند دروغ است، گرفتار تناقض می‌شدند و این زهری کشنده برای سازمان رجوی تلقی می‌شد. دلیل عدم اعتماد رجوی به زندانی آزاد شده، این است که اساساً قرار نیست زندانی آزاد شود. اصلاً قرار نبود زندانی شود. قرار بود که بخورد، کشته شود و نامش در بانک خون آقا و خانم رجوی ثبت شود. در قوانین سازمان رجوی، زندانی شدن و بعد هم آزاد شدن، عین نقض دستور است. از نظر مرکزیت سازمان، چشم و گوش کسی که زندان رفته باشد، بازتر از آن است که بشود به او اعتماد کرد. به اعتقاد سازمان، نفر زندان رفته و نفر عملیات رفته، دیگر در خانه جایی ندارد و باید در لحظه از او استفاده شود تا شهید و نامش در لیست شهدا وارد شود....»

«من جزو اولین کسانی بودم که در نشست‌های طلاق مریم قجرعضدانلو از مهدی ابریشمچی و ازدواجش با مسعود رجوی شرکت کردم. آن زمان این جلسات، به‌عنوان نشست معاصی مشهور بود! جوان‌ترین اعضای حاضر در آن جلسات، من بودم و لذا بیشتر ناظر قلمداد می‌شدم تا فعال. جوهره این نشست‌ها این بود که مسعود با همسر دوستش یعنی مهدی، رابطه جنسی برقرار کرده بود، ولی این معصیت و گناه نبود، چون مسعود رئیس بود...

مسعود خدابنده همچنین اطلاعات جالبی درباره شخصیت مسعود و مریم رجوی دارد که بیانگر روحیات، اخلاق و سبک زندگی آنان است: «آن روزها مریم که هنوز به‌طور رسمی زن مهدی ابریشمچی بود، 90 درصد وقتش را در کنار و واضح‌تر بگویم در اتاق مسعود می‌گذراند. من به خاطر کارم که حفاظت بود، نمی‌توانستم متوجه این موضوع نشوم! مریم ماه‌ها به خانه خودش نرفت و کمی بعد متوجه شدم او حامله شده است. یک روز اطلاع دادند که مریم باید به بیمارستان برود و دو ماشین (بدون حفاظت و پروتکل بالا) آماده کردم و مریم را به بیمارستان بردم. آنجا صالح رجوی (برادر مسعود رجوی) منتظر بود و مریم را برای عمل منتقل کردند. البته قرار نبود من سؤالی بپرسم و نپرسیدم، ولی طولی نکشید که از اتاق عمل خارج شدند. مریم حال خوشی نداشت. آن روز مریم برای کورتاژ و سقط جنینی که از آن مسعود رجوی بود، به بیمارستان مراجعه کرده بود....»