یک‌شنبه 4 آذر 1403

صادقی: نبود ریشه فرهنگ عقلانی موجب ترجمه شد / اسدی: هسته‌های نظری شکل گرفته ولی ادامه نداشتند

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
صادقی: نبود ریشه فرهنگ عقلانی موجب ترجمه شد / اسدی: هسته‌های نظری شکل گرفته ولی ادامه نداشتند

قطب‌الدین صادقی معتقد است در ایران فقدان مطالعه فلسفی موجب فقدان نظریه شده است؛ اما سعید اسدی براین باور است که ما با کاستی نظریه مواجه شده‌ایم.

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، شب گذشته دانشگاه سوره میزبان دومین جلسه آسیب‌شناسی تئاتر کشور با عنوان «مکث و درنگ» بود که با همت حوزه هنری و با حضور دکتر قطب‌الدین صادقی و دکتر سعید اسدی برگزار شد. این جلسه با موضوع «بررسی جایگاه نظریه و پیامدهای ناشی از فقدان آن در تئاتر معاصر ایران» با حضور جمعی از دانشجویان و دانشگاهیان حوزه تئاتر دنبال شد. مدیریت این جلسه برعهده کوروش سلیمانی، کارگردان و بازیگر شناخته‌شده تئاتر بود.

راهکارهای تئاتر ایران برای دوری از تمرکزگرایی

قطب‌الدین صادقی در ابتدای جلسه در راستای تعریف نظریه گفت: نظریه یک امر عقلانی است. در همه جهان کار دانشگاهیان است و به قول هگل نظریه تبدیل کردن امر حسی به امر عقلانی است. ما در تئاتر ایران رویارویی ویرانگر داریم؛ چون نسبت به تئانر جهان منفعل هستیم و امروز باید دست به عمل زنیم.»

وی با اشاره به رویکردهای مختلف علمی در حوزه نظریه‌پردازی گفت: «نظریه دستور زبان است. آدم بی‌سواد حرفی که می‌زند نامشخص است. خودش بر اشتباهش آگاه نیست. اساتیدی که دستور زبان را استخراج می‌کند با استفاده از واژه غلط خود را بلافاصله تصحیح می‌کند.»

صادقی افزود: «رویارویی ما با هجوم تجربه‌ها و بی‌شکلی‌ها، موجب گیج شدن دانشجویان شده است. نظریه یک نظام ساختارمند است که در پدیده‌های نمایشی به دنبال عناصر تشبیه‌کننده و ژزف‌تر برای بهتر فهمیدن و اجرا کردن است. تئوری یک شکل روشن‌فکرانه الکی نیست. در تئاتر تئوری به وجود می‌آید تا قاعده درستی برای خلاقیت بیافرینند. حسی برخورد کردن که ویژگی بارز فرهنگ ماست باید به رفتار عقلانی بدل شود. این اساس هر نظریه است. چند سال پیش در مینه‌سوتا تجربه‌ای براساس نظریه‌ای داشتم که آیا در درام می‌تواند درون شخصیت را نشان دهد؟ به واسطه فناوری کاری کردند که همراه با دیدن بیرون شخصیت، درون او را هم می‌توان دید.»

وی افزود: «نظریه فقط بسنده به داشته‌های اکنون نیست؛ بلکه با نگاهی به تخیل به آینده هم می‌نگرد. در نظریه نمی‌شود عام حرف زد، این عام حرف زدن متعلق به فرهنگ شرق است. نظریه تخصصی است و باید دید در عرصه‌هایی نظریه‌پردازی می‌توان کار کرد. یکی از آنان دریافت نمایشی است که بسیار امر پیچیده‌ای است. هونزل، دانشمند چک نظریه‌ای در حوزه دریافت نمایشی دارد که می‌گوید در حین دیدن نمایش نمی‌توان مدعی شد همه نکات را دیده‌ایم. کارگردان هوشمند در طول اجرا مخاطب را برای دریافت نمایش از عنصری به عنصر دیگر هدایت می‌کند تا به دریافت جامع منجر شود.»

این استاد دانشگاه در حوزه طبقه‌بندی تئوری گفت: «گفتمان امر مهم دیگری است که به پیام اثر توجه دارد. به نسبت تماشاگر، زمان، جو جامعه گفتمان عوض می‌شود. همانطور که یان کات از اجرای هملت در بلوک شرق می‌گوید، هملت از دانمارک به بلوک شرق انتقال می‌شود تا فضای توتالیتر آنجا را بازنمایی کند. نقطه سوم در نظریه مسأله تشریح و زیباشناسی صحنه است و ما این را خوب نمی‌شناسیم و آن را تئوریزه نکردیم. در تالار وحدت اجرای دو نفره دیدم که نمی‌شود. نکته مهم دیگر دراماتورژی است. دراماتورژی لقب اضافه‌ای نیست که به کارگردانی اضافه شود. خنده‌دار است. دراماتورژ در معنای جدید با برشت و پیروزی آلمان شرقی و شکل‌گیری حکومت سوسیالیستی پدید آمد. دراماتورژ یک مغز متفکر در کنار یک کارگردان فرمانده است. این تقسیم قدرت علیه کارگردان دیکتاتور است. این نگاه چپ به سینما هم رسوخ کرد مثل برادران کاویانی که دو نفری کارگردانی می‌کردند. در دراماتورژی آنچه مهم است رابطه متن و داستان و سالن و دولت و سیاست است. مسأله دیگر زیبایی‌شناسی است. چگونه باید روی صحنه زیبایی آفرید؟ نظریات بیشتر پیچیده‌ای وجود دارد که نمی‌خوانیم و گاهی به جای خودمان جا می‌زنیم. مساله دیگر نشانه‌شناسی است که ما در ایران متخصص مناسب آن را نداریم. در نظام دانشگاهی که کارش تئوری کردن است و کار هنرمند نیست چون باید به خلاقیت بپردازد. نظریه‌پرداز مسائل را یادآوری می‌کند. نظریه‌پرداز کسی را حذف نمی‌کند یا کسی را برجسته نمی‌کند؛ ولی او دارای استقلال است.»

وی با اشاره به تعریف نظریه که چارچوبی است برای نظم دادن به داده‌ها گفت: «نظریه مجموعه مفروضات است که می‌تواند از پدیدار دربیاید که به آگاهی شما منجر می‌شود برای اثبات منطقی آن پدیده‌ها. ما در تحلیل متغیرها و پدیده‌های هنری امکان سنجش مستدل و منطقی نداریم. نظریه یکی از خواصش تولید پژوهش است. نظریه این امکان را می‌دهد که نسبت به یک پدیده آگاهی ایجاد کنیم که برایش نامی انتخاب می‌کنیم. بعد نامگذاری فرایند طبقه‌بندی است تا با نظم جدی آگاهی را نسبت به پدیده گسترش می‌دهیم. با سنجش به احکامی می‌رسیم که می‌توان دسته‌جمعی دست به قضاوت و مفاهمه زد. بیشتر نظریات گونه‌ای از ایدئولوژی هستند. اینها فکر می‌کنند با حقیقت نسبت دارند و بیانگر حقیقت هستند. ابطال‌پذیری یکی از ویژگی‌های علمی است و نظریه تا زمانی پایاست که مثال نقضش موجود نباشد. باورهای ارتودکسی که ما در تئاتر پیدا می‌کنیم و از آنها استفاده می‌کنیم و آن را بدل به ایدئولوژی می‌کنیم که در این ایران بدل به یک معضل می‌شود.»

مدیر تئاتر شهر درباره آسیب‌های این وضعیت گفت: «نظریه باید همسانی درونی داشته باشد و اغتشاش آن مانع انسجام می‌شود. مثلا تئاتر ملی نمی‌تواند انسجام درونی داشته باشد و همیشه یک مفهوم لرزان است. هیچ وقت هم نظریه‌پردازی نشده است. نظریه باید ساده شود و دردسترس قرار بگیرد. نظریه رویکرد تولید می‌کند. برای مثال در رویکردهای نظریه اجرا و رویارویی آن با نظریه متن کشمکش ایجاد می‌شود. تاریخ نشان می‌دهد تا جایی اجرا در انقیاد نویسندگان است و از جایی رویکردهای اجرا موجب تحولی می‌شود که مسائل و گفتار تازه‌ای به اسم دراماتورژی مطرح می‌شود.»

صادقی در بخش دوم گفتارش و در تقابل با گفتار سعید اسدی گفت: «ما بحران فلسفی داریم. بزرگان ما کلی‌گرایی می‌کنند و چیز جدیدی ابداع نمی‌کنند و همه حرف قبلی‌ها را تفسیر می‌کنند. برای مدرن شدن باید جزیی‌نگر شد. ساختارهای نظری ثابت نمی‌مانند. سه چیز آن را دگرگون می‌کند که یکی نمونه‌های عملی است. برای مثال منوشکین ثابت می‌کند که شکل‌های مردمی اثرگذارترین اشکال تئاتری است و همواره به دنبال این مدیوم‌هایی است که امتحان خود را پس داده اما محتوای جدیدی دارند.»

وی در ادامه این طبقه‌بندی گفت: «دومی پژوهش‌های شکلی مثل هپنینگ است که همه چیز را عریان می‌کند یا تئاتر آگوستو بوال که کل تئاتر یونان را واژگون کرد. دیگری رویدادهای تاریخی است. برای مثال اگر فاشیسم نبود تئانر توتوریسم پدید نمی‌آمد.»

صادقی سپس به عنوان بسترهای خلق نظریه پرداخت و گفت: «ما چهار نوع نظریه‌پردازی در تئاتر بیشتر نداریم. اولین نظریه‌پردازی براساس متن است. مثلا ارسطو که دو قرن بعد از اشیل و سوفکل فن شعر را نوشت. او ننوشت که بعدا آنان براساس آن بنویسند. مارتین اسلین هم چنین کرد. در چنین موردی با فاصله گرفتن تاریخی یک گونه نوشتار نظریه‌پردازی می‌شود. دومین دسته خلاقیت صحنه‌ای یا کار عملی است. مثلا گروتفسکی در دوره‌ای سر بلند کرد که همه روشنفکران لهستان با پیمان ورشو دشمن بودند. ذخیره تاریخی لهستان با حاکمیت بلوک شرق مقاومت می‌کرد. گروتفکسی به تخیل و شاعرانگی و اسطوره بازگشت و دید اسطوره ملی و مذهبی از بین رفته پس به اسطوره تن رجوع کرد. همین عمل موجب شد که تئاتر فقیر یا بی‌چیز توسط دیگران نظریه‌پردازی شود. سومین چیز تحت تأثیر قرار گرفتن یک علم دیگر، بینامتنیت است. چهارمی جستجوی زندگانی است. تولد و اوج و افول و مرگ یک ژانر است. مثلا تعزیه که باید تکه‌های آن را پیدا کرد با مفهوم واحد آنها را کنار هم چسبانند.»

سعید اسدی در ادامه بخش نخست گفتارش مطرح کرد: «نظریه باید بر پایه متغیر باشد. ما متغیر را می‌شناسیم؛ ولی باید سازه‌های نظری را پیدا کنیم که می‌تواند از دانش دیگری بیاید. هنر زمانی می‌تواند نظریه‌پردازی شود که اصطلاحات شکل بگیرد. مفهومی که از عمل به دست می‌آید.»

صادقی در همین راستا گفت: «نبود ریشه فرهنگ عقلانی موجب ترجمه شد. نظریه را می‌آورند بدون بیان زمینه تاریخی نظریه. دوم اینکه ضرورت فلسفی و آبشخور فکری دارد، پست‌مدرن را می‌آوریم بعد از جشنواره پلیس تا مقاومت تعمیمش می‌دهیم. کسی دیدم در حوزه شهدا تئاتر پست‌مدرن کار می‌کرد؛ ولی این چه ربطی به هم دارند. نبود تحلیل شاکله و مفاهیم کلیدی موجب این امر می‌شود. چون فلسفه نخواندیم مفاهیم معنا ندارد. این همه توده‌ای بدون خواندن کاپیتال مارکسیست شدند یا هگل را از کتاب عنایت شناختند. اولین گام مسلح بودن به مفاهیم کلیدی است تا دقیق بود. مشکل دیگر به کارگیری این نظریات به شکل مضحک است. ما کپی می‌کنیم و کپی می‌فهمیم و حتی آن مفهوم را هم نمی‌دانیم. بچه‌هایی که تئاتر تجربی کار می‌کنند کپی دهه هفتاد اروپا را مفتضح انجام می‌دهند. گروتفسکی تکرار نکرده است، ادامه دهنده بود. نظریه نداریم، تقلید داریم که مفتضح است و زمینه تاریخی درک نشده و ضروریت فکری آن هم شناخته نشده است. بوال از یک فرهنگ مردمی در برابر حکومت دیکتاتوری دفاع میکند و تحت یک زمینه تاریخی دست به عمل می‌زند. عشقی کار نمی‌کند. ترجمه‌ها هم فهمیده نمی‌شود.»

اسدی نیز در جمع‌بندی حرف‌هایش گفت: «بحث میان جوانمرد و اسکویی اتفاق جالبی بود که ادامه نداشت. چالش‌ها را نگاه کنید و اینها قابل بررسی است. یکی از مشکلات ما متون است، یعنی متنی که از نظریه پدید می‌آید. مثلا نمایش در ایران باید بررسی شود که بر چه اساس صورت‌بندی شده است. هسته‌های نظری شکل گرفته؛ ولی ادامه نداشتند. هنرمندان تئاتر برخلاف فلاسفه جعبه ابزار بحث کردن درباره کار خود ندارند. تئاتر ایران توسعه پیدا نمی‌کند مگر اینکه نظریه تولید کند.»

انتهای پیام /