شنبه 10 آذر 1403

طفل تو رمز هستی و باب نجات ماست

خبرگزاری خبرنگاران جوان مشاهده در مرجع
طفل تو رمز هستی و باب نجات ماست

در آستانه اربعین حسینی گلچینی از اشعار ویژه عزاداری سید و سالار شهیدان (ع) در این گزارش گردآوری شده است.

شاعران اسلامی اشعار زیبایی را در وصف محرم و اربعین سروده اند و شما می‌توانید به مناسبت فرا رسیدن اربعین حسینی گلچینی از انواع شعر را در این گزارش بخوانید.

استاد، ولی الله کلامی 

«پیام اربعین» شهادت بار سنگین است، همه دعوا سر دین است شعار زینب آیین است، پیام اربعین این است

صلازن کار باید کرد، عدو را خوار باید کرد بلی ایثار باید کرد، که اهل حق خدابین است

چهل روز از خدا گفتن، همی یا لیتنا گفتن حدیث کربلا گفتن، به ثارالله تمکین است

بگو هیهات منا‌الذله و دوری کن از خواری دفاع از معرفت آری، مرام آل یاسین است

ببین زینب چه غوغا کرد، به عهد خویش ایفا کرد بلی هنگامه برپا کرد، که لرزان فرقه کین است

به هر نهضت که غیرت، بر سلاح کفر شد پیروز بقای استقامت را، شهادت مهر تضمین است

من آن چاوش هشیارم، پیام اربعین دارم روان بر جانب یارم، که وصل یار شیرین است

خبر از راه دور آید، به دل‌ها عشق و شور آید هلا بوی ظهور آید، ظهور آل‌یاسین است

کسی که اربعینی نیست، یقین انصار دینی نیست دل عاشق زمینی نیست، که پروازش چو شاهین است

چهل روز آه و واویلا، چهل روز اشک، چون خون است بکش فریاد یا زهرا، دل سجاد خونین است

شعار ما «رأیت الا جمیلا»، ذکر زینب بود بلی بنت علی، بنیان‌کن کاخ سلاطین است

ره خوف و خطر رفتن، به دل سوز و شرر رفتن پیاده پای سر رفتن، سری که سرور دین است

بگو مکتب نمی‌میرد، دل زینب نمی‌میرد که گلزار شریعت در امان از مکر گلچین است

اگر دلگیر شد زینب، به غرش شیر شد زینب دریغا پیر شد زینب، دلش محتاج تسکین است

کنار قبر یار استاد، سلامی داد با فریاد حسین از دست هجران داد، برادر غصه سنگین است

اراذل گر اسیرم کرد، قیام تو بصیرم کرد به میدان شرزه‌شیرم کرد، مرا حریت آیین است

علی‌محمد مؤدب 

ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است این آخرین شبانه‌ی آرام زینب است

این نازدانه‌ها که در آغوش مادرند در دست باد، بعد تو گل‌های پرپرند

بعد از تو در محاصره شعله‌ها و خار گل‌های پرپرند به میدان کارزار

دلبند‌های قافله شلاق می‌خورند از شعله‌های حرمله شلاق می‌خورند

این خیمه‌ها چو ابر پراکنده می‌شوند فردا پس از تو، شب‌نشده کنده می‌شوند

فردا غروب آنسوی گودال قتلگاه در ابر‌های دلهره، غلتان به خاک، ماه

ماه ایستاده دفعه آخر ببیندت جایی نماز کن که برادر ببیندت

آهسته از کنار حرم بگذر‌ای امید با ذکر یا صبور که خواهر ببیندت

شاید رقیه تشنه دیدار دیگری‌ست معلوم نیست دفعه دیگر ببیندت

دیدار دیر می‌شود امشب که بگذرد تا گوشه خرابه که یک‌سر ببیندت

مادر نخفته طفل تو بسیار تشنه است یک سر بزن به خیمه که اصغر ببیندت

ای اعتبار خاک سر از سجده بر مدار این خاک دیر نیست که بی‌سر ببیندت

تا هست آسمان به هوای تو می‌تپد فردا که بی‌برادر و یاور ببیندت

تا هست معنی شب و روز جهان تویی فردا که، چون حقیقت کوثر ببیندت

فردا کلام روشن زهرا کلام تو فردا زمانه غرش حیدر ببیندت

فردا که بعد قتل کسانت، زمانه باز آرام و باشکوه و دلاور ببیندت

در جانگدازِ واقعه‌ها هر که هر کجا زیباترین تجسم باور ببیندت

ای خطبه منای تو تا هست در تپش تا هر خطیب بر سر منبر ببیندت

تو آمدی که مستی دنیا پرد ز سر در مجلس شراب منور ببیندت

قرآن تویی که بر سر نی خواندنی‌تری کوفه میان خطبه خواهر ببیندت

بنگر به عزم خواهر و صبر و اراده‌اش در آخرین نماز شب ایستاده‌اش

تا هست روزگار پر است از سلام تو بعد از تو هست چادر خواهر پیام تو

این چادر از نگاه تو معنا گرفته است هر دل به خیمه‌گاه تو ماوا گرفته است

طفل تو رمز هستی و باب نجات ماست سقای تشنه، راز رشید حیات ماست

عباس گفت تشنه بر این رود بگذرید با خود جز آبروی دو عالم نیاورید

یک مشت بر نداشت که دل با تو باخته‌ست پاک است دست هر که علی را شناخته‌ست

سقا که هر سبو به جهان است مست اوست سقا که آب تشنه یک جرعه دست اوست

پیغام و درس کرببلا دست‌های او در گوش خلق زنده و مانا صدای او

گوید که دل به جرعه دنیا مبند هیچ با آب و خاک عالم بی‌آبرو مپیچ

شیطان اگر چه آوردت صد دلیل باز یاد آر از آه و آهن و دست عقیل باز

یاد آر از لبی که در این عشق تشنه ماند مشکی که معنی عطش و عهد را رساند

یک قطره‌ای به نیت دریا وضو بگیر خود را بباز و هستی جاوید از او بگیر

باید تمام بر سر پیمان گذاشتن جان گر به قدر طاقت ششماهه داشتن

ای جان ما حسین، به ما زان عطش ببخش جان جهان به هر دل و هر جان عطش ببخش

روی مرا که همچو شب بی ستاره‌ای‌ست جز جامه سیاه عزای تو چاره نیست

جون و حبیب رمز سیاه و سپید ماست

ای آنکه گریه بر تو تمام امید ماست

با گریه خون ما به تو پیوند می‌خورد با اشک جان به یاد تو سوگند می‌خورد

خورشید سربریده که فردا شروع توست دنیا اگر چه تشنه صبح طلوع توست

ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است این آخرین شبانه آرام زینب است

سید محمدعلی رضازاده

دل پهلو شکسته‌ای دارم سینه من مزار فاطمه (ع) است

***

از دور می‌رسیدی و باور نداشتم من تاب گریه‌های تو دیگر نداشتم

برمن ببخش، آمدی و برنخاستم حتی به احترام تو سر برنداشتم

برمن ببخش اینکه به‌جز زخم و خون و خاک در مقدم تو جامه ِ بهتر نداشتم

زانو زدی کنار تن پاره پاره‌ام نشناختی برادر و باور نداشتم

از بس که زخم بر تن من بوسه داده بود جایی برای بوسه خواهر نداشتم

وقت وداع «سر» به سر شانه می‌نهند. اما دریغ و درد که من «سر» نداشتم

*** مگرچه بود جهان را چه دید از خونت به ذره ذره دنیا چکید از خونت

دو شاخه نیلوفر قد کشید از گلشان دو تا کبوتر خونین پرید از خونت

جهان نیست به سیلاب خون دچار شد و عدم به رنگ جدیدی رسید ازخونت

زمین ضیافت هستی به تن گرفت و گریست گشوده شد در صبح سپید از خونت

کفی ز خون تو پاشید از ازل بر خاک هزار لاله پرپر دمید از خونت

تو را چگونه بخوانم نوشته‌ات بکنم کلید مخزن مهرمزید ازخونت

نوشت جمله به جمله نوشت سطر به سطر کتاب درس مراد و مرید از خونت

بنا به قرعه شیطان لبی مجسم شد لبی که با دم خنجرمکید از خونت

جهان بدون تو در نقطه عدم می‌ماند خدا دوباره جهان آفرید ازخونت

محمد صمیمی 

روح‌البقایی در دل این دار فانی روح مقامات امیرمومنانی

الحمدللهی صراط مستقیمی مدح تو مستور است در سبع المثانی

عیساست در کوی تو سرگرم طبابت موساست در ملک تو مشغول شبانی

خون خدایی پس خدا هم در تو جاری ست پس از تو مستثناست قول لَن تَرانی

این حالِ مشتاقی و این دستان کوتاه ماییم و عشق و این دلِ آتشفشانی

این درد عشقم را چرا درمان کنم من؟! حال جنونم را چرا پنهان کنم من؟!

***

خورشید و ماه از نور تو تابنده هستند جنات عدن از عطر تو آکنده هستند

سردار‌های سرفراز جبهه حق پیش تو از سر داشتن شرمنده هستند

تو پادشاه کشور جاویدیانی کل شهیدان در کنارت زنده هستند

میدان عشقت را حریفی تا ابد نیست در این میان دل‌ها همه بازنده هستند

وقتی زیارت‌نامه تو سجده دارد یعنی تو اربابی و باقی بنده هستند

در آتش عشق تو بردا و سلامیم تا هست و بوده، تو امیری، ما غلامیم

آنکه سرش بر خاک تو افتاده، هستم دلداده هرکه به تو دل داده هستم

باید که عاشق رنگی از معشوق گیرد لطفی کن این سر را بگیر، آماده هستم

سربسته می‌گویم همیشه قبله‌ام را گم می‌کنم وقتی سر سجاده هستم

ایل و تبارم شد اسیرت نسل در نسل من از تبار مردم آزاده هستم

بستند من را والدینم بر درِ تو ممنون این زنجیر و این قلاده هستم

در مکتبت آموختم سرباز باشم یعنی یمن یا هرکجا، آماده هستم

ای کهف عالم آمدم اینجا بمانم اسم تو را حک کرده‌ام بر استخوانم

***

این رود جاری در قرون تفسیر دارد این رنگ بیرق، رنگ خون تفسیر دارد

آیات توحیدیِ عقلِ کل گواه است این گونه‌ی سرخ از جنون تفسیر دارد

«والعاقبه» رازی مگو «للمتقین» است قد افلح در مومنون تفسیر دارد

علامه سربسته در المیزان نوشته «انا الیه راجعون» تفسیر دارد

متن مقاتل شرح کل ماجرا نیست نقطه به نقطه این متون تفسیر دارد

گودال، نیزه، داغ، غربت، تشنگی، زخم هر جزء از این آزمون تفسیر دارد

اسرار مستورند در سیمای اسماء این حاء و سین و یا و نون تفسیر دارد

من مبتلایم، مبتلای ابتلایت من بی‌قرارم، بی‌قرار کربلایت

***

حرمله از سر پرخون تو نان درآورد تو به این روز سر گندم ری افتادی

هرچه کردند سرت را روی نی بند کنند کاش می‌شد که نشد پی در پی افتادی

بی تعادل روی سرنیزه تکان می‌خوردی هرکجا باد وزید از روی نی افتادی

سرت آنقدر سبک بود که حتی یک‌بار نیزه‌دار تو نفهمید که کی افتادی

هی منِ بی‌رمق از قافله جا میماندم تو مراعات مرا کردی و هی افتادی

باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری ادبیات